«حدیث سرو» ویژۀ حضرت آیت الله نجابت منتشر شد

حدیث سرو
حدیث سرو

کتاب حدیث سرو شرح حال عارف کامل حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی به قلم دکتر قاسم کاکایی. این کتاب اخیرا از سوی انتشارت حکمت(نشر محراب) چاپ و منتشر شده است.  در مقدمۀ این کتاب آمده است:

ساقی حدیث سرو و گل لاله می­رود

این بحث با ثلاثۀ غساله می­رود

مجموعۀ حاضر شرح احوال عارف بالله و فانی فی الله حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی است در حد فهم قاصر و ادراک ناقصِ نگارندۀ این سطور. حدیث یک عمر استقامت است در سیر الی الله از راست قامتی جاودانه در عرصۀ معرفت و محبت. بخشهای مختلف این مجموعه در طول بیش از بیست و شش سال پس از عروج ملکوتی آن مرحوم به مناسبتهای مختلف بر زبان و یا قلم نگارنده جاری گشته و اینک بازنویسی شده و در اختیار دوستدارانِ حضرتِ دوست قرار گرفته است.

….

دربارۀ آن کوه توحید و آن دریای عشق چه بگویم، چگونه بگویم و از کجا شروع کنم؟ آیا می‌توان «آب دریا را کشید» و «بحر را در کوزه‌ای» جای داد؟ آن هم از جانب بی‌ بضاعتی چون من؟ توصیف کردن مستلزم احاطه بر موصوف و یا متصف بودن به صفت است که هیچکدام در بارۀ واصفی چون من و موصوفی چون حضرت استاد، صادق نیست. تعریف کردن نیز معرفت لازم دارد و چنین تعریفی درمورد حضرت استاد از بی‌معرفتی چون من ساخته نیست. این بود که به روح پرفتوح خود حضرت استاد پناه بردم و از ایشان کسب همّت کردم؛ به ذهنم گذشت که به جای توصیف و تعریف، از گزارش و قصّه شروع نمایم تا بدین وسیله از ارباب معرفت سخن و حدیثی گفته باشم که:

جان پرور است قصۀ ارباب معرفت                رمزی برو بپرس، حدیثی بیا بگو

و چقدر این قصه برای خود من جان پرور بود. هرچه جلوتر می رفتم، «یاد ایام» بیشتر جانم را به اهتزاز وا می‌داشت.

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم             در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه وار       پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

یاد ایامی که آمد و شد و گذشت ایام را اصلا حس نمی‌کردیم؛ یاد ایامی که خود را در بهشت بلکه در کنار خودِ خدا می دیدیم:

یاد باد آن که سر کوی تواَم منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

با قصه شروع کردم؛ قصه‌ای که قرار بود شصت یا هفتاد صفحه بیشتر نباشد ولی هرچه جلوتر می‌رفتم و سخن از سلسلۀ موی دوست می‌گفتم، اشتیاقِ گفتن بیشتر و بیشتر می‌شد:

دوش در حلقۀ ما قصۀ گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسلۀ موی تو بود

معاشران گره ز زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

می‌نوشتم و می‌نوشتم در حالی که گاهی از شوق، اشکی در چشم و گاهی از حزن، بغضی در گلو داشتم:

حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می‌نوشت

طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
……

در آن مجلس در را به رویم باز کرده و مرا به طلبگی پذیرفته بودند. هر چه بود با احساسی كاملاً متفاوت وارد حلقۀ درس ايشان شدم و بیش از هفت سال از همه جا بريدم و شب و روز در خدمتشان بودم.[به هيچ گذشته‌اي فكر نمي‌كردم و در بند هيچ آينده‌اي نبودم؛ چرا كه بهشت و عيش نقد را يافته بودم كه:

گوش من و حلقۀ گيسوي يار         روي من و خاك در مي فروش

آنچه پيش روي داريد حاصل برداشت و شناخت حقير از آن بهشتِ هفت ساله است. مي‌دانم كه معرِّف بايد اَجلاي از معرَّف باشد و مي‌دانم كه:

مادحِ خورشيد مدّاحِ خود است       كه دو چشمم روشن و نامُرمَدست

ولي به تبعيت از كريمۀ وَ أَمّٰا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ

و براي اداي حق صحبت، قلم اندر نوشتن مي‌شتافت:

چون حديث روي شمس الدّين رسيد          شمس چارم آسمان سر در كشيد

واجب آمد چون كه آمد نام او                  شرح كردن رمزي از انعام او

اين نَفَس جان دامنم بر تافته است           بوي پيراهان يوسف يافته است

كز براي حقِّ صحبت سالها                    باز گو حالي از آن خوشحال‌ها

تا زمين و آسمان خندان شود                  عقل و روح و ديده صد چندان شود

من چه گويم يك رگم هشيار نيست         شرح آن ياري كه او را يار نيست

مي‌دانم كه در اين نوشته «پريشان‌گويي» و آشفتگي فراوان است. ادعاي پريشاني ادعاي بزرگي است كه تنها از امثال بابا طاهر بر مي‌آيد:

مرا نه سر نه سامون آفريدند                    پريشونم،‌ پريشون آفريدند

پريشون خاطرون رفتند در خاك             مرا از خاك ايشون آفريدند[

و ادعاي «از ايشان» بودن ادعايي است بزرگتر. اما اميد دارم كه بيتي را كه حضرت استاد زياد مي‌خواندند آويزۀ گوش خويش داشته باشم:

از ايشان نيستي، مي‌گو از ايشان              پريشان نيستي، مي‌گو پريشان

 

 

 

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاه کاربران (6 دیدگاه)

  1. سلام علیکم
    عالی بود این کتاب
    در بین کتب متعددی که در تراجم علما و عرفا خوانده ام این کتاب یکی از کتابهایی بود که بسیار بر دلم نشست شاید به حکم سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند باشد. توصیه ام به همین عزیزان مطالعه این کتاب آن هم با تمرکز است. خدا ان شاء الله کسانی را که نام عزیزشان در این کتاب آمده غریق رحمت فرماید و نگارنده بزرگوار را حفظ و توفیق روزافزون عنایت نماید.

  2. با سلام
    اقای کاکایی ✋ مریزا کتاب عالی بی ریا با صفای بود
    واقعا وقتی انسان یاد مرحوم ایت الله نجابت یا کتابهای ایشون مطالعه میکنه یاد خدا درش زنده میشه مثل اینه که تازه با خدا داره اشنا میشه، یه جان تازه ای میگیره برای چیز فهم شدن. وقتی ما شما ها رو می بینیم شاگردان ایشون بخصوص حضرت ایت الله حاج سید علی محمد دستغیب و فرزند بزرگوار حضرت ایت الله نجابت ان شا الله به حق حسین بن علی علیهم‌السلام خدا به سلامتشون بدارد می فهمیم مرحوم اقامت چه عجوبه ای بودند

دیدگاهتان را بنویسید