لایینامه
لایینامه
به پیکه شبی گفت فرزند او
برایم ز بازیِّ ایران بگو
شنیدم که لایّی بخوردید شما
ز بازیکنی ناشناس زآسیا
چنین گفت پیکه به فرزند خویش
میاور مرا یاد زان لایّی بیش
بسی رنج بردم به اسپانیا
بگشتم محبوبِ بوندسلیگا
همی جمع کردم بسی آبرو
شدم الگویِ هر یلِ نامجو
نخوردم هرگز در این سال سی
لایی از کریس یا لیونل مسی
برایم هورّا کشیدند بسی
لایی خوردم آخر ز یک پارسی
به یک لحظه با سرعتِ برق و باد
همه آبرویم بر باد داد
چنان زد امیری لایّی به من
که رسوا شدم پیشِ هر مرد و زن
چنان باز کرد لایِ پایم تونل
که نیمار بترسید و هم لیونل
چنین لایای که به من زد وحید
به جام جهانی هیچکس ندید
ز لاییِّ کولاکِ آن مرد لُر
ز خنده شدند دوستان رودهبُر
به جام جهانی بمانْد یادگار
دو مورد ز ایرانیان شاهکار
گلی که خداداد به سیدنی بزد
دگر لایای که امیری بزد
**********
خدایا ببخشای بر این حقیر
چو بر هزل و بر هجو گشتم دلیر
چو دیدم که خویشان به غم اندرند
جوانان در رنج غوطهورند
نه امّید در دل نه درجانْ شور
همی پایمال گشته زیشان غرور
چو دیدم توقع ندارند زیاد
به دیدارِ فوتبال بَرَند غم ز یاد
چو شادی به فوتبال خلاصه شود
و ناگاه لایی حماسه شود!
به جمعه که بودی یوم السرور
دلم پُر ز شور و سرم پُرغرور
به جای نصیحت وَ اندرز و پند
سرودم به شوخی این بیتِ چند
عقب بردم آنگه هوس در زمان
مرا بچّگی در گرفت ناگهان
اگرچه شنیدم این را یقین
ز سعدی همان مُصلحِ مُلکِ دین:
«هوس پختن از کودکِ ناتمام
چنان زشت نَبْوَد که از پیرِ خام»
ولی آنچه غم دید این خامِ پیر
چنیناش به هزل کرده اکنون دلیر
خدایا تو بر خامیِ من ببخش
به جایگاه والای پنج تن ببخش
عنایت نمایم به شعر و بیان
که جز ذکرِ تو ناوَرَم در میان
خودت شاد فرما پیر و جوان
به دیدارِ مهدیِّ صاحبزمان