ظلمت به هر کرانه سراسر شروع شد

فاطمیه
فاطمیه

در ایام فاطمیه دو شعر از جناب سید حمیدرضا برقعی به در رثای صدیقۀ طاهره سلام‌الله علیها به دستم رسید. به قدری تأثیرگذار بود که قلم دست گرفتم و به اقتفای او هر دو مرثیه را ادامه دادم.

 

 

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد

سیب‌ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار
قبلا این صحنه را… نمی‌دانم
در من انگار می‌شود تکرار

آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه

گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم…
دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی‌کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی‌تفاوت ما
ناله‌هایش فقط تماشا شد

صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه‌ی کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه‌ای مشکی است…
——————————-
در و دیوار هم حزین شده‌اند
از غم و نالهٔ زنی انگار
بی‌گنه در وَ بی‌گنه دیوار
هر دو گشته شریکِ جرم این بار

 

مردی اِستاده بر کمر دستش
اشک از دیدگان وی جاری
چقَدَر آشناست سیمایش
خود‌ِ کرّارْحیدر است آری

 

رو به سوی رسول می‌گوید:
«ای پیامبر علی است شرمنده

خوش‌صدا بلبلِ فدک اکنون
این‌چنین بی‌صداست پرکنده!»

 

پرکشیده به سوی تو ای جان
بلبل خوش‌صدای خوش‌الحان
با تو حتما به ناله خواهدگفت
ظلم و جور جماعت نادان»

 


 

آقا سلام، روضهٔ مادر شروع شد
باران اشک‌های مکرر شروع شد

آقا اجازه هست بخوانم برایتان؟
این اتفاق از دمِ یک در شروع شد

تا ریشه‌های چادر خاکیِّ مادرت
آتش گرفت، روضهٔ معجر شروع شد

فریادهای مادر پهلو شکسته‌ات
تا شد فشارِ در دو برابر شروع شد

این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریهٔ حیدر شروع شد

وقتی رسید قصه به اینجای شعرِ من
ایام خانه‌داریِ دختر شروع شد …

دختر رسید تا خودِ آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیهٔ سر شروع شد
——————————-

شعر حمید چون که به قاسم رسیده باز
از سوز سینه، نوحهٔ دیگر شروع شد

خون می‌گریست جملهٔ ذرّات کائنات
چون رنج و دردِ دخت پیمبر شروع شد

هم لحظهٔ مصیبت و اندوه زینبَین
هم گاهِ ماتمِ دو برادر شروع شد

از عینِ «هل اتی» چو که نوشیده مرتضی
شُربِ شرنگِ غصه به ساغر شروع شد

سروَر علی است در دو جهان بهرِ جنّ و انس
از انس و جنّ  تسلّیِ سروَر شروع شد

آتش نهاد فاطمه بر قلب مرتضی
چون غسل او به چشمِ ز غم، تر شروع شد

همسر مگوی، آینه‌دارِ محمد است
هنگام کوچِ احمد و همسر شروع شد

ظلمی که رفت بر دل او هیچ حد نداشت
ظلمت به هر کرانه سراسر شروع شد

 


 

 

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید