مدیر حوزه چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ (حضرت آیت الله نجابت)
در سال 1367 حضرت امام خمینی (ره) تذکراتی برای اصلاح و ارتقای وضع حوزه ها ابراز فرمودند. سپس از سوی جامعۀ مدرسین و مدیریت حوزۀ علمیۀ قم نامه ای به مدیران حوزه های سراسر کشور نوشته شد و از ایشان خواسته شد تا پیشنهادها و دیدگاههای خود را در این زمینه به صورت مکتوب ارسال نمایند تا در سمیناری که به همین منظور در قم برگزار می شود، مورد بررسی قرلر گیرد. آن چه در پی می آید پاسخ مکتوب حضرت آیت الله نجابت (ره) به این نامه می باشد که تنها به چند محور از محورهای فراخوان پرداخته است و آن این که: مدیر حوزه چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ زیّ طلبگی چیست؟ تبلیغ چگونه باید باشد؟
نظرات حضرت آية الله العظمى حاج شيخ
حسنعلي نجابت شيرازيرحمة الله عليه
در تاريخ 19 / 2 / 68
در رابطه با حوزه هاي علميّه
مديريّت ـ زيّ طلبگي ـ تبليغ
در جواب نامه شماره 168 ـ 5 / 2 / 68 ستاد زمينه سازي اجراي فرمان حضرت امام خمينيرحمة الله عليه
شيراز حوزه علميّه شهيد محمّد حسين نجابت
بسمه عزّ شأنه
((نظام مديّريت و تشكيلات حوزه هاي علميّه))
حوزه عبارت است از مجمع طلاّب معارف و علوم و حدود اسلامي البتّه اداره نمودن چنين جمعيّت از اعظم اعمال قربى و مقبول درگاه خداوند و موجب بقاء و ابقاء احكام قرآن خداوند و سنّت حضرت ختمي مرتبت و آل مطهّر ايشان بالاخصّ حفظ ايتام آل محمّد صلّي الله عليه وآله عليهم السّلام و حفظ فطرت و نفوس خلق بالنّسبه به مبدأ اجل و معارف مبدأ اجل و معرفت چهارده معصوم عليهم السّلام و تبليغ چهارده ولي اعظم خداوند و ابقاء حبّ خلق به خالق و چهارده ولي اعظم خداوند و رسيدن طلاّب به مرتبه نيابت عامّه حضرت بقيّة الله العظمي عجّل الله تعالى فرجه الشّريف ، و قرآن و دين را در جميع جهات حفظ نمودن و مسلمين را از چنگال اجانب دور نمودن ، حتّي كشور را از چپاول بي دينان دور نگه داشتن ، از قبيل حفظ فرمودن حضرت امام خميني مدّ ظلّه العالي و آية الله ميرزا محمّد تقي شيرازي و آية الله ميرزا محمّد حسن شيرازي قدّس الله اسرارهم ، پس چنين مجمع و مجتمعي كه موجب تمام بركات خداوند عالم است بسيار محترم و معزّز نزد خداوند مي باشند ، با اطمينان تمام مي توان گفت چنين جمعيّت رتبه آنان نزد خداوند پس از چهارده معصوم و شهداء كسي از ساير مسلمين به رفعت مقام آنان عند الله نخواهد بود. بسيار مناسب است همان طور كه خداوند اجلّ عالي به حضرت ابراهيم فرمود در سوره حجّ آيه 26 }وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ{ و همان طور كه خداوند اجلّ عالي به حضرت ابراهيم فرمود و عهد بست به حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل }وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ {سوره البقره آيه 125 ، به همان نسبت طلاّب حوزه همان حرمت و مقام را دارا مي باشند زيرا طلاّب صاحب خانه اگر مقامشان برتر نباشد حتماً مساوي است لهذا مدير حوزه به نحو ايجاب جزئي بايد متّصف به اوصاف حضرت خليل الرّحمن و حضرت ختمي مرتبت باشد ، در مرتبه اولى بايد معني لا حول و لا قوّة الاّ بالله را يافته باشد و خودش را شريك در حول و قوّه خداوند نداند بلكه مدير حقيقي را خداوند بداند و خودش را به توفيق پروردگارش موظّف به اين وظيفه بداند و اين مديّريتش را شرف و عزّت خويش بداند و معلومش باشد اين مديّريّت به نحو اوفى نزد صاحب خانه باقي خواهد ماند ، ثانياً يقين مدير به حضور ساحت قدس ربوبي به نحوي باشد كه خداوند را حاضرتر از طلاّب حوزه بداند و بفهمد چون خداوند حاضر است طلاّب حوزه در حوزه حاضرند ، ثالثاً مانند حضرت هود خداوند را وكيل خود بداند زيرا ايشان فرمود }إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ{ سوره هود آيه 56 وكيل قرار دادن خداوند وجوبش عقلي و فطريست علاوه در قرآن مجيد امر ارشادي در چند مورد امر به توكّل فرموده حتّي بعضي از محترمين امر به توكّل را امر مولوي مي دانند ، رابعاً بايد شرح صدر داشته باشد تا مهمّات مسائل به سهولت حل شود و به نور شرح صدر به طلاّب حوزه بنگرد و عزّت و ارجمندي طلاّب حوزه را نزد صاحب خانه به نور شرح صدر دريابد و بفهمد كه هر يك از طلاّب حوزه قابليّت و اقتضاء اعلم و اتقى و اَورع شدن را دارا هستند و فعلاً مهمان خداوند و حضرت بقيّة الله العظمى ارواحنا فداه هستند و مدير حوزه حتماً بايد خودش را نايب عامّ حضرتبقيّة الله العظمى ارواحنا فداه قرار بدهد زيرا عهده دار حوزه اسلام ايشانند مانند اجداد شريفشان عليه و عليهم السّلام و ارتزاق طلاّب محترم حوزه غالباً از سهم مبارك حضرتش مي باشد و مدير در اثر شرح صدر خودش و طلاّب محترم حوزه را در يك صف بلكه خودش را اضعف افراد حوزه مي داند زيرا فرمودند حضرت ربّ العالمين اوليائي تحت قبابي لا يعرفهم غيري لذا بايد مواظبت نمايد و احتمال بدهد كه كوچكترين افراد حوزه نزد خداوند و وليّ اعظم خداوند مقامش از مدير حوزه بالاتر باشد و در اثر شرح صدر نظرش را از اولياء عظام عليهم السّلام قطع ننمايد و سراب بودن غير خداوند را نصب العين بلكه فاعل و مؤثّر و گرداننده و اداره كننده حقيقي را فراموش نكند ، خواهي نخواهي سراب بودن غير واضح مي شود و لهذا اذا }جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ {اگر ياد خداوند در قلوب جا كند و ريشه بدواند بطلان غير خداوند براي شخص بسيار واضح مي شود و در اثر نور شرح صدر و نور علم و يقين او به مرتبه اي مي رسد كه روش و رفتار او موجب عمل و علم اهل حوزه مي گردد و اسرار خلقت كه كشف سبحات جمال وجلال خداوند است در طلاّب محترم حوزه بيابد و قرب حضرت بقية الله العظمي و حضرت ربّ العالمين را در قلب و سر خود ادراك نمايد بلكه ممكن است شوق لقاي منعم در تمام طلاّب محترم نفوذ نموده از مصاديق ((لو لا آجال اللّتي كتب الله عليهم لم يستقر ارواحهم في ابدانهم طرفة عين)) الحاصل اتّصاف مدير حوزه به اوصاف چهارده معصوم عليهم السّلام و خداوند موجب بركات بسيار فوق العاده و مبارك و پرفايده مي گردد ، البتّه لزوم چنين مدير در حوزه سرآمد تمام اسباب است زيرا طالب محترم هنگام ورود به حوزه از قبيل هيولاي اوّل و جسم بدون رنگ است هيولا قوّه صرف بدون فعليّت و قابل بالفعل براي جميع صور مي باشد ، هر وقت نوعيّه به او اصابت كرد مي پذيرد ، نيز جسم بدون رنگ هر رنگ كه به او برسد مي پذيرد اگر مدير در حوزه نباشد طالب محترم ممكن است متلوّن به تمام الوان و متحقّق به جميع صور گردد ، و اگر قوّه او به صورت خاصّي به فعليّت رسيد فعليّت قوّه را به سهولت نمي توان ازاله كرد اگر رنگ و صورت باطل باشد ، لهذا شرعاً ابوين طفل موظّفند اولاد خود را به معلّم صاحب علم و يقين بسپارند تا قوّه ها به صورت صحيح به فعليّت برسد بسيار واضح است تن بي سر و لشكر بي سردار متلاشي خواهد شد حوزه نيز چنين است ، خانه بدون بزرگتر هميشه بين افراد اختلاف و آسايش كمياب و ترقّي فكري و روحي با اختلاف صعب الحصول است لهذا كما اين كه مدير حوزه بايد افراد حوزه را نهايت احترام و برادري و محبّت داشته باشد چون مهمان خداوندند به همين نسبت طلاّب محترم بايد حقّ مدير را ملاحظه نموده ومدير را نعمت قطعي بدانند (( آداب متعلّم با معلّم را جناب شهيد( ره ) در منية المريد بيان فرموده است )) نحوه مديريّت حوزه بايد نحوه مديريّت حضرت ختمي مرتبت باشد و حدّ اقل به منزله پدر و رفيق عاشق فرزند باشد ، هر خيري كه از خداوند طلب نمايد آن خير را بر افراد حوزه احقّ بداند اگر درجات عاليه علم را از خداوند بخواهد اوّل بايد براي اهل حوزه بخواهد حتّي در امور خيرات مادّي خير مادّي را اوّل به افراد حوزه برساند خودش را بي تفاوت در اين امور بداند و كهف و ملاذ افراد حوزه باشد همان طوري كه با فرزند دلبند خود معامله مي كند با افراد حوزه نيز چنين باشد به نحوي كه افراد حوزه مدير حوزه را به منزله پدر خود بدانند افراد حوزه رفيق حقيقي خود را مدير حوزه بدانند كما اين كه مدير حوزه افراد حوزه را قرّة العين خود مي داند حاضر است لقمه را از دهان خود بگيرد تا نصيب افراد حوزه بيشتر بشود ، افراد حوزه صاحب سرِّ مدير و مدير حافظ سرِّ افراد حوزه است.
زيّ طلبگي
اگر طلاّب محترم متحقّق نسبت به حضرات چهارده معصوم عليهم السّلام بشوند يقين آنها به خداوند بيشتر مي گردد و اگر طلبه يقينش به خداوند زياد شد نقش آنان نقش داعي الى الله مي گردد ، البتّه از قسم چهارم داعي الي الله مي باشند زيرا قسم اوّل حضرت ربّ الاجلّ الاعزّ الاعلي جلّ جلاله ، قسم دوّم حضرات انبياء عليهم السّلام ، قسم سوّم معصومين عليهم السّلام ، و قسم چهارم مؤمنين صاحب يقين مي باشند. حضرات طلاّب محترم بايد مقصود و مقصد آنان معرفت خداوند منّان قادر و حاضر حبيب علاّم الغيوب باشد و بايد متوجّه باشند كه سرمايه گرانبهاي خود را مي خواهند صرف نمايند براي خداوند قائم بالذّات كه همه به او محتاج و عبوديّتش مايه حيات و سعادت ابديست و متوجّه باشند كه زحمات در راه تحصيل معارف الهي هر قدر بيشتر باشد بر رفعت مقام و منزلت و ادراك آنها افزوده مي شود و كوچكترين زحمت آنها محال است بدون مزد از بين برود و متوجّه بشوند معامله با خداوند با صدق و صفا غير از ترقّي در فهم و شعور و امنيّت خاطر و صفاي روح و قلب و ورود به عالم غيب و اطّلاع بر ملكوت اشياء و طيّ مراتب ده گانه ايمان بالاخصّ اهل الله شدن هيچ ضرري به آنها نخواهد رسيد خلاصه غير از ترقّي حقيقي بر زحمتشان چيز ديگري مترتّب نخواهد گشت و ممكن است علاوه بر علم و اوصاف پروردگار درجات يقيين و معرفت تا آخرين مرتبه نصيبشان گردد.
شخصيّت مبلّغ
امّا تبليغ يعني رسانيدن احكام الهي و سنّت شريف حضرت ختمي مرتبت مختص و منحصر به زبان خاصّ و مكان خاصّ و زمان خاصّ نيست البتّه مبلّغ بايد معلومات خود را ابلاغ نمايد نه مظنون و متخيّل خود لهذا افراد جديد الورود به حوزه علميّه سزاوار است ابتداءً سعي در تعلّم سپس سعي در تعليم و پس از تعلّم و تعليم وارد تبليغ شوند لهذا فرمودند حضرت امير المؤمنينu((تعلّم يا فتى و الجهل عارٌ)) پس از آن فرمودند زكات علم تعليم است پس نتيجة عاليه علم تبليغ است كما اين كه وظيفه نهايي انبياء تبليغ بوده به واسطه اين كه وعظ و خطابه با مقدّمات اعمّ از معلومه و مظنونه مرتّب مي شود ولي ابلاغ و تبليغ اخصّ و منحصر است به مقدّمات معلومه فقط ، لهذا فرمودند }وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ{ رسول اخصّ از خطيب و واعظ است و وظائف وي مبتني به علم تنها مي باشد و با ظن حركت نمي كند محرّك رسول در تبليغاتش علم اوست و با مظنون تبليغ نمي نمايد زيرا شخص ظانّ مقدورش نيست با اين كه مطلب نزد خودش مظنون است معلوم ديگران قرار دهد ثانياً ظانّ آن قدر توانايي و برش ندارد كه ديگري را عالم و آثار علم را به خود نسبت دهد لهذا در قرآن مجيد با بيان مختلف ظن را بي اعتبار و بي نتيجه و بعضي ظنون را اثم و گناه قرار داده لهذا رتبه و منزلت مبلّغ از واعظ و خطيب بالاتر و برتر مي باشد لهذا مبلّغين چون صاحب علم و يقينند نبايد در موارد غير ملايم بترسند و در مقام تبليغ سستي بورزند. قال الله تبارك و تعالى}الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى باللَّهِ حَسِيباً{ سوره احزاب آيه 38 لهذا صاحبان علم به مبدأ و معاد و متيقّنين به لا حول و لا قوّة الاّ بالله از خداوند ترسانند كه مبادا منافي با عبوديّت از آنها صادر شود ولي از غير خداوند هيچ ترس و هراس ندارند و مي دانند كه مهمّات و غير مهمّات آنان را خداوند كفايت مي كند و وكيل داناي قادر مطلق تمام زندگي آنان را به نحو احسن اداره مي فرمايد و از مصاديق آيه شريفه }وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ{ يك بهشت در اين نشئه و آن عبارتست از آسايش خاطر و سكون و اطمينان خلق به خداوند حبيب مطلق و حضور خودشان نزد حاضرتر از خودشان يعني حضرت ربّ العالمين جلّ جلاله لهذا مبلّغ متّكا و ملجأ و ملاذش بشر نيست و بشر نزد او مبدأ مستقلّ هر خير و سرور و به جهتي نيست هر خير و جمال و كمال در خلق را منتهي بلكه متّصل به خداوند مي داند و آيه شريف }كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ{ را لمس و معناي حقيقي آن را يافته در حضر و سفر ، جلوت و خلوت چون مبلّغ خداوند يگانه است برايش مساويست اقبال مردم موجب ترقّي او و ادبار مردم موجب تنزّل او نيست و خودش را اسير خيال و واهمه نمي بيند مقصودش رساندن احكام منعم است ولي ايصال به مطلوب و هدايت خاصّه را وظيفه خود نمي داند بلكه موصل حقيقي و مُفهم حقيقي و هادي حقيقي را خداوند اجلّ عالي مي داند و موفِّقِ خودش را در تمام اعمال حسنه بالاخص در تبليغ خداوند حبيب مي داند لهذا مبلّغ براي تبليغ به زبان خاصّ و مكان خاصّ احتياج ندارد ، هر مكان و زماني كه حس نمود مناسب است تبليغ خواهد نمود غاية الامر اگر مبلّغ مسلمين بخواهد شروع تبليغ نمايد بايد به مقدار لازم از علوم عربي از قبيل صرف و نحو و لغت آگاه باشد ، هر قدر شخص داراي فطرت پاك و عقل سرشار داشته باشد آسايش او بيشتر و منافع شخصي او زياد است ولي صرف فطرت صحيح و عقل فوق العاده نمي تواند احكام الهي را بدون قرآن مجيد و سنّت حضرت ختمي مرتبت مآب درك نمايد بلكه اگر چنين شخصي از علوم عربي و قرآن مجيد و سنّت حضرت ختمي مرتبت مآب بي اطّلاع باشد خطر وي زياد و به هلاكت افتادنش نزديك از قبيل بني صدر هر چند استعدادش به خيال خودش فوق العاده بود چون از علوم عربيّت بر كنار بود نتوانست خودش را حفظ نمايد ، بني صدر كتابي نوشته بود ( كيش شخصيّت ) شخصي كه مطّلع به علوم عربيّت بود متجاوز از شصت غلط عربي از حيث صرف و نحو از او گرفت خواست اغلاط او را در علوم عربي مقدّماتي چاپ كند كه خداوند بني صدر را ساقط فرمود لهذا صرف نظر از چاپ آن شد.
استاد در آموزش
هر قدر مدير و مدرّس حوزه توكّلش به خداوند متّعال و محبّتش به صاحب شرع و سيزده معصوم ديگر عليهم السّلام و مؤسّس جمهوري اسلامي بيشتر باشد اهل حوزه متحقّق به حقيقيت خواهند شد و اگر مدرّس حوزه متخصّص در چند علم گرديد اهل حوزه نيز ذو فنون خواهند شد و سرعت اهل حوزه در فرا گرفتن علوم مدرّس بيشتر خواهد شد و اهل حوزه خود را غني از غير مي پندارند بالنّتيجه با تمام نشاط خود را مهيّاي تدرّس قرار مي دهند نقش استاد و معلّم در شاگرد و متعلّم بسيار زياد و مؤثّر است كه محترمين فرموده اند ((الاباء ثلاثة ابٌ يولّدني و ابٌ يعلّمني و ابٌ يزوّجني )) و قرآن مجيد سوره آل عمران آيه 78 }ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ{ به نحو ايجاب جزئي از ظاهر كلمه طيّبهكُونُوا رَبَّانِيِّينَ استفاده مي شود معلّمين كتب سماوي و مدرّسين كتب الهي را خداوند تكويناً جهت تربيت و تهذيب و تعليم را به آنها عطاء فرمود به نحوي كه حكومت تكويني جزئي نصيب هر معلّم بالنّسبه به متعلّم خود نموده زيرا علوم مطلقاً بالاخص علوم راجع به احكام الهي اعمّ از علم به اوصاف و اسماء و احكام شرع مطهّر نبوي مجرّد است ، تعليم دهنده مجرّد به مقدار جزئي خواهي نخواهي تجرّد دارد اعمّ از التفات و عدم التفات معلّم لهذا هرچه در قوّه عاقله معلّم است بلكه هر چيزي كه در روح معلّم است به متعلّم سرايت قهري خواهد نمود ، هر چند معلّم در غير جهت تعليم بي اطّلاع بلكه جامد باشد لهذا فرموده اند در قرآن مجيد }وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ{ الحاصل نقش معلّم و تصرّفش نه فقط در قوّه متخيّله و واهمه اوست بلكه معلّم متصرّف در روح و جان و حقيقت متعلّم است هر قدر معلّم موجّه نزد حضرت واهب العطايا باشد متعلّم به همان نسبت متوجّه به مبدأ اجل و اوصاف و اسامي و اولياء كبار خداوند عالم مي گردد لهذا استاد ملاذ و ملجأ و كهف متعلّم مي گردد حضرت موسي بن عمران علي نبيّنا و آله عليهم السّلام با استاد خود حضرت عبد صالح صبر ننمود و الاّ تمام كمالات وي را دارا مي شد كما اين كه در عصر حاضر بعضي از محترمين نسبت به استاد خود در جادّه هواداري قصور داشت و قصور تبديل به تقصير شد و از جميع كمالات استاد خود نتوانست استفاده نمايد داستان نقش استاد در شاگرد بسيار عميق و پرفايده است بالاخص در اطوار طلبگي و در مورد مواد آموزشي بايد دانست كه تمام سنن مقطوعه چهارده معصوم عليهم السّلام متناسب با جامعه و جمهوري اسلاميّت به نحو قطع ، امّا افراد جاهل از قبيل علي شريعتي مشهدي يا بني صدر جاهل به منقول و معقول غير از ضرر عائد و فايده اي ندارد ، البتّه حضرت امام مدّ ظلّه به روش اجتهاد صحيح تذكّر دادند كه روش استنباط احكام جناب آقاي حاج آقا رضا همداني و جناب صاحب جواهر و حضرت سيّد صاحب رياض و جنابين شهيدين مصنّف لمعه و شارحش و جناب علاّمه حلّي و جناب محقّق حلّي و جناب شيخ اكبر طوسي و استادش جناب مفيد ، مرضيّ صاحب شرع است.