پروفسور برومر در دانشگاه شيراز

چارهای جز گفتوگوی ادیان نداریم
اگر میخواهیم در این جهان زندگی کنیم، چارهای جز گفتوگوی ادیان نداریم و اگر زبان آنها و خواستههای دیگر ادیان را نفهمیم، در تبلیغ دین هم موفق نخواهیم بود.
حجتالاسلام دکتر قاسم کاکایی، استاد فلسفه دانشگاه شیراز درباره دعوت از وینسنت برومر و پروفسور بورل به شیراز گفت: هدف ما این است که مباحث معطوف به معنویت و عرفان را در میان دانشجویان و استادان از منظرهای گوناگون مانند عرفان و کلام مسیحی بیشتر بشناسانیم و بتوانیم نگرش جامعتری از معنویت ارائه کنیم.
وی از این که دیدگاههای برومر درباره گفتوگوی ادیان نسبت به اندیشمندان ایرانی متفاوت است، اظهار داشت: دیدگاههای برومر با بسیاری از دیدگاههای پلورالیستی دیگر نیز متفاوت است و اندیشههای ایشان با تفکرات فیلسوفانی مانند جان هیک نیز تفاوت دارد. ایشان به نوعی حصرگرایی در دل ادیان ابراهیمی قائل است. این نظری است که ما میتوانیم مورد توجه قرار دهیم.
دکتر کاکایی عدم تفوق یک نظر جامع و کامل در بحث گفتوگوی ادیان و تجربه دینی را شکلگیری بستری غیرمنطقی و غير علمی معرفی کرد و گفت: اگر ما مبانی گفتوگوی ادیان و تجربه دینی را به قرآن متکی کنیم، نتایج مثبتی خواهیم داشت. قرآن گفتوگوی ادیان را مورد تایید قرار میدهد و به همین دلیل آقای برومر نیز از کلمه قل یا اهل الکتاب استفاده میکند و مخاطب قرآن را اهل کتاب میداند. در بحث تجربه دینی نیز میتوانیم از شهود و مکاشفه در عرفان اسلامی-ایرانی بهره ببریم و اگر نخواهیم نتیجهگیری برهانی بر اثبات خداوند قرار دهیم و به دنبال این باشیم که کشف و شهودهایی را که عرفا دارند، تقویت کنیم و منشا باور دینی قرار دهیم، میتوانیم به نتایج قابلقبولی دست پیدا کنیم.
وی دعوت از افرادی مثل برومر و بورل را در جهت شکلگیری نظریهای برای گفتوگوی ادیان و تجربه دینی مثبت ارزیابی کرد و اظهار داشت: چنین دعوتهایی حداقل میتواند آغازگر مناسبی برای شکلگیری این نظرات باشد. اگر از منظر بیرونی در فهم دین بتوانیم کوشا باشیم، میتوانیم پاسخی برای سئوالات مطرح شده بیابیم.
دکتر کاکایی درباره همایش عرفان، تجربه دینی و گفتوگوی ادیان و مباحثی از این دست که در جامعه ما صورت میگیرد، گفت: من فکر میکنم اگر میخواهیم در این جهان زندگی کنیم، چارهای جز گفتوگوی ادیان نداریم.
http://iid.org.ir/newweb/View_Detail_News.asp?link=157
پروفسور برومر پس ار سفر شیراز مصاحبه ای با نشریۀ متین داشت که به شرح زیر است:
متين: در روند جهاني شدن بحث يكي شدن جهان مطرح است، نسبت اين پديده را با مذاهب و فرهنگهاي مختلف چگونه ارزيابي ميكنيد؟
برومر: محصول عصر روشنگري، رشد علم و تكنولوژي است. در اين عصر تلاش انسان در فعاليتهاي علمي و تكنيكي بر اين محور قرار داشت كه چگونه ميتوان جهان فيزيكي را شناخت و از چه راههايي ميتوان اين شناخت را گسترش داد و چگونه ميتوان بر جهان فيزيكي مسلط شد. در اين راستا رشد بسيار زيادي در علم به وجود آمد و قدرت تكنيك افزون گشت. اما مذهب در اين عصر مورد بيمهري قرار گرفت و معناي خود را از دست داد و به عنوان امري غير تعقلي و استدلالي كنار گذاشته شد. از طرفي علم و تكنيك هم قادر نبودند معنا و هدف حيات و زندگي را براي انسان بيان كنند. علم تجربي و تواناييهاي تكنيكي قادر به جواب اين سؤال كه منظور از زندگي و حيات چيست، نبودند و همچنين علم و تكنيك نميتوانستند سؤال چگونه بايد زندگي كرد تا سعادتمند شد را پاسخ دهند. براي جواب دادن به اين سؤالها به مذهب احتياج داريم.
امروزه در غرب به دليل خلا ناشي از كنار گذاشتن مذهب، شاهد افكار مختلف و مذاهب جديدي هستيم كه از يك طرف در تقابل با تفكر روشنگري هستند و از طرف ديگر خارج از مذاهب بزرگ ابراهيمي ميباشند. اما فكر ميكنم مذاهب بزرگ و سابقهداري مثل اسلام و مسيحيت بهتر ميتوانند به اين نياز عصر پاسخ گويند. به اين نياز كه چگونه ميتوان به زندگي معنا بخشيد و بر معيار ارزش استوار ساخت. ما در جهان مدرن نياز به خلق و ايجاد متدها و روشهايي داريم تا به وسيلة آنها بتوانيم متون و سنتهاي مذهبي خود را بهتر بفهميم و آنها را معرفي كنيم و توسعه دهيم. بخصوص آن قسمتهايي از مذهب كه براي هدفمند كردن زندگي و حيات انسان مهم هستند. من در سفر دو هفتهاي خود به ايران به دنبال جواب به اين نياز عصر حاضر بودهام. من افتخار داشتم با بعضي از رهبران مذهبي و همچنين اساتيد مختلف در تهران، قم، شيراز و اصفهان صحبت كنم و از آنها درس بگيرم. اين امر حقيقت دارد كه ما مسيحيان و مسلمانان هر دو فرزندان ابراهيم، پيامبر خداوند، و دو شكل و فرم از يك حقيقت واحد هستيم، فرم و شكل و سنّت مسيحيت بر مبناي فرهنگ اروپايي است و فرهنگ اسلام بر مبناي فرهنگ شرق است. به اين معنا كه ما دو فرهنگ، آداب و رسوم و سنن مختلف داريم. اما هر دو تجلّي يك حقيقت واحد و يك خداي واحدند. به نظر من مسيحيها و مسلمانها ميتوانند به وسيلة گفتگو از يكديگر درس بگيرند، اشتراكات خود را بشناسند و به اين مهم دست يابند كه نقاط اشتراكشان بيش از اختلافات بين آنهاست و لذا ميتوانند با يكديگر براي بررسي و شناخت مشكلات جهان مدرن و پديدة جهاني شدن همكاري كنند و در اين وظيفة مهم كه عبارت از پيدا كردن جوابهاي مناسب در برابر چالشهاي دنياي مدرن يكديگر را ياري نمايند. به عبارت ديگر براي جواب دادن به نياز كساني كه در جستجوي معنا و هدف براي زندگي خود و جهان ميباشند همكاري و همفكري مسلمانان و مسيحيان ضروري به نظر ميرسد.
تلاشهاي زيادي هم در گوشه و كنار عالم در اين مورد صورت ميگيرد. براي مثال اُسقف آكسفورد برنامة مشتركي با يهوديها و مسلمانان ترتيب داده و هر ماه يكبار جلسه تشكيل ميدهند و به بحث و بررسي در مورد مسائل مبتلا به ميپردازند. توجه به اين نكته نيز مهم است كه مسلمانان و مسيحيها نه تنها داراي فرهنگهاي مختلفي هستند بلكه در شرايط اقليمي متفاوتي نيز زندگي ميكنند.
متين: آيا در تفكرات عرفاني مربوط به فرهنگها و مذاهب مختلف، اشتراكات بيشتري به نسبت مذاهب مختلف وجود دارد؟ و آيا با توجه به اينكه تعداد آنها بيش از مذاهب است، ديالوگ و يافتن اشتراكات در بين آنها مشكلتر نيست؟
برومر: جواب به اين سؤال منوط به تعريف شما از عرفان است؟ ديدگاههاي مختلفي در اين مورد وجود دارد. به نظر من عرفان به معناي يافتن طرق اتصال به خداوند است. راهي براي وحدت با خداوند است. منظور من از تلاش براي اتحاد با خداوند نوعي دوستي و همراهي شخصي است كه در آن به وسيلة ارتباط عاشقانه با خداوند سعي در به دست آوردن خصوصيات خداوندي مينمايد. طبق برداشت من اين تعريف از عرفان در اسلام و مسيحيت خيلي به هم نزديك است. اما فكر نميكنم اين راه و معرفت همان راهي باشد كه عرفان لائيك عرضه ميكند، مثل بوديسم. البته بايستي بگويم كه من بوديسم را به خوبي نميشناسم و نميتوانم نظر قاطعي در اين مورد بدهم. به هر حال عرفان كه به نظر من يك راه روحاني است، داراي فرمهاي مختلف در دو مذهب اسلام و مسيحيت است، اما با قصد و منظور واحد كه آن همراهي و مساعدت سالك به سوي خداوند است.
متين: جهاني شدن را چگونه معنا ميكنيد؟
برومر: جهاني شدن به اين معناست كه جهان از جهت امكان ارتباطات به هم نزديك و كوچك شده است. من از آفريقاي جنوبي هستم. اسم من Burummer است. اين اسم آلماني است. اجداد من از آلمان به آفريقاي جنوبي رفتند. دو فرزند من در حال حاضر يكي در ماميبيا زندگي ميكند و پزشك است و ديگري گامبياست و كشاورزي ميكند. آن فرزندم كه در گامبياست با خانمي از مذهب ديگر ازدواج كرده است. به اين ترتيب ما در خانوادة خود دو مذهب مختلف داريم. يكي ديگر از فرزندانم در هامبورگ است. ما همگي به وسيلة E.Mail اينترنت با يكديگر ارتباط داريم، در گذشته اگر چنين فواصلي بين افراد خانواده به وجود ميآمد، از هم بيخبر ميماندند و شايد به طور كل يكديگر را فراموش ميكردند. اما امروزه با وجود دوري راه ارتباط بين انسانها آن چنان است كه گويي در خيابانهاي نزديك به هم زندگي ميكنند پس ميتوان گفت اين امر تأثير جهاني شدن است.
متين: آيا جهان آماده پذيرش مذهب است يا اَشكال مختلف عرفان اين نقش را بهتر ايفا ميكند؟ به وسيلة كدام يك ميتوان اشخاص متعهد به ارزشها را پرورش داد؟
برومر: من اعتقاد دارم كه اين نقش را مذاهب ميتوانند ايفا نمايند. به نظر و اعتقاد من مذاهب عشق به خداوند را بهترين راه جستجو براي خوشبختي و سعادت ميدانند و اگر مذهبي از انسان چنين تلاشي را نخواهد، كوتهنگر است.
بنده 31 سال در شهر ultrich هلند پروفسور مذهب پروتستان بودم و فعلاً بازنشسته شدهام. به مدت 5 سال هم رئيس انجمن فلسفة اروپا بودم. كتابي در مورد دعا به زبان انگليسي نوشتم كه به آلماني نيز ترجمه شد همچنين كتابي تأليف كردهام در مورد عشق به خداوند و اينكه ارتباط عاشقانه با خداوند به چه معناست. به هنگام تأليف اين كتاب متوجة عرفان به طور عام و عرفان اسلامي به طور اخص شدم.
در صحبتهايي كه در شيراز با پروفسور كاكايي داشتم متوجه شدم كه آنچه من در مورد عشق به خداوند مطرح ميكنم، شباهتهاي زيادي به آراي ابن عربي دارد.
متين: آيا به نظر شما عرفان علم است؟
برومر: به نظر من عرفان راهي است براي خوب زندگي كردن و عشق به خداوند. از خسارات عصر روشنگري، اين امر است كه پاسخ همة سؤالات را به علم محدود ميكند. اگر عرفان را علم بدانيم بايد ببينيم كه از علم چه ميفهميم. اگر مقصود علم تجربي است، عرفان علم نيست. عرفان علم است اگر در آن شناختن خداوند مدّ نظر باشد و اين امر تفاوت دارد با تلاش انسان و سالك براي وحدت با خداوند. در غرب تنها در صورتي از علم سخن ميرود كه علوم آزمايشي در نظر باشد. با اين معنا عرفان علم نيست بلكه عرفان حكمت است.
منبع: سايت متين 11/1/1383
در رمضان سال 1383 پروفسورونسان برومر، یکی از بزرگترین فیلسوفان دین، به دعوت دانشگاه تربيت مدرس براي شركت در كنفرانس “تجربه ديني و گفتگوي اديان” به ايران آمد. اما پس از اين كنفرانس، به علت اين كه قبلا هم به شيراز آمده بود و تجربه موفقي در ارائه سخنراني در دانشگاه شيراز داشت، اين بار نيز به دعوت دكتر كاكايي به شيراز آمد و چند سخنراني و يك هفته كارگاه پژوهشي برگزار كرد. اين كارگاه به صورت گفتگوي بين اسلام و مسيحيت در آمد و بخشي از آن در كتاب ” آمرزش، مسيح شناسي و تثليث” كه پروفسور برومر در سال 2005 به انگليسي نگاشته، منعكس شده و در صفحه اول كتاب به آن اشاره شده است.
http://books.google.com/books?id=ebyHTeNonigC&pg=PP9&lpg=PP9&dq=%22ghase