ره آورد سفر علمی به آمریکا

carolina
دانشگاه کارولینای شمالی

در اين شماره از نشرية خبري دانشگاه «ارم»، با آقاي دكتر قاسم كاكايي، دانشیار بخش الهيات و معارف اسلامي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شيراز پيرامون سفر علمي وي به آمريكا به گفت‌وگو نشسته‌ايم كه مشروح آن در زير از نظر شما خوانندگان گرامي مي‌گذرد.

ارم، نشریه خبری دانشگاه شیراز، شماره 100، مهر 1384

در شماره‌هاي مختلف نشرية خبري ارم ملاحظه كردم كه آن مجله اقدام به درج و نشر گزارش اعضاي محترم هيأت علمي از سفرهاي خارجي مي‌كند. اين امر اگرچه بعضاً به صورت سفرنامه‌نويسي در مي‌آيد؛ ولي در مجموع اقدامي است مفيد و راهگشا در جهت ثبت و انتقال اندوخته‌ها و تجربيات.

اين حقير نيز طي دو سال و نيم گذشته 5 سفر علمي به كشورهاي آلمان، آمريكا، اتريش، اندونزي و انگلستان داشته‌ام كه به علّت كثرت مشاغل و مسؤوليت‌هايم در دانشكده، تاكنون موفق به ارسال گزارش اين سفرها نشده‌ام؛ ولي اكنون كه فراغ بالي يافته‌ام سعي مي‌كنم تا گزارش مختصري از اين سفرها را به عنوان برگ سبزي تقديم عزيزان نمايم. در ابتدا تذكر نكات زير لازم است :

1- اين گزارش‌ها صرفاً به جنبة فرهنگي امور مربوط به سفر مي‌پردازد.

2- بين اين سفرها هيچ رابطه و هماهنگي خاصي وجود نداشته است؛ غير از اين‌كه كشورهاي دعوت‌كننده همه با حرف الف شروع مي‌شوند!

3- اين گزارش‌ها فاقد عكس و تفصيلات خواهد بود و جنبة سفرنامه نخواهد داشت.

4- كلية‌ مخارج اين سفرها اعم از بليط،‌ اسكان و ساير هزينه‌ها از جانب دعوت‌كنندگان در كشورهاي ياد شده تأمين شده است و اين حقير هيچ وجهي از دانشگاه شيراز و يا از محل گرانت و نيز از هيچ ارگان داخلي دريافت نكرده‌ام.

5- غير از سفر به آلمان و اتريش، بقية سفرها در زمان تعطيلات تابستان، نوروز و يا تعطيلات بين دو نيمسال انجام گرفته است و براي آن‌ها كه طولاني‌تر بوده‌اند مثل سفر به آمريكا و يا سفر به اندونزي از مرخصي استفاده شده است نه مأموريت.

شايد بهتر باشد از سفر به آمريكا شروع كنيم كه هم طولاني‌ترين اين سفرها (2 ماه) بوده است و هم مي‌تواند به جهات مختلف حساس‌ترين و سؤال‌ برانگيزترين آن‌ها باشد.

در تابستان 1383، به دعوت دانشگاه كاروليناي شمالي، به مدت 4 ماه (يك نيمسال) به اين دانشگاه دعوت شدم تا ضمن همكاري با استادان آمريكايي در تدريس دروس اسلامي، چند سخنراني داشته باشم و نيز ترجمة يك كتاب را از انگليسي به فارسي به عهده بگيرم؛ ولي با توافق آنان، اين برنامه به صورت فشرده در 2 ماه انجام يافت.

مركز كاروليناي شمالي شهر «رالي» است. بزرگ‌ترين دانشگاه اين ايالت، يعني دانشگاه كاروليناي شمالي با سي هزار دانشجو در شهرChapel Hillمستقر است كه شهري كوچك مي‌باشد و صرفاً‌ به بهانة تأسيس اين دانشگاه در نزديكي رالي ايجاد شده است و اكثر ساكنان آن را دانشجويان، استادان و كارمندان اين دانشگاه تشكيل مي‌دهند. اين‌دانشگاه در تمام مقاطع تحصيلي و در اكثر رشته‌هاي دانشگاهي، دانشجو مي‌پذيرد و داراي كتابخانه‌ها و آزمايشگاه‌هاي بسيار بزرگ است. مركز انتشارات اين دانشگاه در سطح اروپا و آمريكا بسيار معتبر است و كتاب‌هاي ارزنده‌اي در تيراژ بسيار بالا منتشر مي‌كند.

تدريس دروس عمومي

دروس عمومي در اين دانشگاه از جايگاه خاصي برخوردارند. همة‌ دانشجوياني كه در دورة‌ كارشناسي اين دانشگاه پذيرفته مي‌شوند در هر رشته‌اي كه باشند، بايد در اولين تابستان قبل از شروع دورة تحصيلي خود، يك كتاب در علوم انساني را كه دانشگاه معرفي مي‌كند بخوانند و امتحان بدهند. جالب است بدانيد كه سه سال پيش مسؤولان اين‌دانشگاه گزيده‌اي از قرآن و تفسير آن نوشتة مايكل سلز (Michael Sells) را براي حدود 7000 دانشجوي ورودي معرفي كرده بودند. با توجه به جريانات 11 سپتامبر اين امر سر و صداي زيادي ايجاد كرده بود و عده‌اي از پدر و مادرها عليه دانشگاه شكايتي اقامه كرده بودند مبني بر اين‌كه اين آموزش‌ها باعث انحراف فرزندانشان مي‌شود؛ ولي در دادگاه، مسؤولان دانشگاه تبرئه شده بودند.

به هر حال، در ميان 12 واحد عمومي، 3 واحد درسي وجود دارد كه دانشجويان اين 3 واحد را به صورت اختياري از بين 4 عنوان درسي انتخاب مي‌كنند. يكي از اين 4 عنوان،‌ درسي است با عنوان «آشنايي اجمالي با اسلام» (An Introduction to Islam). سقف دانشجويان اين كلاس‌ها قبلاً‌ 30 نفر بوده است؛ ولي پس از وقايع 11 سپتامبر، استقبال دانشجويان از درس آشنايي با اسلام به قدري بوده است كه مسؤولان دانشگاه مجبور شده‌اند سقف اين كلاس را تا 120 نفر دانشجو افزايش دهند. همين درس در دانشگاه جورج واشنگتن، اخيراً در سقف 250 نفر در سالن آمفي‌تئاتر ارائه مي‌شود.

بنده به عنوان همكار پروفسور كارل ارنست (Carl Ernst) تدريس در يكي از اين كلاس‌ها را به صورت مشترك به عهده داشتم. اين 120 دانشجو پس از ارائة درس اصلي در طول هفته به 6 گروه 20 نفري تقسيم مي‌شدند و 6 نفر از دانشجويان دكتري و كارشناسي ارشد الهياتدر اين 6 گروه به بررسي و تحليل مطالب كلاس اصلي و پاسخگويي به سؤالات دانشجويان مي‌پرداختند.

روش شروع كار اين بود كه در اولين جلسه از كلية دانشجويان خواسته شد به عنوان اولين تكليف درسي هرچه دربارة اسلام مي‌دانند بنويسند و هفتة بعد تحويل دهند. مطالب جالبي از لابلاي نوشته‌هاي دانشجويان به دست مي‌آمد :

1- عده‌اي هيچ شناختي از اسلام نداشتند.

2- عده‌اي اسلام را نه به عنوان يك دين وحياني و آسماني، بلكه ساخته و پرداختة شخصي به نام محمد مي‌دانستند كه جنگ‌افروز و خونريز بوده است.

3- عده‌اي گفته بودند كه فقط مي‌دانيم كه محمدعلي كلي مسلمان بوده است!

4- جمعي مسلمانان را گروهي مي‌دانستند كه با جمعيتشان كه به نحو انفجاري در حال افزايش است، خطري براي آيندة تمدن آمريكا و اروپا به حساب مي‌آيند.

5- عده‌اي اسلام را مترادف با تروريسم مي‌شناختند.

6- تنها عدة كمي بودند كه شناختي مختصر از اسلام داشتند كه بايد احتمال بدهيم كه اين‌ها همان دانشجويان مسلمان كلاس بودند!

بنابراين شايد اقبال فراوان دانشجويان به اين كلاس‌ها تا حدودي از سر حس كنجكاوي يا علاقه به دشمن‌شناسي بوده است؛ ولي به هر حال كار مسؤولان اين دانشگاه در ارائة اين درس و كتاب‌هاي نسبتاً خوبي كه در اين زمينه در اختيار دانشجويان قرار مي‌دادند قابل تقدير است.

نكتة مهم ديگر اين‌كه اكثريت قريب به اتفاق دانشجويان اسلام را تنها از طريق اهل سنت و كشور عربستان مي‌شناختند. براي آن‌ها تصور مسلمان غير عرب بسيار دشوار بود. اكثر آن‌ها پر جمعيت‌ترين كشور مسلمان را عربستان سعودي مي‌دانستند و وقتي نام اندونزي را به عنوان پر جمعيت‌ترين كشور مسلمان مي‌شنيدند شگفت‌زده مي‌شدند.

متن اصلي اين درس برايدانشجويان كتاب Following Muhammadنوشتة پروفسور كارل ارنست بود كه كتابي است كاملاً‌ از سر انصاف، اسلام را بررسي كرده است و بنده مشغول ترجمة‌ آن به فارسي هستم. در اين كلاس‌ها وقتي كه قسمت‌هايي از آيات قرآن كه با كتاب مقدس كاملاً‌ همخواني داشت تلاوت و ترجمه مي‌شد، براي اكثر دانشجويان بسيار تعجب‌انگيز و غير قابل باور بود؛ چرا كه اسلام را نه ديني ابراهيمي، بلكه خطري سياسي براي تمدن غرب تلقي مي‌كردند.

به هر حال بنده توفيق داشتم كه در اين كلاس‌ها به معرفي اسلام و تشيع بپردازم و خدا را شاكرم كه توفيق چنين تبليغي را به عنوان يك طلبه به اين حقير عطا كرد. از آن پس، تعداد زيادي از دانشجويان مراجعات مكرري به دفتر اينجانب براي دريافت پاسخ سؤالات خويش داشتند؛ به نحوي كه تعجب پروفسور ارنست و ساير استادان برانگيخته شده بود. بنده در بعضي از گروه‌هاي 20 نفره كه توسط دانشجويان دكتري اداره مي‌شد نيز شركت كردم تا با ديدگاه و سؤالات دانشجويان بيشتر آشنا شوم. به هر حال، در پايان كلاس‌ها يك بار ديگر از دانشجويان خواسته شد كه شناخت جديد خود را از اسلام بنويسند. آنچه به دست آمد، حكايت از توفيق اين كلاس‌ها و آمادگي فطرت پاك همة‌ جوانان در كل عالم براي پذيرش حق و گرايش به خدا داشت.

نكتة جالب ديگر آن‌كه وقتي از پروفسور ارنست خواستم كه يك كپي از نظرخواهي‌هاي دانشجويان را به اينجانب بدهد، سوگندي را يادآور شد كه به عنوان معلم خورده است و آن اين‌كه همة‌ تكاليف دانشجويان محرمانه تلقي مي‌شود و مسائل خصوصي دانشجويان نبايد در جايي افشا شود. به هر حال با تعارفات و توجيهاتي كه خاص ما ايراني‌هاست ايشان را متقاعد كردم كه براي ترجمة آن كتاب و نگاشتن مقدمه‌اي بر آن، به اين نظرخواهي‌ها احتياج دارم! از اين رو، اسامي دانشجويان حذف شد و قسمتي از تكاليف دانشجويان در اختيار اينجانب قرار گرفت كه در اين مختصر نمي‌توان به تحليل آن‌ها پرداخت.

درس تفسير براي دانشجويان دكتري

دانشجويان دكتري الهيات در آنجا يك درس با عنوان قرائت متون عربي دارند كه بنده توفيق پيدا كردم كه تفسير منسوب به امام صادق(ع) را به عنوان يك تفسير شيعي با صبغة عرفاني، همراه با پروفسور ارنست در يكي از اين كلاس‌ها ارائه دهم (حدود 8 جلسه). شور و نشاط دانشجويان و استقبال آنان از مطالب عرفاني واقعاً مرا شگفت‌زده كرد و ظرافت‌ها و تأويل و تفسيرپذيري قرآن آن‌ها را متعجب ساخت؛ به نحوي كه افزون بر 6 نفر دانشجوي اصلي كلاس، عدة‌ ديگري از دوستان آن‌ها نيز در كلاس‌ها و مباحث شركت مي‌كردند. چندين مهماني خصوصي براي اينجانب ترتيب دادند و مباحث ارزنده‌اي مطرح شد. روز وداع روزي خاطره‌انگيز و فضايي معنوي بود؛ هم براي حقير و هم براي آن جمع.

در جمع مسلمانان كاروليناي شمالي

مسلمانان اين ايالت را دو دسته تشكيل مي‌دهند؛ يكي مهاجران كشورهاي اسلامي و ديگر امريكايياني كه مسلمان شده‌اند. در ميان مهاجران كشورهاي اسلامي بويژه جوانان دانشجوي آن‌ها حرارت و علاقة فراواني به اسلام ديده مي‌شود. دانشجوياني كه مسلمان‌زاده هستند و بيشتر آن‌ها در آمريكا متولد شده‌اند؛ ولي والدينشان از كشورهاي مختلف اسلامي به امريكا مهاجرت كرده‌اند، در دانشگاه كاروليناي شمالي يكديگر را پيدا كرده و با هم جلسات هفتگي تفسير قرآن دارند. چندين جلسه از بنده دعوت كردند كه در جلساتشان شركت كنم. هرچند اكثر قريب به اتفاق آن‌ها اهل سنت بودند؛ ولي از درس و بحث بنده استقبال شاياني كردند و از اين‌كه يك روحاني مسلمان و يك استاد دانشگاه دعوت آن‌ها را پذيرفته و براي ايشان وقت گذاشته است، بسيار مشعوف بودند. اكثريت دانشجويان دختر اين جلسات داراي حجاب اسلامي بودند، چند نفري نيز كه بي‌حجاب بودند، وقار اسلامي خاصي از خود نشان مي‌دادند. عشق و علاقة اين دانشجويان به اين جلسات مرا به ياد جلسات انجمن اسلامي دانشجويان خودمان در قبل از انقلاب مي‌انداخت.

امّا دستة دوّم، يعني آمريكايياني كه مسلمان شده‌اند؛ تعداد زيادي از آن‌ها تحت تأثير جريانات سني مذهب و بويژه تبليغات سعودي‌ها قرار دارند؛ ولي تعدادي نيز شيفتة تشيع شده‌اند كه متأسفانه از جايي حمايت نمي‌شوند. اين‌ها با عشق و علاقه و با پول خويش مسجد كوچكي به نام اهل بيت (ع) ‌تأسيس كرده‌اند كه تعدادي از جوانان آمريكايي اعم از سياه و سفيد در آنجا جمع مي‌شوند و به آموختن معارف شيعه مي‌پردازند. امام جماعت اين مسجد يك جوان سياه‌پوست آمريكايي است كه نام و فاميل خود را جعفر محب الله قرار داده و در كسوت روحانيت شيعه است.

اين جوان ابتدا مسلمان شده و به اهل سنت گراييده است؛ ولي تسنن او را ارضا نكرده و سرانجام گمشدة خود را در تشيع يافته است. شخصيت امام خميني (ره) در اين زمينه نقش كليدي داشته است. سپس اين جوان علي‌رغم فقر مالي، با خرج خود 7 سال به ايران آمده و در حوزة علمية قم آموزش ديده است و اكنون ساير شيعيان را در شهر رالي آموزش مي‌دهد.

جوان سياه ديگري كه خود را محمدعلي مي‌ناميد، رانندة اتوبوس بود و حدود 15 سال بود كه شيعه شده بود. نزد من آمد و از من خواست كه هفتگي وقتي را به او اختصاص دهم و معارف شيعه را براي او بازگو كنم. وي هر هفته از محل خويش در خارج از شهر Chapel Hill به دفتر من در دانشگاه كه بيش از 2 ساعت فاصله داشت مي‌آمد و حدود 2 ساعت به سؤال و جواب و مسائل معنوي مي‌گذشت. وي به شدت عاشق امام خميني (ره) بود و تصورش اين بود كه بنده به علّت شكل لباسم بويي از خميني برده‌ام. همعلاقة او و هم وقت‌گذاري من برايپروفسور ارنست به عنوان يك محقق دانشگاهي تعجب‌انگيز بود؛ چرا كه وي انتظار داشت بنده در اين فرصت كوتاهي كه در آمريكا داشتم، وقتم را بيشتر در كتابخانه و مراكز تحقيقاتي بگذرانم؛ نه اين‌كه دو ساعت وقت را به يك رانندة اتوبوس اختصاص دهم. ولي وي غافل بود از اين‌كه اين تازه مسلمانان آمريكايي مرا به ياد مسلمانان صدر اسلام مي‌انداختند و من نيز در كسوت روحانيت خود را چيزي جز سفير پيامبر اسلام نمي‌ديدم. به هر حال ايام رجب و شعبان در دل آمريكا و در ميان شيعيان آمريكايي نعمت عظيمي بود كه خارج از حد آرزوي طلبة ساده‌اي چون من بود.

در جمع ايرانيان مقيم آمريكا

درست در همان روزهاي اوّل ورودم به رالي، ايرانيان مقيم آنجا كه جلسات هفتگي تفسير قرآن داشتند، به وساطت پروفسور ارنست از آمدن من مطلع شدند و مرا به جلسات خود دعوت كردند. مجموعه‌اي بودند ناهمگن با طرز فكرها و سلايق مختلف. از مؤمنان مذهبي حزب‌اللهي گرفته تا كساني كه با انقلاب ميانه‌اي نداشتند؛ از افراد كاملاً سياسي گرفته تا كساني كه اهل خلوت و مسائل معنوي و مكاشفه و عرفان بودند؛ همه در اين جلسه جمع مي‌شدند. دو چيز آن‌ها را دور هم جمع مي‌كرد : ياد ايران و جاذبة قرآن. در اين جلسات هفتگي كه بعضاً به مناسبت اعياد و مراسم مختلف، به بيش از يك جلسه در هفته مي‌رسيد، سخنراني‌هاي اينجانب كه به صورت درس‌هاي پي در پي ارائه مي‌شد، همة اين اقشار را جلب و جذب كرده بود و نشانة خلأ بزرگ معنوي و تشنگي اين جماعت (حتي آن‌ها كه به زعم ما ضد انقلابند) به مسائل عرفاني بود؛ به نحوي كه چند تن از آن جمع كه وضع مالي خوبي داشتند داوطلب شدند كه هزينة پخش فيلم ويديويي درس‌هاي اينجانب را از يكي از شبكه‌هاي تلويزيوني آمريكا بدهند. در آنجا هزينة يك ساعت اجارة شبكه 250 دلار است. امّا اين حقير به جهات مختلف داشتن چنين برنامه‌اي را صلاح نديدم. به هر حال، زمينة‌ تبليغ طلاب و انديشمندان در ميان ايرانيان مقيم آمريكا بسيار فراهم است و انسان احساس نمي‌كند كه سخنانش به هدر مي‌رود.

در ميان ايرانيان لوس‌آنجلس

بنده افزون بر كاروليناي شمالي، سفري به واشنگتن، نيويورك و لوس‌آنجلس نيز داشتم (با خرج دعوت‌كنندگان!) و توفيقي حاصل شد تا در ايام نيمة‌ شعبان در جلساتي كه به مناسبت ميلاد حضرت مهدي (عج) تشكيل شده بود، در ميان ايرانيان لوس‌آنجلس باشم. طي سه شب در چهار مجلس شركت كردم كه از سوي مؤسساتي به نام‌هاي ايمان، هجرت، رسالت و اهل‌بيت (ع) تشكيل شده بود. استقبال جمعيت از اين مراسم برايم حيرت‌آور بود و نشان مي‌داد كه ايرانيان آن ديار اگر با هر چه قهر كرده باشند، با دين قهر نكرده‌اند. در مجلس شب نيمة شعبان تعداد ايرانياني كه شركت كرده بودند، چيزي بين 1500 تا 2000 نفر بود. بنده تنها در يكي از اين مجالس كه از سوي دانشجويان شيعة ممالك مختلف اسلامي ترتيب داده شده بود سخنراني كردم و در سه مجلس ديگر صرفاً‌ حضور يافتم.

بازديدها و ملاقات‌ها

در اين سفر توفيقي پيدا شد كه از كتابخانه‌هاي دانشگاه‌هاي مختلف ديدار داشته باشم و با شخصيت‌هاي علمي همچون دكتر سيد حسين نصر و پروفسور ويليام چيتيك ملاقات نمايم. دانشگاه كاتوليك واشنگتن دانشگاه بزرگي بود كه با صبغة ديني اداره مي‌شد و مي‌تواند الگويي براي بعضي از دانشگاه‌هاي ما مثل دانشگاه امام صادق (ع) يا مدرسه عالي شهيد مطهري باشد.

موزه‌هايي كه جنبه‌هاي پژوهشي داشتند نيز براي خود عظمتي داشتند. از نكات جالب رواج سنت «وقف» در ميان متمولان آمريكا مي‌باشد. موزه‌ها و كتابخانه‌هاي بزرگي از سوي ثروتمندان وقف عام شده بود كه ورود براي همه در آن‌ها آزاد بود. كلية مخارج را شخص واقف به عهده گرفته بود و از سوي واقف‌ها پول هنگفتي در بانك‌ها وقف آن مؤسسات شده بود تا با بهرة بانكي آن پول‌ها، كلية هزينه‌هاي نگهداري، سرويس‌دهي و حقوق پرسنل آن مؤسسات پرداخت شود. به هر حال ما نقش و اهميت «وقف» را چنان كه بايد جدي نگرفته‌ايم.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاه کاربران (3 دیدگاه)

  1. نظر استاد در مورد مایکل سلز را می خواستم. دیدگاه های ایشان درباره اسلام تا چه حد معتبر است. من فصلهایی از کتاب زبان عرفانی ناگفتن ایشان را ترجمه کرده ام اما هنوز هم برایم این مسأله روشن نیست. با تشکر

    1. سرکارخانم تبریزی، مایکل سلز از پژوهشگران قوی و آزاد اندیش در زمینه عرفان تطبیقی است. در مورد دین اسلام نیز دیدگاه بسیار مثبتی دارد ولی نمیتوان گفت که از اسلامپژوهان طراز اول است.

  2. انصافا که این سفرنامه هم به تبلیغ دین در این زمینه ها ترغیب می کند و و همچنین به تعلیم زبان انگلیسی تشویق.
    خوب بود،حضرتعالی مرةأخری به این سیره حسنه برای تشویق متعلمان اسلامی ادامه دهید.
    با تشکر:
    تلمیذ شما :احمدرضا مرادی

به خدیجه تبریزی پاسخ دهید لغو پاسخ