روح پدرم شاد
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به جستجوی تو خیزم به گفتگوی تو باشم
دیروز جسم شریف پدرم را در دامان مادرش که سیدهای بود از آل پیامبر(ص) به خاک سپردیم. پدری که بندۀ صابر و شاکر خدا بود. در طول بیش از هشتاد سال عمر شریفش ندیدیم که پدر در ناملایماتِ زندگی لحظه ای لب به شکایت واکند. نه تنها کسی را نیازرد و نرنجاند که هرگز از کسی نیز نرنجید و کینهای به دل نگرفت. اهل محبت بود. پیر و جوان دوستش داشتند. بچه ها به او عشق میورزیدند. گرچه در مواردی بسیار، به علت قصور یا تقصیر، حق او را چنان که باید رعایت نمیکردیم ولی جز دعای خیر از زبانش چیزی نمیشنیدیم. سکوت و آرامشش غم دنیا را از یادمان میبرد و ضربان قلب پر مهر او در سینۀ بیکینهاش، آهنگ خوش زندگیمان بود. نسیم لطیفی بود که در زندگیمان میوزید و خنکمان می کرد بی آنکه سنگینیاش را حس کنیم. سرانجام نیز پس از عمری سختی کشیدن و تحمل اقسام رنجها و دردها، در زمستان، هوای بهار را حس کرد و از این منزل ویران تا بر دوست پرواز نمود.
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
مراسم یادبودش: یکشنبه 94/12/9 ساعت 3 الی 4:30 بعد از ظهر، مسجد دانشگاه شیراز، کوی ارم
روح پدرم شاد که فرمود به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ
به نام حق
سلام و عرض ادب، حضرت استاد کاکایی!
چنـد روزي است كـه از مرگ پــدر ميگذرد
صبــح و شامم همه با ديدة تر ميگذرد
آسمــان باختـه آن رنـگ دل افــروزش را
گــويي ايـام به آئيــــن دگــر ميگذرد
چمن افسـرده و گـل مرده وبلبـل خامـوش
اين چهحالي است كـه بر اهلهنر ميگذرد
گوش جان پنـدي از آن پير جهانديده گرفت
كه بحـق قيمتـش از درّ و گهــر ميگذرد
پنـدش اين بود كه در خـواب جهالت تا چند
خيـز و درياب كه عمـرت به هدر ميگذرد
من كنون ميروم و روز دگـر نوبت توست
هـركسـي روزي از ايـن راهـگذر ميگذرد
برحــذر باش كـه آواي جــرس لالا نيست
كـــاروان از ره آشـوب و خطـر ميگذرد…
پدر رب صغیر است… عاشقی است که از محضرش عشق میآموزیم… آوایش طنین صدای خداست… بدون او ما ناقصیم…وجودمان در امتداد هم است… و فقدانش بخشی از وجودمان را با خود میبرد…
تسلیت صمیمانه ما (مجموعه همکاران در پژوهشکده مطالعات اسلامی اصفهان) را پذیرا باشید.
خدایش قرین رحمت و لطف فرماید.
فریبرز راهدان
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد عزیزم جناب دکتر کاکایی
متاسفانه همین امروز حین مراجعه به سایت حضرتعالی(بعد از یک ماه) از درگذشت پدر بزرگوارتان مطلع شدم.همدردی و تسلیت صمیمانه ی قلبیم را تقدیمتان می کنم و برای شادی روح آن مرحوم فاتحه و صلواتی نثار می نمایم. موت مومنان را پلی است از زندان به سوی بهشت…..
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد
مولوی
روحش شاد و یادش گرامی