مه دلربای قرآن
رمضان و ماه روزه تو عزیز گر بدانی رخ خود عیان نموده شده ماه میهمانی مه پر ز خوان رحمت که اسیر گشته شهوت ز رسول مهربانی برسیده مژدگانی نه …
بر درش ناله و آهی ز دل پاک کشم
گر دهد دست به دیده ز درش خاک کشم خویش از دامگه خاک بر افلاک کشم گشته بر عقل هویٰ چیره بسان ضحاک تیغ عشق بر سر این نفسِ چو ضحاک کشم …
ای دوست نگه به حالِ زارم بنما
شبی غم لشکر برانگیخته و بر همه دل و جانم هجوم آورده بود. حاصلِ دو چشم اشکبار و دلِ پُرخونم دو رباعی و یک غزل بود: دردا که شدم تهی ز …
یادِ ایّام در شب قدر
شبی یادم افتاد از آن نازنین که بربودی از من همه عقل و دین همان نازنینی که خُلقش «حَسَن» و مهرش نشسته است بر جان و تن همانی که با یاد و …