کینه بریده نالۀ حنّانه را به زور
-
السلام علیک یا فاطمه الزهرا باز هم در سوگ صدیقهٔ طاهره شعری را به اقتفای آقای حسین زحمتکش ادامه دادم:
جارو نکن عزیز من این خانه را به زور
بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور
بگذار موی دخترمان را چنان که هست
دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور
بنشین کنار بی کسی ام چون نمی شود
آباد کرد خانه ی ویرانه را به زور
پژمرده ای و از همه ی اسم های تو
یادآور است روی تو “ریحانه” را به زور
مردی که کنده بود در قلعه را ز جا
وا می کند پس از تو در خانه را به زور
ساقی پر است جام نفس بعد فاطمه
دیگر نزن تعارف پیمانه را به زور…
—————————————————————————————————-
همچون قفس شده همه خانه از غمت
تزیین مکن دگر درِ کاشانه را به زور
شمع وجود روشن تو رو به خامشی است
دیگر امید مده دل پروانه را به زور
داند علی که دست کدامین غمت بکشت
باور نمیکند دگر افسانه را به زور
خود شاهد است آن در و دیوار خانهات
آن ضربهها و سیلی بیگانه را به زور
در سوگ مصطفی چو تو خون میگریستی
کینه بریده نالهٔ حنانه را به زور