کلمه عشق (حضرت آیت الله نجابت شیرازی)

maqbare
مرقد حضرت آیت آلله نجابت در شیراز

این رساله از معدود نوشته هایی است که از مجذوب واصل و عارف کامل حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی به جای مانده است. هرچند  از ایشان مواعظ و درسگفتارهای زیادی به صورت نوار باقی مانده است، ولی بسان اسلاف خویش، همچون حضرات آیات ملا حسینقلی همدانی، سید علی قاضی طباطبایی، و حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی، شیوه ایشان تهذیب نفوس و تربیت افراد بود نه از راه کتابت و نوشتار. این رساله در پاسخ یکی از دوستان ایشان است که به صورت مکتوب پرسیده بود که چرا کلمه “عشق” علی رغم اهمیتش، در قرآن کریم بکار نرفته و در روایات نیز نادر است. این رساله توسط انتشارات حوزه علمیه شهید محمدحسین نجابت شیراز منتشر شده است.

در بيان و تفسير اينكه در قرآن مجيد كلمة عشق استعمال نشده حتي در اخبار اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السّلام كم ذكر شده.
اوّلاً: خداوند متعال صادر و ايجاد كنندة جميع موجودات به جميع اجناس و انواع موجودات از قبيل جمادات ، معادن به جميع اصنافش و غير معادن
كوه ، شن ، خاك و نيز از قبيل نباتات تماماً ، خارها ، رياحين ، سبزيجات حبوب به جميع اصنافش ، اشجار به جميع اصنافش و نيز از قبيل حيوانات به جميع انواعش و آدميزاد به جميع اصنافش و نيز اقوال و افعال و اوصاف و علوم و كمالات و معارف مطلقاً به ايجاد او جلّ جلاله موجود مي شوند.
تمام مذكورات اشاره و اجمال عالم خلق و امر خداوند قادر عالم بما كان و ما يكون است و جميع اوصاف خداوند عين ذات خداوند است و مجرّد از زمان و مكان و مادّه و هيولا و صورت است.
ثانياً: تمام اوصاف پروردگار عالم جلّ جلاله عين ذات و مجرّد از هر جهت است. قابل تغيير و تبديل و شدّت و ضعف نيست ، لهذا اوصاف حضرت واجب الوجود نيز واجب الوجود مي باشد و اصلاً زائد بر ذات نيست. مثلاً حبّ در حضرت احديّت جلّت عظمته مانند ساير اوصاف عين ذات و واجب الوجود است به هيچ نحو قابل شدّت و ضعف نيست و كم و زيادي راه ندارد. حبّ پروردگار عالم مانند ساير اوصافش تحت اختيار خداوند و خارج از اعتدال نيست. هر قدر محبّت بفرمايد به تمام موجودات و به هر نحو كه بخواهد محبّت فرمايد بالاخص نسبت به بني آدم و به قاب قوسين و سدرة المنتهىبرساند مخلوق خودش را از اعتدال خارج نشده و زياده از اندازه اعمال محبّت نفرموده بلكه هر قدر محبّت عطا فرمود همان مقدار صحيح و اندازه است ، نيز علم پروردگار عالم جلّت عظمته به خودش و به مخلوقاتش عين ذات و واجب الوجود است بناچار علم حضرت احديّت فوق جوهر و خداوند جواهرات است و علم در انبياء و اولياء عليهم السّلام جوهر و در بشر عرض است اضافه يا فعل يا انفعال است ، معذلك كلّه نميتوان گفت كه خداوند در علم زياده روي فرموده و از حدّ اعتدال خارج شده و در علم به خودش عشق ورزيده و در علم به بقيّة موجودات چنين بينش اعمال نفرموده اين تصوّر عين جهالت است ، عين كفر است با اينكه علم به خودش و علم به بقيّة موجودات يكسان است. به همين نسبت قدرت و ساير اوصاف حضرت ربّ العزّة مي باشد.
ثالثاّ: كلمة عشق در لغت عرب و غير عرب چه عرب فصيح و چه عرب عادّي حسب الاستعمال آنان عبارت است از حبّ شديد و نيز ارباب تأليف و لغويّين متّفق اند كه عشق عبارت است از حبّ شديد و خارج از اندازه و خارج از اختيار ، لهذا نسبت عشق به خداوند اجلّ عالي دادن غلط و كفر است.
اوّلاً: عشق ، عاشق و معشوق لازم دارد و عاشق دائماً محتاج به معشوق است و هرگز ميل ندارد عاشق كه از معشوق جدا گردد ، در حضرت ربوبي جلّ جلاله به هيچ نحو احتياج راه ندارد بلكه غناي محض و محض غناست.
ثانياً: موجود حقيقي و عالم و محبّ و قادر و حيّ و رفيق حقيقي غير از حضرت ربّ الارباب جلّ جلاله مصداقي ندارد تا معشوق حضرتش گردد.
ثالثاً: رتبة غير خداوند پائين تر از رتبة خداوند اجلّ عالي است ، حضرتش جلّ جلاله در رتبة علّت و بقيّه در رتبة معلول حتّي چهارده معصوم صلوات الله عليهم اجمعين ، چطور تصوّر شود درخت عاشق ساية خود بشود يا كوزه گر عاشق صنع خودش گردد يا مخترعين صنايع عاشق صنع خود گردند. البتّه تبارك الله احسن الخالقين ، هر قدر صنع ستايش شود و اهميّت داده شود راجع به احسن الخالقين است و احسن الصّانعين است.
رابعاً: اعتدال در صفت و تند روي در جميع اوصاف راجع به محدودِ عاجزِ جاهلِ به عواقبِ امور است امّا احسن الخالقين كه از هر جهت غير محدود و مطلق و بسيط الحقيقه و خارج از زمان و مكان و عقول است ، تصوّر غير اعتدال چگونه ميسّر است و چطور امكان تحقّق داشته باشد؟ لهذا هيچ عاقلي تفوّه
نمي نمايد كه خداوند اجلّ عالي در ايجاد خلائق و موجودات از اعتدال خارج شده و تند روي فرموده. در هر روز هزار ميليارد نطفة بني آدم ، حيوانات
طيور ، حشرات و ماهيهاي دريا را تبديل مي فرمايد و در هر روز صحّت و اعتدال مزاج به هر جنبنده اي عطا مي فرمايد و در هر روز متجاوز از ميليون صورت زيبا و عقل كامل و فطرت عالي عطا مي فرمايد ، لذا بسيار واضح شد كه هر چه ايجاد و خلق فرمايد از اعتدال و صحّت خارج نشده و هر چه ايجاد و صادر نمايد عين صلاح و صحّت و خير است ، از قرآن مجيد استفاده مي شود منعم غني و غير محدود از هر جهت مجرّد است لهذا چون واقع عشق كه عين احتياج است در حضرت ربوبي جلّ جلاله مفهوم ندارد و در كلام مجيدش كه مجموعة علوم ربّ الارباب است كلمة عشق واقع و استعمال نشده و به همين نسبت در كلام معصومين عليهم صلوات الله و سلامه اندك و كمياب است ، زيرا حضرات معصومين عليهم السّلام معرّف خداوند اجلّ مي باشند. قهراً عشق واقع نشده در بيانات شريفشان راجع به احكام ، البتّه معني عشق در قرآن مجيد نسبت به مؤمنين واقع شده نه عين لفظ عشق بلكه معناي عشق ، سورة مباركه البقره آيه 165
)يُحِبُّونَهُمْ كَحُبّ اللهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً للهِ (
حبّ اگر در بشر نسبت به حضرت ربوبي جلّ جلاله شدّت يابد خواهي نخواهي اين مرتبة شديدة حبّ منحصر به عشق است و منطبق بر قسمتي از زيارت امين الله است.
أَللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ
خداوندا قلبهاي كساني كه محبّتشان به تو زياد است و عاشقان حضرتعالي هستند از غير حضرتعالي كنده شده اند و دائماً در فكر و ذكر و اسم و صفت و ذات حضرتعالي هستند ، كلمة خَبَتَ بمعني سكون و اطمينان است و اِخبات با اينكه مصدر باب افعال است و غالباً باب افعال براي تعدّي استعمال مي شود و بي نياز از حرف جر براي تعديه است معذلك در اين مادّه موارد استعمالش به حرف جَر يعني الي ميباشد شاهد بر اين است كه اطمينان و سكون بخداوند دارند و قلب و نفس مخبت متعلّق به خداوند گرديده و از غير خداوند بريده و اطمينان نفس و قلب آنان به منعم حقيقي مي باشد ، چنين قلب و نفس مطمئنّه بخداوند منحصر به عشّاق خداوند مي باشد.
ثانياً: كلمه واله كه خبر اِنّ واقع شده و مفرد مؤنث اسم فاعل است بمعناي كسي است كه عقلش را از دست داده به شهادت كلمه اليك يعني عقل آنان در اثر نظر به حضرتعالي و اسم و صفت حضرتعالي از بين رفته چون به سوي تو و بطرف تو تمام نظر خود را مسلوب داشته خلاصه معناي قلوب و نفوس كسانيكه عاشق حضرتعالي هستند عقل خودشان و صلاحديد خودشان و روشنائي خودشان بواسطة طلب و عشق بحضرتعالي از دست داده و به روشنائي حقيقي و به نور اعظم از خودشان رو برگردانيده اند چنين ديوانگان خداوند منحصر به عشّاق و اخبات بر آنها منطبق مي شود ، شدّت حبّ و عشق اين طايفه مخبتين بجايي مي رسد كه مردم مي گويند ديوانگان مي باشند.
در خطبة شريفه همّام حضرت اميرالمؤمنين عليه افضل صلوات المصلّين مي فرمايند ، نه اينها طايفة ديوانگان نيستند بلكه عشق حضرت ربّ الارباب به آنها رسيده و به آنها فهمانده كه غير خداوند و دوستانش )كَسَرابٍ بقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً ( ولي در موضوعات اين كلمه شريفه بر لسانِ شريفِ مباركِ معصومين عليهم السّلام جاري شده و در احكام جاري نشده ، چون احكام راجع به حضرت ربوبي است و هرگز راجع به خداوند خارج از اعتدال تصوّر نمي شود ، روايت حضرت باقر سلام الله عليه راجع به حركت دادن حضرت آقا اميرالمؤمنينu لشكر را بطرف صفّين براي دفع شرّ معاويه عليه الهاويه چنين مي فرمايد ، قال الباقرu :
(( يَسيرُ بالنّاسِ حَتَّى إِذَا كَانَ بكَربَلا عَلَى مِيلَيْنِ أَوْ مِيلٍ تّقَدَّمَ عَلَيهِ السَّلامُ بَيْنَ أَيْدِيهِمُ حَتَّى طَافَ عَليهِ السَّلام بمَكانٍ يُقالُ لَهُ الْمَقْدَمَانْ فَقَالَ عَليهِ السّلام قُتِلَ فِيهَا مِأَتَا نَبيٍّ وَ مِأَتَا سِبْطٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاء وَ مَناخُ رُكّابٍ وَ مَصَارِعُ عُشّاقٍ لايَسـبقُهُم مَنْ كانَ قَبْلَهُمْ و لايَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ ))
حضرت مولي المؤمنين و الشّيعه حضرت اميرالمؤمنين عليّ بن أبيطالب عليه الصّلوة و السّلام لشكر را از كوفه حركت دادند براي دفع شرّ باغي معاويه پسر أبي صفيان ، رسيدند به كربلاي معلّي ، البتّه به فاصلة مقدار دو يا يك ميل حضرت اميرالمؤمنينu پس از مقداري گردش رسيدند به موضعي بنام مقدمان ، فرمودند در اين مكان كشته شده دويست پيغمبر و دويست پسر دختر پيغمبر ، تمامي آنها شهداء مي باشند و اين مكان نيز محلّ فرودگاه شتران كه سواران بر شتر اين مكان را منزلگاه خود قرار مي دهند ( البتّه شتر سواران كه در عبارت واقع شده چون مركوب آن وقت شتر بوده ولي ركّاب عام است شامل هواپيما و اتوبوس و سواري مي شود ) و اين مكان قتلگاه عشّاقي است كه مقام و ارتقاء درجة قرب آنها از شهداء قبل از خودشان و شهدائي كه بعد از خودشان خواهند آمد بالاتر و از اوّلين و آخرين شهداء گوي سبقت را ربوده اند. جلد نهم بحار به نقل از خرائج قطب راوندي.
روايت2 ، از حضرت صادق u قال: قال رسول الله:
(( أَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشَقَ العِبادَةِ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بقَلْبه و باشَرَها بجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لايُبالي عَلى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسْرٍ اَمْ عَلى يُسْرٍ ))
اصول كافي جلد2 باب عبادت. ترجمه حديث: از حضرت صادق عليه الصّلوة و السّلام نقل شده فرمودند حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلّم فرمودند بالاترين افراد در مقام قرب خداوند بين مردم كسي است كه عاشق عبادت باشد و در بغل بگيرد عبادت را ، دوست بدارد عبادت را به قلبش و مباشر عبادت شود به بدنش و خود را مهيّاي عبادت نمايد پس چنين شخصي به دنيا اعتنايي ندارد ، در سعه باشد يا تنگي ، برايش يكسان است. اصول كافي جلد2 باب العبادة.
روايت3 ، سفينة البحار مادّه عَشَقَ فرمودند:
(( أَلْجَنَّةُ لَأَعْشَقُ لِسَلْمانَ مِنْ سَلْمانَ لِلْجَنَّةِ ))
از حضرت ختمي مرتبت‹ روايت نقل شده حضرت فرمودند: بهشت عاشق تر است به سلمان از سلمان فارسي به بهشت يعني رغبت بهشت به سلمان بيش است از رغبت سلمان به بهشت.
روايت4 ، عن ابن عبّاس عن النّبي صلّي الله عليه و آله و سلّم:
(( مَنْ عَشَقَ وَ كَتَمَ و عَفَّ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ أَدْخَلَهُ الجَنَّة ))
فرمودند: حضرت نبيّ أعظم، كسي كه عاشق شود و كتمان ورزد عشق خودش را و عفّت ورزد به لوازم عشق مادّي اعتنا نكند خداوند أجلّ عالي
مي بخشد او را و داخل مي فرمايد او را به بهشت. سيّد جزائري در انوار نعمانيّه.
در اين چهار مورد معصومu استعمال كلمة عشق فرمودند زيرا راجع به موضوع بود نه حكم ، البتّه ممكن است بعضي روايات ضعيف مجهول الصّدور عشق را مذمّت نموده باشد ، بر فرض صدق صدور از معصوم سلام الله عليه بسيار صحيح و با جا است زيرا نعمت عظماي عشق و محبّت را به امور پست و مادّي متعلّق نموده و از مقام ارجمند خود استفاده ننموده و خود را به سفل رانده مانند حديث شريف(( حُبُّ الدُّنيا رَأْسُ كُلّ خَطيئَة )) با اينكه هيچ كس نمي تواند فضيلت حبّ و اهميّتش را منكر شود شيخ بهائي عليه الرّحمة
مي فرمايد:
كُلُّ مَنْ لَمْ يَعْشِقِ الْوَجْهُ الْحَسَن
قَرِّبِ الجل إِلَيْه وَ الرَّسَنْ
یعنی هر کس را که نبود عشق یار
بهر او پالان و افساري بيار
محترمين نيز اهل معرفت و محبّت طايفه اي را كه از تعلّق به مادّه عبور نكرده اند و خود را خدا شناس شمرده بسيار مذمّت فرموده اند بالاخصّ حضرت ملاّي رومي ، خواجه حافظ شيرازي ، ملاّصدراي شيرازي ، ملاّ محسن فيض كاشاني رضوان الله عليهم اجمعين ، و نيز حضرات معصومين علماء سوء را مذمّت فرموده اند (( اَلْعالِمُ بِلا عَمَلٍ كَالشَّجَرِ بِلا ثَمَرٍ )) و امثال اينگونه كلمات ، معلوم مي شود كه در تمام طبقات موضوعات دو قسمند صحيح و غير صحيح ، متحقّق به معني يا متلبّس به معني هر كس مدّعي علم شد يا مدّعي يقين شد يا مدّعي معرفت شد يا مدّعي فنا شد به آساني از وي پذيرفته نيست بلكه ((لكلّ عملِ نورٌ)) هر عملي نور خاصّي دارد. اگر نور علم، نور حبّ ، نور عشق ، نور معرفت در وي تابش نداشته باشد پذيرفته نيست و مدّعي است.
و صلّي الله علي محمّدٍ و آلهِ الطاهرين
حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاه کاربران (4 دیدگاه)

  1. به نام خدا
    خوب بود اماکامل نیست خیلی حرفها نهفته است که کوتاهی شده
    البته باید این کلمه از منظر همه ی بزرگان بر رسی شود
    یحبهم ویحبونه در قران مجید یک مثنوی است
    التماس دعا

    1. سرکار خانم ال یس
      با تشکر از توجه و عنایت شما به عرض می رساند:
      1- این مطلب دربارۀ واژۀ عشق است نه دربارۀ معنی عشق
      2- برای معنی عشق از منظر حافظ و مولانا می توانید به کتاب “هستی و عشق و نیستی” تألیف قاسم کاکایی رجوع فرمایید.
      3-همچنین می توانید واژه های “عشق” و یا “محبت را در همین وب سایت جستجو کنید تا مقالات و مصاحبه های گوناگونی را بیابید.
      و من الله التوفیق

  2. سلام علیکم
    اگر در معنای عشق نوعی زیاده‌روی وجود دارد و استعمالش درباره خداوند در حکم کفر است پس چرا دربارة انسان کامل می‌گویند که عاشق است؟ و روایت من عشق العبادة را چگونه توجیه می‌کنیم؟ محبت خداوند هیچ‌گاه زیاده‌روی ندارد و زیادش هم کم است. ظاهراً باید گفت در اصل وضع عشق نوعی زیاده‌روی بوده و در طول زمان به معنای مطلق محبت بسیار شدید استفاده شده و لذا اولیا الهی آن را درباره خداوند و مخلوقات استفاده می‌کنند به اعتبار وضع دوم و در لسان شارع به ملاحطه وضع اول بوده و لذا استفاده نشده مگر نادراً.
    با تشکر

به ناشناس پاسخ دهید لغو پاسخ