عید تجلی خدا
شادی کنید ای مؤمنان هین عید قربان آمده
عید تجلّیِّ خدا در عشق و ایمان آمده
عیدی که ابراهیمْ جان از ابنِ خود کردی فدا
از بهر تقدیرش کنون این عیدِ جانان آمده
«مَنْ کان لِلَّه» را جواب آمد که «کان اللهُ لَه»
چون دیدی ابراهیم را گویی که یزدان آمده
کردی بنا خُمخانهٔ حج را خلیلاللهِ ما
زین رو ببینی حاجیان مست و پریشان آمده
حج ای برادر بیگمان کرده حکایت عشق را
پیوند محبوب و محب در طَورِ انسان آمده
اینجا همه خلق خدا حُب را گدایی میکنند
در پاسخ این عشقشان با عشقْ سلطان آمده
حافظ بگفتا راهِ عشق ای جان بغایت مشکل است
هر سختی و هر مشکلی اینجا چه آسان آمده
«بنواخت نورِ مصطفی» این امّت مغفور را
حج بهر او وُ امّتش از حق به فرمان آمده
گفتا حبیبُاللهِ ما: «ای دوستدارانِ خدا
خود پیروی از سنّتام بهرِ مُحبّان آمده»
چون حضرتِ رحمان بُوَد از بهر مردم میزبان
مردم چهسان از هر طرف با عشق، مهمان آمده
بشتافتندی حاجیان بهرِ ورود اندر حرم
مژده ندای اُدخلوا اینک ز رحمان آمده
بینی در اینجا حاجیان از مرد و زن پروانهوار
برگردِ کعبه این زمان هم این و هم آن آمده
هاجر وَ اسماعیل را داخل کنند اندر طواف
بهرِ طوافِ عاشقان حاجی خرامان آمده
سعیِ صفا و مروه را هاجر به خود هموار کرد
چون دید اسماعیل را بیتاب و ظمآن آمده
هر کس کنون تشنه بُوَد از بهرِ آن ماءِ مَعین
بینی وِرا هَرْوَلکنان با سر شتابان آمده
در مشعر و اندر منا، در وادیِ بیکشت و زرع
حاجی ببینی بیغم از خارِ مغیلان آمده
تا خوار گردد نفْسِ دون، بیهیچگونه چندوچون
اندر منا حاجی کنون، در رمیِ شیطان آمده
قرب اندر اینجا وحدت است، نزعِ لباس کثرت است
از بهرِ همواریِّ رَهْ این عید قربان آمده
قاسم مکش دست از طلب، با ذکرِ لبیکات به لب
در روز عید و هم به شب، روزی فراوان آمده