اشک برای عشق

روزنامه ایران- شماره 6056- دوشنبه 27 مهر 1394– دکتر کاکایی رئیس دانشکده الهیات دانشگاه شیراز- یکی از ابعاد واقعۀكربلا، مظلوميت و فاجعه است و همين بُعد است كه كربلا را با مرثيه و اشك گره زده است. احاديث در ثواب گريهي بر حسين(ع) فراوان و به حد تواتر است.. سالهاي سال است كه در ايام محرّم خطبا، مداحان و شعرا، در سوگ حسين(ع)، گفتهاند، گريستهاند و گرياندهاند. اما در مقابل، عدهاي به اين نحوه از مصيبت خواندن و گريستن، اعتراض دارند:
1- عدهاي از روشنفكران اين امر را برساختهي «تشيع صفوي» ميدانند. يعني حكومت صفوي براي از بين بردن «تشيع علوي» و روحيهي اعتراض و پرخاشگري مردم در برابر حكومت، گريه و خودزني را ترويج داده است. حسين(ع) كشته نشد كه ما بگرييم بلكه شهيد شد تا ما بپاخيزيم. اين عده، چون ميخواستند بُعدِ سياسي و بُعدِ حماسيِ نهضت كربلا را پررنگ كنند، آن همه احاديث متواتر را ناديده گرفتند و بُعدِ مهم كربلا يعني بعد مرثيه را به فراموشي سپردند و يا آن كه آن را بسيار كمرنگ كردند. اما آنچه در طول انقلاب و به ويژه در جبههها رخ داد، خلاف اين تصور را نشان داد. در جبههها با رزمندگانِ دست از جان شستهاي رو به رو بوديم كه مقابل همهي سلاحهاي مدرنِ شرق و غرب، چون «بنيان مرصوص» ايستاده بودند، و در عين حال، در هر فرصتي بر حسين(ع) اشك ميريختند. يعني هر چهار بُعدِ كربلا: عرفان، سياست، حماسه و مرثيه، را به زيبايي هر چه تمامتر به نمايش گذاشتند.
2- برخي اين اشك ريختن را با بُعد عرفانيِ كربلا در تضاد ميبينند. اگر به آنچه اين روزها در بعضي از مجالس عزاي امام حسين(ع) ميگذرد، و به آنچه برخي از مداحانِ جاهل در اين مجالس ميگويند و انجام ميدهند، نگاه كنيم، شايد ما نيز به اين معترضان حق بدهيم. همانطور كه گفتيم، در طول جنگ، همهي ابعاد كربلا با هم گره خورده بود. مداحاني كه رزمنده بودند، هم حماسه ميآفريدند و هم اشك ميريختند. نامشان و عكسشان نيز مطرح نبود. اما امروز كافي است كه سري به برخي مجالس بزنيد، نام مداحان، ادا و اطوارهاي آنان، نوع موسيقياي كه انتخاب ميكنند، جعلياتي كه تحت عنوانِ وقايع كربلا مطرح كرده و به خوردِ مردم ميدهند، همه، نشان ميدهد كه هدف، مسابقه در گرفتنِ اشك است. ديگر حتي نام مداحان بيشتر از نامِ خود امام حسين(ع) مطرح است.
اينجاست كه مولانا نيز همين اعتراض را بر برخي از عزادارانِ زمان خويش دارد:
روز عاشورا همه اهلِ حلب باب انطاكيّه اندر، تا به شب
گِرد آيد مرد و زن جمعي عظيم ماتم آن خاندان دارد مقيم
ناله و نوحه كنند اندر بُكا شيعه عاشورا براي كربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان كز يزيد و شمر ديد آن خاندان
نعرههاشان ميرود در وَيْل و وَشت پُر همي گردد همه صحرا و دشت
يعني اين جماعت، جريان كربلا را فقط يك فاجعه تلقي ميكردند و بر اين فاجعه نعره ميزدند، غافل از آن كه كربلا ابعاد عرفاني عميقي دارد. لذا مولانا از زبانِ شاعري كه شاهد آن صحنه بوده است بدانها چنين اعتراضي ميكند:
پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان
زان كه بد مرگي است اين خواب گران
روحِ سلطاني ز زنداني بجَست
جامه چه دْرانيم و چون خاييـم دست؟
چون كه ايشان خسروِ دين بودهاند
وقت شادي شد، چو بشكستند بند
مشاهده ميكنيم كه مولانا در اينجا، بُعد عرفاني كربلا را پررنگ ميكند. كربلا را نه يك فاجعه، بلكه عروجي زيبا ميبيند كه سلطان دين، غل و زنجير را از پاي خويش گسسته و به خدا پيوسته است. اين همان است كه زينب(ع) فرمود. وقتي كه ابن زياد در كاخِ كوفه خواست زينب(ع) و اهل بيت را خوار كند و كربلا را يك فاجعه و شكست نشان دهد، از زينب(ع) سؤال كرد كه: اين كشته شدنِ همهي مردانتان و اسارت زنانتان را چگونه ديديد؟ در جواب فرمود: «ما رأينا الا جميلاً» (غير از زيبايي چيزي نديديم).
اما از سوی دیگر گريه سلاحي است در برابر قساوتِ قلب، كبر، غرور، خودخواهي و نفس امّاره. چنان كه علي(ع) در دعاي كميل، گريه را سلاحِ مؤمنان معرفي ميكند كه «سلاحه البكاء»؛ و نيز فرمود: «چشمي كه گريان نباشد، بركت ندارد». اشك نشاندهندهي دردمندي است و كسي كه به «دردِ بي دردي» گرفتار شده باشد علاجش آتش است:
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
اين است كه مولانا، «دردمندي» را چنين ميستايد:
پس بدان اين اصل را اي اصلجو
هر كه را درد است او برده است بو
هر كه او بيدارتر، پر دردتر
هر كه او آگاهتر، رخ زردتر
گريه، بركت و رحمتِ خداست براي قلب. باز هم به قول مولانا:
چون خدا خواهد كه مان ياري دهد
ميل ما را جانب زاري كند
اي خُنُك چشمي كه آن، گريان اوست
اي همايون دل كه آن، بريان اوست
اينجا همان مولانايي را كه به تصويرِ غلط از حماسهي كربلا و گريهي بر آن، اعتراض داشت، ميبينيم كه چگونه اشك و گريستن را ميستايد و بارشِ اشك را موجب خرّمي دل ميداند:
اين دلم باغ است و چشمم اَبْروَش
ابر گريد باغ خَندد شاد و خوش
سالِ قحط از آفتابِ خيرهخند
باغها را مرگ و جان كندن رسند
ز امر حق وابكوا كثيراً خواندهاي
چون سرِ بريان چه خندان ماندهاي
پس گريه درمان است و موجب خندان شدن قلب ميگردد. اما نه هر گريهاي. گريهي براي دنيا چنين تأثيري ندارد. گريهاي لازم است كه ما را به قرب خدا بكشاند. براي اين گريه، بهانهاي لازم است و چه بهانهاي زيباتر از حسين(ع)؟
اي بهترين بهانه براي گريستن وي داغ جاودانه براي گريستن
با نام داغدار تو اي لالهي بهشت زيباست هر ترانه براي گريستن
حال كه به حسين(ع) رو آوردهايم تا بر او بگرييم، بايد بدانيم كه گريستن بر حسين(ع) هم علل و اسبابي دارد و هم نتايج و آثاري:
1- گريه گاهي براي عقده گشايي و راحت شدن ضمير است. اين نوع گريه عاطفه را قوي ميكند. لذا انبيا و اوليا جلوي گريهي خود را نميگرفتند و به مناسبتهاي مختلف ميگريستند و گاه نيز، سخت ميگريستند..
2- گفتيم كه گاهي قلب ميميرد و قساوت پيدا ميكند. اينجاست كه براي قلب، خشوع لازم است. «الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله». يعني ذكر خدا باعث خشوع قلب است. حال چون امام حسين(ع) خدايي شده و در وجودِ او غير خدا نمانده است، اشك ريختن بر او و يادِ او موجب خشوع قلب است. چون ياد او ياد خداست. اشك بر امام حسين(ع) قساوت قلب را ميشكند و رقت ميآورد.
3- اشك باعث پاك شدن و صفاي قلب ميشود:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بـر رخ او نظـــر از آينــهي پاك انــــداز
غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويند
پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك اندازد
وقتي بر حسين(ع) گريه ميكنيم، ميخواهيم هر چه را غير حق است از قلبمان بزداييم. چراکه امام حسين(ع) تمام وجودش حق است. سراپايش حق است.
. 4- وقتي بر مصيب زدهاي گريه ميكنيم، هميشه اين گريه از سر رقت و ترحم نيست بلكه گاهي به خاطر محبت به صاحب مصيبت است و البته همين گريه، محبت را نيز افزايش ميدهد. يعني اگر در مصيبت امام حسين(ع) بگريي يا بگرياني و يا تباكي كني، محبت تو به امام حسين(ع) و در نتيجه محبت تو به خدا افزايش مييابد. در اينجا اشك ميريزيم براي زيبايي و براي عشق.
5- گاهي اشك ميريزيم در برابر عظمت. در كربلا عظمتي ميبينيم و در برابر اين عظمت، خود را حقير مييابيم و بر حقارت خويش گريه ميكنيم. در برابر عظمت امام حسين(ع)، شجاعت علي اكبر(ع) و ايثار ابالفضل(ع)، بر حقارت خود ميگرييم.
6- گاهي گريه ميكنيم براي چيزي كه آرزو و تمنا داريم ولي نتوانستهايم به دست آوريم، و يا برعكس، براي چيزي كه آن را واجد بوده ولي از دست دادهايم:
بگذار تا بگريم چــون ابر در بهــــاران
كز سنگ گريه خيزد روز وداع ياران
هر كو شراب فرقت روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد قطع اميدواران
بسياري از گريهها چنين است. اما چه چيزي در كربلا است كه ما از آن محروم شده و نتوانستهايم به دست آوريم؟ در اكثر قريب به اتفاقِ زياراتِ آقا ابا عبدالله(ع) ميبينيم كه يك چيز تكرار ميشود: «يا ليتنا كنا معكم فنفوز فوزاً عظيماً» (اي كاش با شما بودم و به سعادت عظيم دست مييافتم).
7- گاهي بر كسي اشك ميريزيم به خاطر قدرداني و حقي كه او گردن ما دارد. به خاطر لطفي كه او به ما كرده است:
هر دَمَش با من دل سوخته لطفي دگر است
اين گدا بين كه چه شايستهي انعام افتاد
در زيارت امام حسين(ع) ميگوييم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر» و نيز ميگوييم: «جاهدتَ في الله حق جهاده». اگر امام حسين(ع) نبود، اگر امر به معروف و نهي از منكر و جهادِ او نبود، امروز از اسلام جز اسمي باقي نبود. من اشك ميريزم و قدرداني ميكنم.
8- گاهي اشك ميريزيم كه بيعت كرده باشيم و گاهي اشك ميريزيم كه اعتراض خود را نشان دهيم. همهي اينعزاداريها براي امام حسين(ع)، بدان خاطر است كه ميخواهيم با او بيعت كنيم. در محرّم، درِ هر خانهاي كه شما پرچم سياه ميزنيد و هرگاه پيراهن سياه ميپوشيد يعني: اي حسين بن علي(ع)! من هم در حزب شما هستم. ميخواهم حسيني باشم. اين رنگِ سياهِ پرچم و يا رنگِ سرخِ خونِ دلم، همه بهانهي آن است كه به رنگ شما درآيم، به رنگ خدا درآيم. رنگ خدا چيست؟ بي رنگي. من ميخواهم صفات شما را پيدا نمايم و از همهي رنگها و نيرنگها رهايي پيدا كنم.
9- تا اينجا، گريه بر مصيبت و بر مصيبت زده نبود. اگر ميخواهيم از مصيبت بگوييم، بايد حقايق كربلا را بيان كنيم. به جاي آن كه اهل بيت را خوار نماييم و يك نوع مذلت و فلاكت را به آنها نسبت بدهيم، از خباثت يزيد، شمر، عمرسعد و ابن زياد سخن بگوييم.
جنايت دربارهي هر كسي از ابناي بشر انجام شود، رقتانگيز است اما دربارهي كساني كه عزتي داشتهاند، رقتانگيزتر است. پيامبر(ص) فرمودند: «اكرام كنيد عزيز قومي را كه ذليل شده است».
10- گاهي بر مصيبت زدهاي ميگرييم كه صفات و كمالات عالي داشته است، بزرگواري و جلالت از او صادر شده است، اما با او درست برعكسِ آن، معامله كرده و خوبيهايش را به بدي پاسخ دادهاند. امام حسين(ع) در همهي عمر شريفشان با مردم جز به نيكويي سخن نگفتند، همواره دلها را شاد میکردند، بخشنده ترین فرد زمان خویش بودند و…اما در کربلا جنایتی نبود که در حق او و خاندانش روا ندانند
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
برای مشاهده فایل PDF اینجا را کلیک کنید