آبرو بلکه از ایشان بکنم بنده گدایی
عصر جمعه شد و نو شد به دلم رنج جدایی ای که هر رنج و غمی را به حقیقت تو دوایی «پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و …
غمهای دیگر هیچ نیست پیش غمِ غیبت از او
کنون جمعهاست و هنگام غروب است ز غم آگاه علام الغیوب است خودت غائب ولی در دل غم توست شنیدن بوی تو از غم چه خوب است! «آن کیست کز …
جمعه بنما دعا ز بهرِ ظهور
مدتی است که اتحاد نامیمون دشمنان، اختلاف و کینهپراکنی خودیها، مشکلات اقتصادی، اختلاسها، افشاگریهای حق و ناحق، ندانمکاریها، تبلیغات منفی، خشکسالی، ریزگردها و …نوعی جنگ روانی، یأس، سرخوردگی، بیانگیزگی و حتی پرخاشگری …
این جمعه هم گذشت، باز هم نیامدی
الغوث و الأمان، یا صاحبالزمان دوست دارمت چهسان، یا صاحبالزمان ای پور فاطمه، دلگرمی همه مولای انس و جان، یا صاحبالزمان فرزند نرجسی، خواهان تو بسی ای عشق مؤمنان، یا صاحبالزمان ای …
عاشق شدهایم رویت، از بس که تو پیدایی
مدتی گفتم همی شعر و سرود در میان جمع و یاران و رُنود گفتمی با هر بهانه شعر من از برای شادیِ آن انجمن شعرهایی از برای این و آن آشنا و …