چه نیاز دارد احمد که دهد ارائه معجز
«علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را» به خدا که دُر فشاندی و به شعر زنده ماندی چو به عشق جان …
مه دلربای قرآن
رمضان و ماه روزه تو عزیز گر بدانی رخ خود عیان نموده شده ماه میهمانی مه پر ز خوان رحمت که اسیر گشته شهوت ز رسول مهربانی برسیده مژدگانی نه …
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
خوش آمد عشق و زان خوشتر نباشد به سوی حق چنو رهبر نباشد سلیمانی ندای عشق سر داد که غیر از حق ورا دلبر نباشد حسینت گفت : «ای فرزند …
ماه تابان
الا ای سربلند آسمانی مرد کرمانی! «هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی» همی خواهم که آرم وصفت اندر شعر خود اما به هر وصفی که اندیشم یقیناً برتر از آنی …
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
«رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل» در جنت شهادت پرواز کردی آسان اما فراقت ای جان بر ما چه گشته مشکل …
شاه شمشادقدان
مست از بادهٔ حق ذکر به لب چرخ زنان چشم بابا ز پیاش، دیدهٔ زینب نگران شد سوی جبهه روان حیدر ثانی و جوان شاه شمشاد قدان خسرو شیریندهنان که به مژگان …
ساقی سرمست
جام بگرفته اباالفضل ز ساقیِّ الست شد سراپا همه از شورِ برادر سرمست با لب تشنه روان شد به لب آبِ روان اشک از چشمْ روان، تیغ به کف، مَشک به …
یا لَیتَنا کُنّا مَعَک
دیدم تو را در کربلا با کِلکِ خون کردی به پا بر لوحِ تسلیم و رضا زیباترینِ صحنهها خونِ خدا! رشکِ مَلَک! یا لیتَنا کُنّا مَعَک در آن زمین و آن …
رایت عشق
سر را به نِی نمودی از بهر عشق رایت کردی به کربلایت صد مثنوی حکایت نی میزند نوایی از خاک نینوایت شوری ز نالهٔ او بر دل کُند سرایت زان یار دلنوازم …
کرده مرا زنده علی
دوش جانم گشته دلتنگ و ز پا افتاده بود خود ندانم از چه رو این غم مرا افتاده بود یا چرا گشتم ملول و خستهدل در نیمهشب یا که این دلتنگی …