شرح دعای رجبیه (حضرت آیت الله نجابت “ره”)

آنچه در پی می آید بیانات حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی “رضوان الله تعالی علیه” است در شرح دعای معروف “رجبیه”، که از نوار پیاده شده و همراه با متن دعا توسط حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت منتشر شده است.
اَللّهُمَّ اِنِّّي اَسْئَلُكَ بمَعانِيَ جَميعِ مَا يَدْعُوكَ بهِ وُلاةُ اَمْرِكَ المَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّكَ الْمُسْتَبْشِرُونَ باَمْرِكَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِكَ المُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِكَ اَسْئَلُكَ بمَا نَطَقَ فِيهِمْ مِنْ مَشِيَّتِكَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِكَلِماتِكَ وَ اَرْكانَاً لِتَوْحِيدِكَ وَ آيَاتِكَ وَ مَقَامَاتِكَ الَّتي لا تَعْطِيلَ لَهَا فِي كُلِّ مَكَانٍ يَعْرِفُكَ بهَا مَنْ عَرَفَكَ لا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا اِلاَّ اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا اِلَيْكَ اَعْضَادٌ وَ اَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ اَذْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ فَبهِمْ مَلأْتَ سَمَائِكَ وَ اَرْضِكَ حَتَّي ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ فَبذَلِكَ اَسْئَلُكَ وَ بمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ بمَقَامَاتِكَ وَ عَلامَاتِكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَزِيدَنِي اِيمَاناً وَ تَثْبيتاً يَا بَاطِناً فِي ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِي بُطُونِهِ وَ مَكْنُونِهِ يَا مُفَرِّقاً بَيْنَ النُّورِ وَ الدَّ يْجُورِ يَا مَوْصُوفاً بغَيْرِ كُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بغَيْرِ شِبْهٍ حَادَّ كُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ كُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ كُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِي كُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ كُلِّ مَفْقُودٍ لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍ اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْجُودِ يَا مَنْ لا يُكَيَّفُ بكَيْفٍ وَ لا يُؤَيَّنُ باَيْنٍ يَا مُحْتَجِباً عَنْ كُلِّ عَيْنٍ يَا دَيْمُومُ يَا قَيُّومُ وَ عَالِمَ كُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَي عِبَادِكَ الْمُنْتَجَبينَ وَ بَشَرِكَ الْمُحْتَجَبينَ وَ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبينَ وَ الْبُهْمَ الصَّافِّينَ الْحَافِّينَ وَ بَارِكْ لَنَا فِي شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُكَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الاَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ اَسْبغْ عَلَيْنَا فِيهِ النِّعَمَ وَ اَجْزِلْ لَنَا فِيهِ الْقَسَمَ وَ اَبْرِرْ لَنَا فِيهِ الْقَسَمَ باسْمِكَ الاَعْظَمِ الاَعْظَمِ الاَجَلِّ الاَكْرَمِ الَّذِي وَضَعْتَهُ عَلَي النَّهَارِ فَاَضَاءَ وَ عَلَي اللَّيْلِ فَاَظْلَمَ وَ اغْفِرْلَنَا مَا تَعْلَمُ مِنِّا وَ مَا لا نَعْلَمُ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَيْرَ الْعِصَمِ وَ اكْفِنَا كَوَافِيَ قَدَرِكَ وَ امْنُنْ عَلَيْنَا بحُسْنِ نَظَرِكَ وَ لا تَكِلْنَا اِلَي غَيْرِكَ وَ لا تَمْنَعْنَا مِنْ خَيْرِكَ وَ بَارِكْ لَنَا فِيمَا كَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ اَعْمَارِنَا وَ اَصْلِحْ لَنَا خَبيئَةَ اَسْرَارَنا وَ اَعْطِنَا مِنْكَ الاَمَانَ وَ اسْتَعْمَلْنَا بحُسنِ الاِيمَانِ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّيَامِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الاَيَّامِ وَ الاَعْوَامِ يَا ذَالْجَلالِ وَ الاِكْرَامِ.
اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بمَعانِيَ جَميعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِكَ
از نظر نحوي اللّهم مناديي است كه اصل آن يا الله بوده است و حرف ندا از آن حذف و ميم در آخر آن اضافه گرديده است كلمه انّ از حروفمشبّة بالفعل و يا اسم اوست ، اسئلك نيز فعل و فاعل و مفعول به مي باشد ، و بمعاني جار و مجرور متعلّق به اسئلك ، اسئلك بمعاني تا آخر جمله ، خبر براي انّ مي باشد معاني جمع معني اضافه شده به جميع و جميع مضاف اليه و اضافه شده به ما و ما موصوله و كلمهوُلاةُاَمْرِكَفاعل يدعو مي باشد و ضمير در بِه عايد
مي باشد.
مي باشد.
و امّا معناي كلام حضرت عبارت از اين است كه خداوندا من ترا به تمام معاني كه واليان امرت با آن ترا مي خوانند مي خوانم ، كلمه ولاة مثل دعاة جمع والي است و در اينجا واليان امر شامل 14 معصوم عليهم السّلام برخي پيامبران و بعضي از اولياء مي باشد همانانكه بزرگتر و سرپرست انسان در عالم امر مي باشند ، امر حضرت احديّت در مقابل عالم خلق اوست و اين اولياء همانطور كه در عالم خلق فعّالند در عالم امر نيز فعّال و بلكه متولّي آن
مي باشند ، بطور كلّي هر موجودي در اين عالم داراي امر است و منظور از اين عالم امر همان عالم روح است كه همه موجودات از آن بهره دارند ليكن در ميان موجودات برخي از انسانها كه از نظر مقام داراي احترام خاص مي باشند متولي اين عالم هستند و از اين رو آنها به منزله آينه اي مي باشند كه تنها و تنها خدا را نشان مي دهند ، اين محترمين به دليل تبعيّت از پروردگار و حضرت ختمي مرتبتو عنايات خاصّة خداوند به اين مقام رسيده اند و خداوند آنها را به عنوان متوليّان اين عالم برگزيده است ، هم او كه خود بالا تر و بزرگتري براي خود ندارد.
مي باشند ، بطور كلّي هر موجودي در اين عالم داراي امر است و منظور از اين عالم امر همان عالم روح است كه همه موجودات از آن بهره دارند ليكن در ميان موجودات برخي از انسانها كه از نظر مقام داراي احترام خاص مي باشند متولي اين عالم هستند و از اين رو آنها به منزله آينه اي مي باشند كه تنها و تنها خدا را نشان مي دهند ، اين محترمين به دليل تبعيّت از پروردگار و حضرت ختمي مرتبتو عنايات خاصّة خداوند به اين مقام رسيده اند و خداوند آنها را به عنوان متوليّان اين عالم برگزيده است ، هم او كه خود بالا تر و بزرگتري براي خود ندارد.
و لم يكن له وليّ من الذّلاين بزرگان از آن جهت كه خود و خوديّت را رها نموده اند به تمام معنا معرّف پروردگار مي باشند آنها تقيّد به دنيا و ميل به مادّه و زخارف دنيوي را بكلّي از خود ازاله نموده اند و از اين رو محدوديّت جهل و اوصاف رذيله كه همه از خواص دنيا و دنيا پرستي است بكلّي در آنها وجود ندارد. و از همين روست كه اين آقايان متولّي عالم امر پروردگار شدند.
همانطور كه بيان شد تمام موجودات عالم داراي عالم خلق و عالم امر
مي باشند ، عالم خلق همان جهان ظاهري و مادّي موجودات است كه اين عالم فرع بر عالم امر است ، در واقع عالم امر مدبّر و محيي براي عالم خلق است همان كه ما از آن به جان تعبير مي كنيم و اين عالم امر در تمام موجودات جريان دارد ليكن اكثر مردم از اين گوهر گرانبها غافلند و در اين ميان چهارده معصوم عليهم السّلام به دليل آنكه خوديّتي برايشان نيست نه تنها از اين معنا غافل نيستند بلكه معرّف اين عالم نيز همين آقايان هستند ، بنحويكه مظهر اسماء و صفات الهي گشته اند ، مظهر علم ، قدرت ، حلم ، كرم و… و شما طالب هر يك از اين اسماء و صفات الهيّه كه باشيد معرّف و مظهر آن ، اين بزرگوارنند و مي بايست از همين محترمين طلب كنيد و بايد از فرزند امام حسن عسكري ( عج ) طلب كنيد در عين حال متوليّان عالم امر كه در رأس آنان چهارده معصوم عليهم السّلام قرار دارند هم در امّت پيامبرو هم در امم سابقه تعداد اندكي مي باشند به دليل سختي و زحمات فراواني كه در رسيدن به اين مقام و وجود دارد آنان لذّات دنيوي ، لذّت خواب و خوراك را لذّات حيواني مي دانند و در مقابل تمايل به لذّت تلاوت قرآن ، مناجات با پروردگار ، با صفت پروردگار و اسم و فعل او مي يابند و در همين موضوعات توفيق خواهند داشت ، بنابر اين امر خداوند همين روح شماست منتهي اين روح از خداوند به شما رسيده و پروردگار به واسطه وجود مبارك حضرت وليّ عصر ( عج ) آن را تدبير
مي نمايد يعني جان تمام آدميان اعم از مسلمان و غير مسلمان در قبض قدرت آن متولّي است متولّي جان همه ، ايشان و آباء گرامي ايشان و بي بي عالم سلام الله عليها و حضرت ختمي مرتبتمي باشند و در اين معنا هيچكس به پاي اين بزرگواران نخواهند رسيد ، اگر چه طلب چنين مقاماتي از خداوند بجاست. جان همه در دست خداوند است و خدا همه كاره آدم است و چون اولياء او متولّي جان انسانند به همان نسبت فرزند امام حسن عسكري ( عج ) همه كاره آدم است.
مي باشند ، عالم خلق همان جهان ظاهري و مادّي موجودات است كه اين عالم فرع بر عالم امر است ، در واقع عالم امر مدبّر و محيي براي عالم خلق است همان كه ما از آن به جان تعبير مي كنيم و اين عالم امر در تمام موجودات جريان دارد ليكن اكثر مردم از اين گوهر گرانبها غافلند و در اين ميان چهارده معصوم عليهم السّلام به دليل آنكه خوديّتي برايشان نيست نه تنها از اين معنا غافل نيستند بلكه معرّف اين عالم نيز همين آقايان هستند ، بنحويكه مظهر اسماء و صفات الهي گشته اند ، مظهر علم ، قدرت ، حلم ، كرم و… و شما طالب هر يك از اين اسماء و صفات الهيّه كه باشيد معرّف و مظهر آن ، اين بزرگوارنند و مي بايست از همين محترمين طلب كنيد و بايد از فرزند امام حسن عسكري ( عج ) طلب كنيد در عين حال متوليّان عالم امر كه در رأس آنان چهارده معصوم عليهم السّلام قرار دارند هم در امّت پيامبرو هم در امم سابقه تعداد اندكي مي باشند به دليل سختي و زحمات فراواني كه در رسيدن به اين مقام و وجود دارد آنان لذّات دنيوي ، لذّت خواب و خوراك را لذّات حيواني مي دانند و در مقابل تمايل به لذّت تلاوت قرآن ، مناجات با پروردگار ، با صفت پروردگار و اسم و فعل او مي يابند و در همين موضوعات توفيق خواهند داشت ، بنابر اين امر خداوند همين روح شماست منتهي اين روح از خداوند به شما رسيده و پروردگار به واسطه وجود مبارك حضرت وليّ عصر ( عج ) آن را تدبير
مي نمايد يعني جان تمام آدميان اعم از مسلمان و غير مسلمان در قبض قدرت آن متولّي است متولّي جان همه ، ايشان و آباء گرامي ايشان و بي بي عالم سلام الله عليها و حضرت ختمي مرتبتمي باشند و در اين معنا هيچكس به پاي اين بزرگواران نخواهند رسيد ، اگر چه طلب چنين مقاماتي از خداوند بجاست. جان همه در دست خداوند است و خدا همه كاره آدم است و چون اولياء او متولّي جان انسانند به همان نسبت فرزند امام حسن عسكري ( عج ) همه كاره آدم است.
خدا آقاي آدم است ، به همان نسبت حضرت وليّ عصر ( عج ) آقاي آدم است ، خداوند مجرّد است به همان نسبت روح مبارك حضرت وليّ عصر ( عج ) همه جا احاطه دارد ، اگر چه آنحضرت از جهت ظاهري چون ما غذا مي خورند و زندگي مي كنند ليكن ايشان و تمام معصومين عليهم السّلام چون پروردگار فعّال هستند و براي بشر كار مي كنند و چون وجه پروردگارند از بين
نمي روند.
نمي روند.
وجه پروردگار يعني همين چهارده معصوم عليهم السّلام پس هر جا بروي چون خدا هست متولّيش نيز هست ، نه اينكه فاصله دارند و نه اينكه دو چيز خارجي مي باشند. به عبارت ديگر همانطور كه باريتعالي الآن در جان همه ما فعّال است و ما از جان و فعّاليّت او بي خبريم ، همين فعّاليت براي بقيّة الله العظمي نيز هست امّا نه بنحو تعدّد بلكه يك فاعل بيشتر نيست و اين مقام تنها به دليل كمال احترامي است كه اين بزرگواران دارند.
بنابر اين حضرت فرمودند: اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِمَعانِيَ جَميعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِكَيعني خدايا اي پروردگار عالم ، منِ ناچيز سؤال مي كنم از تو جميع معاني كه اولياء تو ، به آن معاني ترا مي خوانند ، الفاظ خيلي مهم نيست البتّه بالنّسبه به معنا يعني معناي الله فعّال است نه كلمه فقط ، معني كريم ، رحيم ودود ، حبيب فعّال است نه فقط لفظ حبيب و كريم ، خدايا سؤال مي كنم تو را به جميع معاني كه مي خوانند حضرتعالي را ، چه كسي مي خواند؟ وُلاةُ اَمْرِك ولاة جمع والي است والي يعني ولي ، آقا اميرالمؤمنينuبه چه چيز حضرتعالي را مي خواند؟ ما همانطوريكه اميرالمؤمنينuتو را مي خواند
مي خوانيم نمي دانيم امّا خودت مي داني پيغمبر به چه معنا تو را مي خواند چهارده معصوم عليهم السّلام به چه معنا تو را مي خواند ، آقاياني كه متصدّي عالم امرند يعني ارواح همه در قبضه قدرت آنهاست ، آنها به چه معنا به تو روي مي كردند و به كدام جهت به تو روي مي آوردند؟ مسلّماً به معناي كريم به معناي رحيم و به معناي سريع الرّضا رجوع مي كردند نه به لفظ سريع الرّضا البتّه نه اينكه سريع الرّضا گفتن محبوب نيست بلكه اساس معناي سريع الرّضا است يعني ائمّه عليهم السّلام به حقيقت اين اسامي خدا را مي خواندند.
مي خوانيم نمي دانيم امّا خودت مي داني پيغمبر به چه معنا تو را مي خواند چهارده معصوم عليهم السّلام به چه معنا تو را مي خواند ، آقاياني كه متصدّي عالم امرند يعني ارواح همه در قبضه قدرت آنهاست ، آنها به چه معنا به تو روي مي كردند و به كدام جهت به تو روي مي آوردند؟ مسلّماً به معناي كريم به معناي رحيم و به معناي سريع الرّضا رجوع مي كردند نه به لفظ سريع الرّضا البتّه نه اينكه سريع الرّضا گفتن محبوب نيست بلكه اساس معناي سريع الرّضا است يعني ائمّه عليهم السّلام به حقيقت اين اسامي خدا را مي خواندند.
خدايا به تمام معاني اسامي خودت كه واليان امرت تو را مي خواندند من تو را مي خوانموُلاةُ اَمْرِكَيعني كساني كه متولّي نور خداي عليّ اعلي هستند يعني علاوه از ايمان و يقين اطاعت از خداوند جليل يك منصبي را در روح آنها قرار داده كه روح آنها متولّي است و به دنبال نور خدا آمده اند. يعني در قلب مباركشان چيزي جز نور خدا راه نمي دهند.
امر حضرت احديّت مقابل خلق است ، نظر ابتدايي پروردگارتحقيقاً به امر است يعني آنكه با حضرت احديّت بلاواسطه نسبت دارد عالم امر است ، عالم تجلّي است ، عالم ظهور است. ولاه امر يعني چهارده معصوم عليهم السّلام آقايان علاوه بر يقين و ايمان و عصمت و اطاعت تام روح مباركشان به تمام معنا متحرّك به تحرّك نور ساحت قدس ربوبي است. به تعبير ديگر آقايان فاني در نور حضرت احديّتند پس از هر جهت كمال شخصي دارند.
علاوه بر آن منسب توليت نور خدا كه بر تمام موجودات است به دست آقايان مي باشد يعني به واسطه ايشان به بقيّه موجودات حيات و علم و فهم و يقين عطا مي شود و لذا مرتبه اوّل و نظرة اوّلي آقايان ساقي مي شود ، اوّل حضرتربّ العزّة به آقايان افاضه مي كند ( البتّه فاصله زماني هم ندارد ) و آنوقت در عين عطا به آقايان به افراد عطا مي فرمايد ، خدا فرموده ليكن به مباركي و شرافت وسطيّت آقايان ، يعني همانطور كه خداوند اجلّ بر جميع موجودات احاطه دارد آن آقايي كه متولّي عالم امر است نيز به همه موجودات احاطه دارد حيوانات تحت فرمان اوست ، نبات تحت فرمان ، حشرات ، وحوش بني آدم ، جبرئيل ، ملائكه مقرّب همه تحت فرمانش هستند.
ملاي رومي مي فرمايد :
احمد ار بگشايد آن پر جليل تا ابد مدهوش ماند جبرئيل
يعني حضرت ختمي مرتبتدر شب معراج كه خداوند ايشان را مشرّف فرمود به }فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ اَوْ اَدْنَي1{ جبرئيل حسب روايات تا آسمان چهارم آمد ولي ايستاد.
پيامبر فرمودند: برادر جبرئيل اينجا موقع ايستادن است؟ جايي كه با اين خصوصيّات هرگز نرفتم آيا مي خواهي مرا تنها بگذاري؟ عرض كرد لَوْ دَنَوْتُ اَنْمَلَةً اگر يك انگشت نزديكتر بشوم لاحْتَرَقْتُ( مي سوزم ) اين روايت را همه جا در تفاسير نوشته اند. بنابر اين ولايت امر پروردگار نه تشريف و نه تزئين است يعني همانطور كه جان همه در دست خداست جان همه در دست آقايان است همانطور كه معطي خداست آقايان هم معطي هستند ، همانطور كه خدا قاضي الحاجات است اين چهارده نور پاك هم قاضي الحاجاتند.
المَأمُونُونَ عَلي سِرّكَ: يعني اين ائمّه طاهرين عليهم السّلام كه ولاة امر خدايند سرّ پروردگار دستشان است امّا نه به اين نحو كه هر كار دلشان بخواهد انجام دهند بلكه خداوند آنها را مأمون قرار داده است و كسي كه خداوند او را مأمون قرار دهد خيانت نمي كند ، آنها هر چه فهم و شعور دارند همه از مبدأ جليل است آنها بدون ادّعاء و بدون منّت تمامي حوائج خلق را رواج مي دهند.
در بسياري از اخبار اين معنا به چشم مي خورد كه حضرات معصومين عليهم السّلام سلب هويت از خويش مي كنند ، اراده آنها همان اراده خداست و لذا تا خداوند نخواهد آنها دست به كار نمي برند و اعمال قدرت براي كسي
نمي كنند و اساساً محال است كه بدون اراده حق ، اراده اي داشته باشند و چون چنين است محال است كه اين آقايان جز به خداوند به چيز ديگري مردم را دعوت نمايند ، آنها منيّت و هويّت خود را سلب كرده اند پس چگونه ممكن است دعوت به خود نمايند و چون چنين است پس اين بزرگواران مامون سرّ پروردگارند و در نهايت سهولت تحت اختيارشان است ليكن از آن فقط براي تعليم و تعلّم و معرّفي پروردگار استفاده مي كردند و لذا در عين قدرت و اطّلاع و آگاهي از دشمنانشان هيچگاه از قدرت الهي خود مگر به اذن پروردگار استفاده نمي كردند.
نمي كنند و اساساً محال است كه بدون اراده حق ، اراده اي داشته باشند و چون چنين است محال است كه اين آقايان جز به خداوند به چيز ديگري مردم را دعوت نمايند ، آنها منيّت و هويّت خود را سلب كرده اند پس چگونه ممكن است دعوت به خود نمايند و چون چنين است پس اين بزرگواران مامون سرّ پروردگارند و در نهايت سهولت تحت اختيارشان است ليكن از آن فقط براي تعليم و تعلّم و معرّفي پروردگار استفاده مي كردند و لذا در عين قدرت و اطّلاع و آگاهي از دشمنانشان هيچگاه از قدرت الهي خود مگر به اذن پروردگار استفاده نمي كردند.
امير مؤمنانuدر عين اينكه دشمني ابن ملجم را مي دانست معذلك اعتنا نمي كردند و از اين قدرت جز براي تنبّه و آگاهي استفاده نمي كردند. لهذا اين 14 نور مأمون سرّ تو هستند يعني سرّ پروردگار را به نا اهل نمي دهند استغفرالله العظيم روي هوي و هوس خودشان سرّ ربوبي را تعليم كسي
نمي كنند اين سرّ از اعظم نعم الهي و كمالات است كه خدا به بشر عطا
مي كند ، سرّ پروردگار عالم با تمام موجودات هست غاية الامر ديگران يا هيچ اطّلاعي ندارند يا اگر اطّلاع دارند خيلي اندك است امّا آقايان به تمام معنا از آن مطّلعند يعني همان نحو كه حضرت ربّ العزّةآگاه بر سرّ خود و خلائق است آقايان هم به سرّ خلائق و سرّ خداوند كه در نزد خلائق است آگاهند. آنها امين گرديده شده اند بر سرّ خدا.
نمي كنند اين سرّ از اعظم نعم الهي و كمالات است كه خدا به بشر عطا
مي كند ، سرّ پروردگار عالم با تمام موجودات هست غاية الامر ديگران يا هيچ اطّلاعي ندارند يا اگر اطّلاع دارند خيلي اندك است امّا آقايان به تمام معنا از آن مطّلعند يعني همان نحو كه حضرت ربّ العزّةآگاه بر سرّ خود و خلائق است آقايان هم به سرّ خلائق و سرّ خداوند كه در نزد خلائق است آگاهند. آنها امين گرديده شده اند بر سرّ خدا.
يعني حضرت احديّت طوري با آقايان معامله فرموده كه به اندازة يك ميلي اسرار ربوبي را به نا اهل نشان نمي دهند آنها مثل بشر نيستند كه قلبش ضعيف است و به مختصر بادي متحرّك مي شود.
نقل مي كنند شخصي كه بر جميع موجودات مادّي اطّلاع داشت به محضر امام صادقuمشرّف شد به آقا عرض كردند كه ايشان علم غيب دارد. حضرت فرمودند چطور؟ گفتند هر چيزي در هر جاي عالم باشد ايشان از آن اطّلاع دارند.آقا فرمودند اشكالي ندارد و آنگاه خودشان با آن احاطه اي كه داشتند دست دراز كردند و از يكي از نقاط دور عالم از لانه كبوتري يك جفت تخم كبوتر را برداشته و در دست مباركشان گرفتند و سپس فرمودند خوب بگو ، آن فرد مدّتي معطّل شد و پس از مدّتي عرض كرد همه جا را من نگاه كردم همه چيز سر جاي خودش است فقط در فلان شهر و فلان نقطه لانه كبوتري است كه 2 تخم كبوتر در آن قبلاً بوده است و الآن نيست حضرت فرمودند راست گفتي امّا به چه وسيله خداوند اين معنا را نصيب تو فرمود عرض كرد من دين ندارم امّا مخالفت نفس زياد كرده ام يعني هر چه دلم خواست مخالفت كردم.
آقا فرمودند: الآن دلت خواهان دين است عرض كرد ابداً ، حضرت فرمودند پس مخالفت نفست كن عرض كرد راست مي گوئيد و آنگاه به دست حضرت صادقuمؤمن شد آنوقت حضرت دست در جيب خودشان كردند فرمودند بگو ببينم در جيب من چيست؟ عرض كرد هيچ نمي فهمم ، فرمودند آنجايي كه مي ديدي غير از زحمت خودت چيزي نبود و به خدا توجّه نداشتي الآن نظر از خودت به طرف خدا رفته ، و هنوز از خدا چيزي بهره مند نشده بودي هر چه شدي از خودت بهره مند بودي خدا هم فيّاض است به تو بخشيده بود امّا الآن چون مؤمن شدي نظر روحت ، نظر قلبت از مواد خالي است و به مبدأ اجل نظر داري.
المَأمُونُونَ عَلي سِرّكَ:يعني اينكه حضرات معصومين عليهم السّلام هرگز سرّ ربوبي را به كسي تعليم نمي فرمودند مگر اينكه اهل باشد يا اينكه سرّ ربوبي را در علن اظهار نمي فرمايند مگر اينكه به اذن خداوند جمعيّت را آنقدر جمع و جور نموده و تحت فرمان خدا در آورند كه آنوقت اسرار را بيان مي كنند و اين كار از هيچ معصومي جز آقا امام رضاuصادر نشده است نه از حضرت ختمي مرتبت نه از آقا اميرالمؤمنين نه از حضرت مجتبي سلام الله عليهم اجمعين و نه از حضرت اباعبدالله الحسينu، البتّه در برخي از ادعيه گاهي اباعبدالله الحسينu اشاره اي مي كردند ليكن در جمعيّت نبود و منحصراً اظهار توحيد در ملأ عام مربوط به آقا امام رضاuبود مأمون خبيث براي آنكه آقا را مهتوك قرار دهد جميع علماء دنيا در هر ملّت و هر دين كه بود جمع كرد 4000 كرسي براي نشستن نصب شد ، شايد بيش از ده هزار نفر از مردم هم سر پا ايستاده بودند. آقا تشريف فرما شدند و در بحث علمي خود تمام علماء يهود نصراني و مجوس همه را قلع و قمع كردند تا جائي كه نَفَس كشي در مجلس نماند. تا آنجا كه خود آقا رخصت دادند و فرمودند اگر در مجلس غير مسلمان هست و مي خواهد سؤال نمايد اجازه دارد و ما احتشامي با او نداريم يعني بزرگي به رخ او كشيده نمي شود و با او رفاقت مي كنيم در اين اثناء عمران صابي از جايش بلند شد ، عرض كرد: توحيد خداوند اجلّ را براي من بيان كن ، آقا فرمودند اگر عمران صابي در مجلس باشد توئي ، عرض كرد بله اگر حضرتعالي اذن نداده بوديد من جرأت بلند شدن هم نداشتم ، حالا در مجلس چه بسا حرامزاده هست ، خبيث درباري ، همه هستند.
آقا فرمودند نصف تو ، نصف من مبادا جدل كني ، عرض كرد: نه در مجلس حضرتعالي من نمي توانم حرف ناصحيح بزنم ، آقا مشغول سخن شدند قريب يك ساعت مشغول صحبت بودند كه ظهر شد آقا فرمودند ظهر شده و بايد برويم نماز عمران دويد و دامن آقا را گرفت عرض كرد: آقا نصف دلم را برديد و نصف دلم نيز خاضع شده ، نماز را بعد بخوانيد و بنشينيد و صحبت كنيد بلكه تمام قلب من به پروردگار مؤمن شود ، حضرت فرمودند: قول
مي دهم برگردم سپس نماز خوانده و برگشتند مأمون خبيث هم برگشت دوباره حضرت مشغول سخن شدند تقريباً وقت نماز عصر تمام شده بود ، فخّر عمران صابي ساجداً و اسلم پس عمران به سجده افتاد و اسلام آورد و به اعلميّت آقا حضرت رضاu اقرار نمود عمران كسي بود كه هر جا رفته بود علماء آنجا را زمين زده بود در بصره كوفه مدينه بغداد و اكنون در مشهد و در محضر آقا مسلمان شد بنحويكه هر وقت آقا جائي مي رفتند او پشت مركب آقا مي دويد و از نوكران خودي آقا شده بود و با نهايت ادب پشت سر آقا حركت مي كرد.
مي دهم برگردم سپس نماز خوانده و برگشتند مأمون خبيث هم برگشت دوباره حضرت مشغول سخن شدند تقريباً وقت نماز عصر تمام شده بود ، فخّر عمران صابي ساجداً و اسلم پس عمران به سجده افتاد و اسلام آورد و به اعلميّت آقا حضرت رضاu اقرار نمود عمران كسي بود كه هر جا رفته بود علماء آنجا را زمين زده بود در بصره كوفه مدينه بغداد و اكنون در مشهد و در محضر آقا مسلمان شد بنحويكه هر وقت آقا جائي مي رفتند او پشت مركب آقا مي دويد و از نوكران خودي آقا شده بود و با نهايت ادب پشت سر آقا حركت مي كرد.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِكَ: اين آقايان بشارت دهنده مردم به امر تو هستند. بعد از اينكه اين انوار پاك ، مأمون سرّ حقّ بودند و سرّ پروردگار در جان و روحشان بود و بعد از آنكه آنها متولّي امر خداوند بودند. اكنون مردم را به همين عالم بشارت داده و دلالت مي نمايند. هر كس كه همنشين اين آقايان بود به گفتار و يا به سرّ او را متوجّه حقّ مي نمودند.
اَلْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِكَ: آنها علاوه بر اينكه بشارت تو را به خلق مي دهند تو را و قدرت تو را براي مردم توصيف مي كنند. و تو را در چشم مردم عزيز قلمداد
مي كنند در عين اينكه خود در كمال عزّت بودند.
مي كنند در عين اينكه خود در كمال عزّت بودند.
امير مؤمنان عليu حسب روايات درب خيبري را كه چهل مرد جنگي قادر به بلند كردنش نبودند با يك دست بلند فرمودند امّا به هيچ وجه آن را به خود نسبت ندادند. بلكه آنرا قدرت پروردگار دانستند. و اينچنين به مردم تنبّه
مي دادند. دامن آقا اميرالمؤمن uبكلّي از هر نوع شرك پاك است.
مي دادند. دامن آقا اميرالمؤمن uبكلّي از هر نوع شرك پاك است.
آقا معرّف قدرت خداست ، اگر چه در همان زمان جنگ آوران و افراد شجاع ديگري هم بود امّا هيچيك به مقام آقا نمي رسيدند. در شب صفيّن حسب نقل روايات مالك اشتر يك هزار نفر را كشت و اميرالمؤمنينu هزار و يك نفر را كشتند.
امّا يك تفاوت اساسي بين اين دو بود به اين نحو كه آقا اميرالمؤمنينu تا هفت پشت طرف را مي خواندند و اگر تمايلي به شيعه داشت او را
نمي كشتند. بنابراين ، اين آقايان مبشّر وصل پروردگار هستند.
نمي كشتند. بنابراين ، اين آقايان مبشّر وصل پروردگار هستند.
حضرت موسي بن عمران عرض كرد: }رَبّ اشْرَح لِي صَدْرِي وَ يَسّرْ لِي اَمْرِي1 { يعني من را ميسّر كن كه تحت فرمان من باشد يعني من خوديّت خود را كاهش بدهم و امر تو كه همراه من است فرمانده من باشد.
حضرات معصومين عليهم السّلام اهمّ كارشان اين است كه وقتي به شخص
مي رسند حواس پرتي را بر مي دارند ، فاصله بين روح و نفس را بر مي دارند و بين آن دو الفت ايجاد مي فرمايند و آدمي محكم مي شود و با نور پروردگار خِسّت و عدم شرح را از بين مي برند.
مي رسند حواس پرتي را بر مي دارند ، فاصله بين روح و نفس را بر مي دارند و بين آن دو الفت ايجاد مي فرمايند و آدمي محكم مي شود و با نور پروردگار خِسّت و عدم شرح را از بين مي برند.
اوّل قدم در انشراح صدر اين است كه نفس متذكّر بشود كه جان به حضرت احديّت نزديك و به نور پروردگار فعّال است.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِكَ: يعني اينكه آقايان دائماً نظرشان به امر حضرت احديّت و به ملأ اعلي است. آنها نظرشان به جلوه پروردگار و به روح شريف حضرت ختمي مرتبت6( وجود منبسط است ). آقايان همواره از بالا نظر دارند. آقايان معصومين عليهم السلام دائماً امر انسانها را پس از نظر خاص خود تزكيه
مي فرمايند. عالم خلق به تبع عالم امر است ، خودش قيمت مستقل ندارد يعني در دستگاه ربوبي دو دستگاه نيست كه يكي خلق و ديگري امر باشد. بلكه در همان ظرف عالم امر نشو و نما دارد.
مي فرمايند. عالم خلق به تبع عالم امر است ، خودش قيمت مستقل ندارد يعني در دستگاه ربوبي دو دستگاه نيست كه يكي خلق و ديگري امر باشد. بلكه در همان ظرف عالم امر نشو و نما دارد.
هر چه در عالم مثال و ملكوت است در عالم خلق نيز هست و عالم خلق چيزي جز اشعه و شعاع عالم ملكوت نيست. و قهراً چيزيكه پايه و حقيقتي ندارد آقايان نيز به آنها نظر ندارند ، آنها نظر به بالا دارند ، نه نظر به عالم سفل كه تبع عالم امر است. پس اي خدا امري كه تو در آقايان قرار دادي ، ايشان مبشّر آن هستند و عالم امر هر كسي را به او نشان مي دهند و نوعاً زحمت سير و سلوك را از افراد بر مي دارند و روح آنها را برايشان واضح مي فرمايند.
الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِكَ: حضرات معصومين عليهم السّلام و اولياء خدا به لحاظ قدرتي كه خداوند به آنها داده است ، قدرت پروردگار را توصيف مي كنند. هنگامي كه آقا اميرالمؤمنينuبه كوفه تشريف بردند ، منافقان كوفه گفتند اين آقا مكّه مدينه و بصره را مسخّر كرده و اكنون آمده به كوفه تا اينجا را نيز تسخير نمايد پس بهتر است از همين ابتدا با جمعيّتي 30 هزار نفره از 30 قبيله و در روز جمعه كار آقا را تمام كنيم و طبعاً وقتي كه خون بين 30 هزار نفر لوث بشود گرفتاري چنداني ندارد. هر كدام از اين 30 هزار نفر شمشيري را برهنه نموده و بصورت مخفي به زير عباي خود گرفتند و در نماز جمعه حاضر شدند. ( حمل سلاح هم بر ايشان مانعي نداشت ) پس آقا مشغول خطبه شدند. ليكن مهلت ندادند كه سخن به نماز برسد و در اثناء خطبه فرمودند آن آقاياني كه به همراه خود و به منظور نادرست شمشير آورده اند بدانند كه از شمشيرهايشان تنها دسته چوبي آن مانده و تيغة برنده اش نيست. واضح است كه اميرالمؤمنينu بواسطة قدرتي كه خداوند به ايشان داده بود ، قدرت خدا را توصيف نمودند. چه قدرتي را آقا اميرالمؤمنينu( صلوات خدا بر ايشان ) اعمال فرمودند كه حتي شمشيرها را نابود نكردند. چون يكوقت ، از قبيل عصاي موسي است كه همه چيز را نابود كرد و بلعيد امّا حضرت 30 هزار تيغه شمشير را از دسته بيرون كشيدند ، خودِ از دسته بيرون آوردن شايد 10 دقيقه وقت لازم دارد ، ثانياً اين جسم مادّي را از زير عبا به نحويكه هيچ كس متوجه نشد بيرون كشيده و در حدود يك فرسخ دورتر از كوفه در كنار يكي از رودخانه ها جمع فرمودند و همه اين امور را در يك طرفه العين انجام دادند و با آن مشت همه آنها را باز كردند.
قدرت آقا ، قدرت خداست ، ليكن با آن قدرت پروردگار را توصيف كردند يعني حضرت از خودشان چيزي نداشتند ، منيّتي ، خوديّتي استغفرالله در كار نبود قهراً اين كار توصيف قدرت خداست كه در يك طرفه العين شمشيرها بدون فرد خارجي بدون كمك از شياطين و جن طلسم و به قدرت شخصي خودشان شمشيرها را به جاي ديگر بردند صبح روز بعد هم به يكي از دوستانشان فرمودند كه 30 هزار تيغه شمشير فلان جا انبار كردم برويد آنها را برداريد چرا كه مالك ندارد ( به اعتبار اينكه مالكش ظالم بوده و قصد ريختن خون وليّ خدا را داشته است و جان صاحبش تازه در خطر است خاصه اينكه اين مال ديگر قيمت ندارد ) بهر حال تمام ائمّه طاهرين عليهم السّلام كارشان اين بود.
در روايت است كه شخصي آمد خدمت امام صادقuو عرض كرد آقا آيا مي شود خدا را ببينم ، آقا به يك طرفه العين حجب را از جلوي چشمش برداشتند ، نفسش را تزكيه كردند ، قلبش را تزكيه نموده و علاوه قدرتمند قرار دادند تا بتواند در مقابل نور ساحت قدس ربوبي دوامي داشته باشد و مثل موسي بن عمران غش نكند ، حضرت تصرّف نموده و آن فرد هم غش نكرد قريب 7-8 دقيقه كمتر يا بيشتر اين آقا در توحيد صرف بود يعني حضرت او را بلند كردند و حجاب نفساني ، حجب روحاني و نوراني او را قلع كردند و آنكه مقصد تمام بندگان خاص خداست را به او نشان دادند آنهم در كمال آقائي و يا اينكه وقتي حضرت وليّ عصر سلام الله عليه تشريف فرما مي شوند و مردم را به قدوم مبارك خود مزيّن مي فرمايند تمامي طلّاب معرفت اعم از بازاري ، اهل علم ، پزشك را به سهولت ( مثل نوشيدن آب در تابستان ) وارد در مقامات عاليه مي فرمايند چنانكه قرآن كريم مي فرمايد )سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَ فِي اَنْفُسِهِمْ1 (كه نشان دهنده در اينجا حضرت وليّ عصر ( عج ) هستند البتّه حضرات معصومين عليهم السّلام به بيان نيز قدرت خدا را توصيف مي كنند ليكن اهميّت فعل بيشتر است استقامت حضرت اباعبدالله الحسينuدر روز عاشورا نمونه روشن توصيف خداست يعني آن حضرت در شب عاشورا به احتمال خيلي قوي چيزي نخوردند روز عاشورا هم از طلوع فجر ، جنگ بر پا بود امّا هر چه زمان رفتن آقا نزديكتر مي شد رنگ مباركشان شفافتر و سر حالتر و پر حرارت تر از صبح مي شد يعني شب گرسنه ، روز گرسنه ، 3 اولاد قطعي از كف رفته ، 4 برادر از كف رفته ، 3 داماد از كف رفته ، 4 پسر داماد
( كه پسر عموي حضرت مي شد كه همان اولاد عقيل است ) از كف رفته دوستان همه از كف رفته ، وضع خانواده هم معلوم است تشنگي و گريه اهل خيام هم بود معذلك هر چه ساعت به 3 بعد از ظهر نزديك مي شد آقا تر و تازه تر ، شفافتر مي شدند و كلمه طيّبه مباركه الله به لسانهاي مختلف از زبانشان نمي افتاد.
( كه پسر عموي حضرت مي شد كه همان اولاد عقيل است ) از كف رفته دوستان همه از كف رفته ، وضع خانواده هم معلوم است تشنگي و گريه اهل خيام هم بود معذلك هر چه ساعت به 3 بعد از ظهر نزديك مي شد آقا تر و تازه تر ، شفافتر مي شدند و كلمه طيّبه مباركه الله به لسانهاي مختلف از زبانشان نمي افتاد.
لا حول و لا قوّه الاّ بالله را با نهايت قدرت و با نهايت شهامت بيان
مي كردند در حاليكه تشنگي ، مصيبت ديدن ، آمد و شد جنگ ، تابش آفتاب بي رحمي و شقاوت اين مردم ، اينها همه عطش آور است معذلك در اداء كلمات طيّبه آقا فصيح بودند چون جوان 20 ساله سالم ، بي غم ، اين قدرت استقامت قدرت فهم و حلم ، قدرت عقل ، قدرت بقاء تمام خانواده بر صبر و رضاي خدا اينها يك چيز آساني نيست ، اينها همه قدرت اباعبدالله الحسينuبود كه با آن قدرت خدا را توصيف مي فرمودند.
مي كردند در حاليكه تشنگي ، مصيبت ديدن ، آمد و شد جنگ ، تابش آفتاب بي رحمي و شقاوت اين مردم ، اينها همه عطش آور است معذلك در اداء كلمات طيّبه آقا فصيح بودند چون جوان 20 ساله سالم ، بي غم ، اين قدرت استقامت قدرت فهم و حلم ، قدرت عقل ، قدرت بقاء تمام خانواده بر صبر و رضاي خدا اينها يك چيز آساني نيست ، اينها همه قدرت اباعبدالله الحسينuبود كه با آن قدرت خدا را توصيف مي فرمودند.
آقا اميرالمؤمنين صلوات خدا بر ايشان ، در جنگ احد 9 نفر را پشت سر هم به زمين زدند كه هر كدام از آنها يك خرس بودند ، در جنگ خندق عمر بن عبدود را به زمين زدند كه پيامبر فرمودند: برز الايمان كلّه الى الكفر كلّهو پس از قتل آن خبيث تمام مسلمين خوشحال و تمام كفّار خسته دل و پژمرده گرديدند خوب اين قدرت نمائي عين توصيف قدرت خداست و يا كندن درب خيبر كه حسب روايت 40 مرد مأمور باز كردن و بستن آن بودند و جلوي آن را خندق كنده بودند تا مسلمانان نتوانند وارد قلعه بشوند ، آن وقت حضرت درب به اين سنگيني را پس از كندن پل كردند تا اصحاب حضرت ختمي مرتبتاز روي آن عبور كردند آيا اين كار غير از توصيف قدرت خداست يعني يك طرفة العين آقا اميرالمؤمنينuاز خدا غافل نبودند در روايت است كه سن شريفشان بيست سال بود در روز روشن و به دنبال هجرت پيامبر7 فاطمه نام از جمله مادر خودشان و دختر پيامبررا حسب امر حضرت ختمي مرتبتآن هم در روز روشن سوار هفت شتر نموده و از مكّه خارج نمودند در حاليكه شمشير همراه خود نداشتند ، مشركين بد جنس گفتند اين چه زندگي شد ما نمي گذاريم زن و بچّه دشمنمان در روز روشن به اين راحتي از مكّه خارج شوند در اين اثني كه قافله قريب يك كيلومتر از مكّه خارج شده بود هفت نفر خرس صفت ، گرگ صفت ، با شمشير برهنه آنها را دنبال كردند صلوات خدا بر اميرالمؤمنينuآقا از شتر پائين پريدند چيزي هم در دستشان نبود فرمودند:
لا شيء الاّ الله فارفع همّكا يكيف ربّ النّاس ما اهمّكا
پريدند شمشير را از يكي از آنها گرفتند و همه را فراري دادند خوب اين قدرت امر ساده اي نيست 7 گرگ صفت با شمشير كه هر يك سنّشان بين 40 و 50 سال بود در برابر آقا اميرالمؤمنينu كه نهايت 20 سال بيشتر نداشتند
( چون در سن 7 سالگي بودند كه پيامبر مبعوث شدند و اميرالمؤمنينu در همان سن 7سالگي ايمان تام آوردند 13 سال هم پيامبر در مكّه بودند كه مجموعاً 20 سال مي شود ) خلاصه اينگونه اعمال از حضرات توصيف قدرت خداست بنحويكه براي تمام اصحاب آنها واضح و روشن مي گرديد.
( چون در سن 7 سالگي بودند كه پيامبر مبعوث شدند و اميرالمؤمنينu در همان سن 7سالگي ايمان تام آوردند 13 سال هم پيامبر در مكّه بودند كه مجموعاً 20 سال مي شود ) خلاصه اينگونه اعمال از حضرات توصيف قدرت خداست بنحويكه براي تمام اصحاب آنها واضح و روشن مي گرديد.
در روايت ديگر است كه شخصي از خراسان به خدمت امام صادقu رسيد و عرض كرد: آقا اين بني العباس كافرند ، چرا زير بار اينها نشسته ايد؟ بلند شويد و قيام كنيد. آقا حضرت صادقu فرمودند : ياور ندارم ، عرض كرد چرا ياور نداريد؟ من تعداد زيادي را براي شما آماده دارم در اين اثني يك از دوستان آقا وارد خانه شد و حضرت به او امر كردند كه به داخل تنور روشني كه در گوشه خانه بود وارد شود و آن بزرگوار نيز وارد تنور شد و وسط آتشها مشغول خواندن دعا شده آقا به آن مردم رو كرده فرمودند: از اين سيستم آدم چند تا داريم عرض كرد هيچي نداريم ، و من هم همينطور نيستم البتّه اين نسوختن آن فرد نظر آقا بود و الاّ آن فرد نه جفر داشته نه رمل و استطرلاب داشته نظر شريف آقا و تعلّق و اطاعت آن شخص به آقا باعث نسوختن شد.
( اين آتش كه سهل است آتش نمرود را ملاحظه بكنيد ) خلاصه آقايان با اين اِعمال قدرت ، خدا را توصيف مي فرمودند و از اين سنخ اعمال در طول عمر شريفشان بسيار زياد بوده و لذا اينكه مردم همه سرّاً آل علي را دوست
مي داشتند براي همين جهت بود.
( اين آتش كه سهل است آتش نمرود را ملاحظه بكنيد ) خلاصه آقايان با اين اِعمال قدرت ، خدا را توصيف مي فرمودند و از اين سنخ اعمال در طول عمر شريفشان بسيار زياد بوده و لذا اينكه مردم همه سرّاً آل علي را دوست
مي داشتند براي همين جهت بود.
المُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِكَاين بزرگوران همه بزرگي را از آن خداوند مي دانستند و عظمتي جز عظمت پروردگار در جان و روحشان نبود و از طرفي اين عظمت را با نور خداوند به مردم تفهيم مي كردند و از همين رو بزرگي و عظمت حقّ در قلوب مردم جا مي گرفت آقايان در عين اينكه ولي خدا بودند همه كارهاي خدا را مي توانستند انجام دهند معذلك عظمت خداي جليل را فراموش نمي كردند و هرگاه دوستي حقيقي مي يافتند او را به اين معنا كه پروردگار عالم اجلّ از تمام دنيا و ما فيها است آشنا مي نمودند يعني مردم را متوجّه عظمت حقّ
مي كردند. لذا اصبغ بن نباته مي گويد: ما همراه اميرالمؤمنينuدر مواضع مختلف بوديم ( در شهر ، در سفر ، در صحرا ) او هميشه با ما كار مي كرد امّا هميشه همراه او چيزي بود كه نمي گذاشت ما منحرف بشويم اصلاً
مي فهميديم كه در عين اينكه با ما رفيق است و زندگي و كارمان با هم است معذلك همراه آقا اميرالمؤمنينu چيزي بود بسيار محسوس كه براي ما قدرت دروغ ، غيبت ، و غفلت نمي ماند.
مي كردند. لذا اصبغ بن نباته مي گويد: ما همراه اميرالمؤمنينuدر مواضع مختلف بوديم ( در شهر ، در سفر ، در صحرا ) او هميشه با ما كار مي كرد امّا هميشه همراه او چيزي بود كه نمي گذاشت ما منحرف بشويم اصلاً
مي فهميديم كه در عين اينكه با ما رفيق است و زندگي و كارمان با هم است معذلك همراه آقا اميرالمؤمنينu چيزي بود بسيار محسوس كه براي ما قدرت دروغ ، غيبت ، و غفلت نمي ماند.
ائمّه اطهار عليهم السّلام عظمت پروردگار را به دوستانشان اعلام
مي فرمودند يعني همانطور كه مردم را جدّاً به ساحت قدس ربوبي سوق
مي دادند و مردم را به مخزن نور الانوار دلالت مي كردند در عين حال عظمت ربوبي را در قلوب آنها وارد مي كردند نه اينكه صرفاً حالي به او بدهند ، امّا از عظمت حضرت احديّت غافل باشد مردم را 100% خوش مي نمودند ليكن تمام قواي حيواني و شيطنت آنها را يا مقطوع مي نمودند و يا اكثر آن را از بين
مي بردند و اساس اين توجّه به عظمت پروردگار خودش موجب اصلاح افراد
مي شد و فضولات و زياديها را از بين مي برد.
مي فرمودند يعني همانطور كه مردم را جدّاً به ساحت قدس ربوبي سوق
مي دادند و مردم را به مخزن نور الانوار دلالت مي كردند در عين حال عظمت ربوبي را در قلوب آنها وارد مي كردند نه اينكه صرفاً حالي به او بدهند ، امّا از عظمت حضرت احديّت غافل باشد مردم را 100% خوش مي نمودند ليكن تمام قواي حيواني و شيطنت آنها را يا مقطوع مي نمودند و يا اكثر آن را از بين
مي بردند و اساس اين توجّه به عظمت پروردگار خودش موجب اصلاح افراد
مي شد و فضولات و زياديها را از بين مي برد.
اَسْئَلُكَ بِمَا نَطَقَ فِيهِمْ مِنْ مَشِيَّتِكَيعني خداوندا من ترا مي خوانم به تمام كمالاتي كه به مشيّت در آن بزرگواران قرار دادي ، كمالاتي كه خود ناطق و سخن گويند ، آقايان وجودشان بيان مشيّت خداست و سخنگوي مشيّت حقّ همين ائمّه اطهارند همانطور كه ولاه امر ، محل امن ، سرّ خدا و آشكار كننده عظمت حقّ نيز ائمّه طاهرين عليهم السّلام هستند.
نَطَقَ فِيهِمْ يعني خداي جليل واجل ، اشراق ، و وحي و الهام را در آقايان معصومين عليهم السّلام قرار داد و آنها از پروردگار ملهم شدند و علاوه نفوس خود را بالكليّه و تقاضيات ، هواها و خلاصه تمام حيثيّتهاي تعيّني خويش را از دست دادند حسب روايات شريفه در كتاب كافي خداوند مي فرمايد: من تقرّب اليّ بالنوافل يعني: اگر كسي علاوه بر واجباتش نوافل را هم انجام داد من بر چشم او مؤثّر مي شوم در گوش او مؤثّر مي شوم و در ديدة او نيز مؤثّر مي شوم يعني اگر كسي با خداي خودش خلوص به خرج داد حضرت احديّت
مي فرمايد: كنت سمعه من گوشش مي شوم كنت بصره من ديده اش مي شوم كنت يده من دستش مي شوم بي يبطش ، بي ينظر ، بي يعلم ، بي يسمعحضرات معصومين عليهم السّلام در رأس اين كمالات بودند قهراً هر چه سخن مي فرمودند خدايا تو و نور تو بود ، خدايا تو از انوار خاصّه خودت به آقايان عطا كرده بودي آنچه كه دلت مي خواست آقايان گفتارشان حضرتعالي بود چنانكه رفتار آنها چنين بود يعني اگر كرم مي كردند كرم تو بود و هر تقاضائي
مي كردند تو آنها را وا مي داشتي ، خلاصه سؤال مي كنم تو را به آن نعمتي كه به اولياء خودت دادي و آقايان به آن نعمت مبلّغ حضرتعالي شدند و اين بلحاظ عطاي نعمت خاص و اشراق خاص تو بود و از طرفي به لحاظ استقامت چهارده معصوم عليهم السّلام در بندگي و اطاعت خاص الخاص از تو بود.
مي فرمايد: كنت سمعه من گوشش مي شوم كنت بصره من ديده اش مي شوم كنت يده من دستش مي شوم بي يبطش ، بي ينظر ، بي يعلم ، بي يسمعحضرات معصومين عليهم السّلام در رأس اين كمالات بودند قهراً هر چه سخن مي فرمودند خدايا تو و نور تو بود ، خدايا تو از انوار خاصّه خودت به آقايان عطا كرده بودي آنچه كه دلت مي خواست آقايان گفتارشان حضرتعالي بود چنانكه رفتار آنها چنين بود يعني اگر كرم مي كردند كرم تو بود و هر تقاضائي
مي كردند تو آنها را وا مي داشتي ، خلاصه سؤال مي كنم تو را به آن نعمتي كه به اولياء خودت دادي و آقايان به آن نعمت مبلّغ حضرتعالي شدند و اين بلحاظ عطاي نعمت خاص و اشراق خاص تو بود و از طرفي به لحاظ استقامت چهارده معصوم عليهم السّلام در بندگي و اطاعت خاص الخاص از تو بود.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِكَلِماتِكَپس به جهت آن كمالاتي كه تو به مشيّت خود در ائمّه اطهار عليهم السّلام قرار دادي آنها را معدن كلمات خود نمودي ، معدن كلمات يعني چه؟ يعني همانطور كه خداوند معدن تمام كمالات است ، اين آقايان نيز به لحاظ طهارت باطني معدن كلمات خدايند. پروردگارا تو 12 امام را معدن كلمات خودت قرار دادي ، خداوند علاوه بر صفت كه عين ذات اوست اسم هم دارد و اسم خدا غير از مسمّي چيزي نشان نمي دهد ، خداوند علاوه بر اسم و صفت كلمه هم دارد كه چهارده كلمه تامّه دارد چهارده معصوم عليهم السّلام كلمه خدا هستند عيسي بن مريم نيز كلمه خداست ( بنا به نصّ قرآن ) ليكن كلمه عيسي بن مريم بالنّسبه به ما تامّ است امّا بالنّسبه به 14 معصوم تامّ نيست يعني اوصاف پروردگار عالم آنطور كه از ائمّه طاهرين عليهم السّلام براي مردم روشن شد از عيسي بن مريم روشن نشد پس عيسي بن مريم بنا به نصّ قرآن كريم كلمه خداست امّا ائمّه طاهرين عليهم السّلام كلمات تامّات هستند كه در دعاها مي خوانيم كه كلمه سه نوع است يك نوع آن تمام موجودات عالم است كه همگي داراي كلمه خدا هستند يعني ميوه درخت برگ درخت ، و … همه كلمه اي از كلمات خدا هستند ريگ بيابان هر كدام يك كلمه اي دارند تمام حشرات ، حيتان ، پرندگان ، خزندگان ، همه حيوانات و بني آدم هر كدام كلمه اي دارند.
قرآن كريم مي فرمايد براي شماره كلمات پروردگار اگر درياها مركّب شوند و شاخه هاي درختان قلم ، دريا تمام مي شود ولي كلمات خدا تمام نمي شود.
)وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ الله ِلا تُحْصُوهَا1( يعني كلمات خدا قابل احصي نيستند.) قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفِدَ كَلِمَاتُ رَبّي وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً2 ( يعني براستي هر چه كه سوي الله
مي باشد كلمه خداست غاية الامر چهارده تا از آنها كلمات تامّات هستند يعني كلمه اي كه فوق آن نه تعقّلاً و نه خارجاً كلمه اي نيست هر كدام يك گوهر فوق العادّه هستند. حتّي آقازاده هاي آنان ( سيّدهاي امروز ) اينها هم باز نسبت به ما كلمه تامّه هستند. يعني ما اگر خدا كمكمان نكند سست هستيم راه به جائي نداريم بر فرض هم كمك و عنايت فرمايد ما كنار مي رويم ، ما بايد از خدا بخواهيم تا استقامت عطا نموده و آنرا دائم فرمايد امّا ذريّه پيامبر قطعاً مقداري از پيامبر ارث دارند خود حضرت كلمه تامّه بود ، نسل شريفشان هم تا يوم القيامه امتياز دارد. يعني سيّد ها هر قدر هم كه اوقات آنها تلخ شود قدري كه به حال خود بازگشت آن كثافت موقع غضبش را ندارد و بد اخلاقي كه قبلاً داشت در اثر مختصر اتّصالي كه به حضرت ختمي مرتبتو ائمّه دارد ، عوض مي شود. بنابراين كلمات پروردگار آنقدر است كه دريا خشك مي شود و مركّبي باقي نمي ماند امّا كلمه ربّ العزّةتمام شدني نيست همانطور كه ساحت قدس ربوبي غير محدود است كلمات ربّ العزّةهم غير محدود است بنابر اين هيچ موجودي رها شده و بدون نسبت به پروردگار نيست لذا آقايان علاوه بر اينكه كلمات تامّات هستند خداوند نيز كلمات خود را در قلب و روح شريف آنها احياء و تأئيد مي فرمايد خودشان 100% اهل الله هستند علاوه خود معصومين عليهم السّلام بوجود آورنده كلمه متوسطه هستند يعني خودشان ايجاد كننده كلمات خدايند يعني اگر حضرت ختمي مرتبتنبود افلاك و انجم پيدا
نمي شد درياها و مخلوقات پيدا نمي شد انسان بخوبي مي فهمد كه روح شريف حضرت ختمي مرتبتتا چهارده معصوم عليهم السّلام كلمه درست
مي كنند آنها مخزن و معدن كلمات پروردگار عالم هستند.
مي باشد كلمه خداست غاية الامر چهارده تا از آنها كلمات تامّات هستند يعني كلمه اي كه فوق آن نه تعقّلاً و نه خارجاً كلمه اي نيست هر كدام يك گوهر فوق العادّه هستند. حتّي آقازاده هاي آنان ( سيّدهاي امروز ) اينها هم باز نسبت به ما كلمه تامّه هستند. يعني ما اگر خدا كمكمان نكند سست هستيم راه به جائي نداريم بر فرض هم كمك و عنايت فرمايد ما كنار مي رويم ، ما بايد از خدا بخواهيم تا استقامت عطا نموده و آنرا دائم فرمايد امّا ذريّه پيامبر قطعاً مقداري از پيامبر ارث دارند خود حضرت كلمه تامّه بود ، نسل شريفشان هم تا يوم القيامه امتياز دارد. يعني سيّد ها هر قدر هم كه اوقات آنها تلخ شود قدري كه به حال خود بازگشت آن كثافت موقع غضبش را ندارد و بد اخلاقي كه قبلاً داشت در اثر مختصر اتّصالي كه به حضرت ختمي مرتبتو ائمّه دارد ، عوض مي شود. بنابراين كلمات پروردگار آنقدر است كه دريا خشك مي شود و مركّبي باقي نمي ماند امّا كلمه ربّ العزّةتمام شدني نيست همانطور كه ساحت قدس ربوبي غير محدود است كلمات ربّ العزّةهم غير محدود است بنابر اين هيچ موجودي رها شده و بدون نسبت به پروردگار نيست لذا آقايان علاوه بر اينكه كلمات تامّات هستند خداوند نيز كلمات خود را در قلب و روح شريف آنها احياء و تأئيد مي فرمايد خودشان 100% اهل الله هستند علاوه خود معصومين عليهم السّلام بوجود آورنده كلمه متوسطه هستند يعني خودشان ايجاد كننده كلمات خدايند يعني اگر حضرت ختمي مرتبتنبود افلاك و انجم پيدا
نمي شد درياها و مخلوقات پيدا نمي شد انسان بخوبي مي فهمد كه روح شريف حضرت ختمي مرتبتتا چهارده معصوم عليهم السّلام كلمه درست
مي كنند آنها مخزن و معدن كلمات پروردگار عالم هستند.
بزرگوار ابن ابي الحديد ، اشعار بسيار خوبي در مدح آقا اميرالمؤمنينu نقل كرده است هنديهاي 6 امامي در حدود 50 سال قبل آمدند نجف و گفتند ما مي خواهيم صندوق آقا را طلا و نقره كنيم و سنگهاي دور حرم مطهّر را عوض كنيم ، سنگها را عوض نموده و سنگهاي درجه يك كه عكس آدم در آنها بود نصب كردند شبّاك حضرت را هم كه با پول 50 سال قبل ، هفت ميليون دينار عربي بود ساختند و آوردند. امام هنديها براي حضرت عليuشعري گفته بود كه آنرا با طلا دور صندوق مطهّر آقا نصب كرده بودند خدا رحمت كند آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني به كليد دار امر كردند كه هر چه شعر مربوط به امام هنديها است برداريد و شعرهاي ابن ابي الحديد را به جاي آن بگذاريد.
ابن ابي الحديد در يكي از اشعارش مي فرمايد: بهشت اينجاست ، قيامت اينجاست ، همه ائمّه اينجا هستند ، خدا هم اينجاست جاي ديگر مي گويد: من نمي گويم عليّ ابن ابي طالب عالم خوبي بوده اميرالمؤمنين ربّ العلماء است.
اقول فيك سميدع كلاّ انت ربّ سميدع
چون آخر شعرهايش عين است به آن عينيّه مي گويند خلاصه مي گويد تو خداي علماء هستي.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِكَلِماتِكَيعني خداي تعالي قلب و روح آقايان را معدن عالم سازي قرار داده است ، تمام كلمات در اين نشئه به واسطه حضرت وليّ عصر ( عج ) است كه اگر آن حضرت به اذن خدا قبض بفرمايند هيچ چيز باقي
نمي ماند قيامت كبري در روح مطهّر حضرت ختمي مرتبت6است تا برسد به حضرت وليّ عصر ( عج ) اگر نازي كند درهم فرور ريزند قالبها يعني اگر حضرت وليّ عصر ( عج ) به اذن خدا قبض كند نه بني آدم مي ماند نه درخت نه شمس و نه قمر مي ماند. يعني همانطور كه حضرت احديّت محيط بر همه است و ناصيه همه در قبضه اوست به همان نسبت در قبضه حضرت وليّ عصر
( عج ) است همانطور كه خداوند بر موجودات احاطه دارد ايشان نيز احاطه دارند. بنابراين اينكه 14 معصوم را معدن كلمات خودت قرار دادي يعني اين آقايان خود به اذن خداوند كلمه درست مي كنند.
نمي ماند قيامت كبري در روح مطهّر حضرت ختمي مرتبت6است تا برسد به حضرت وليّ عصر ( عج ) اگر نازي كند درهم فرور ريزند قالبها يعني اگر حضرت وليّ عصر ( عج ) به اذن خدا قبض كند نه بني آدم مي ماند نه درخت نه شمس و نه قمر مي ماند. يعني همانطور كه حضرت احديّت محيط بر همه است و ناصيه همه در قبضه اوست به همان نسبت در قبضه حضرت وليّ عصر
( عج ) است همانطور كه خداوند بر موجودات احاطه دارد ايشان نيز احاطه دارند. بنابراين اينكه 14 معصوم را معدن كلمات خودت قرار دادي يعني اين آقايان خود به اذن خداوند كلمه درست مي كنند.
وَ اَرْكانَاً لِتَوْحِيدكَ: اين آقايان ركن توحيدند چرا كه فهم وحدانيّت خدا بدون پيغمبر و امام نمي شود ، معرفت در انسان بدون بزرگتر نمي شود ، بدون وليّ اعظم نمي شود ، امّا با كمك بزرگتر انسان مي تواند قدم بردارد و در راه معرفت به جائي برسد كه دست هيچكس به آن نرسيده است بنابراين اين آقايان هم معدن كلمات حقّند و هم ركن توحيد و معرفت هستند ليكن در مرتبه پائين تر آقاي خميني نيز چنين است چرا كه ايشان نائب حضرت وليّ عصر ( عج ) مي باشند. در ادامه مي فرمايد :اَرْكانَاً لِتَوْحِيدكَ وَ آياتِكَ وَ مَقَامَاتِكَ الَّتي لا تَعْطِيلَ لَهَا فِي كُلّ مَكَان يعني آيات تو نيز به واسطه اين آقايان ظاهر مي شود اگر وساطت اولياء نبود هيچگاه ذهن انسان به موضوعات مخفي نمي رسيد پس ائمّه طاهرين عليهم السّلام نشانه هاي خدايند درست مثل اينكه تمام عالم نور و از آيات خداوند پر است ، تمام عالم نيز از نور ائمّه طاهرين عليهم السّلام پر است چرا كه اين آقايان متولّي عالم امر هستند و لذا نور حضرت ولي عصر ( عج ) در همه جا جريان دارد و آن حضرت و تمام معصومين عليهم السّلام در عالم تصرّف و ولايت دارند بنحويكه هيچگاه اين تصرّف تعطيل بردار نيست.
خداوندا هيچ جا از وجود آيات تو ، از وجود ائمّه طاهرين عليهم السّلام خالي نيست همانطور كه هيچ جا از وجود تو خالي نيست آنها ولاة امر تو هستند چگونه ممكن است جائي از عالم خالي از وجود مباركشان باشد.
وَ اَرْكانَاً لِتَوْحِيدكَ: يعني اگر مي خواست موحّد شود مي بايست از راه آن وارد شود.فادخلوا البيوت من ابوابها حضرت ختمي مرتبت فرمودند: انا مدينه العلم و عليّ بابهامنم شهر علم و علي درب اين شهر است و اين منصب تا حضرت وليّ عصر ( عج ) ادامه دارد يعني اگر كسي خواست موحّد بشود مي بايست اوّل نسبت به 14 معصوم عليهم السّلام خاضع شود و الاّ اساس توحيد در او رشد نمي كند يكي از اساس توحيد استقامت است اگر شخصي كنار حضرت وليّ عصر ( عج ) بود ، يا اگر حضرت نظر خاصّ به او داشت ، قطعاً روحش براي حمل معاني سنگيني حس نمي كند و با شوق و شعف و به پشتيباني اميرالمؤمنينuيا حضرت وليّ عصر ( عج ) جلو مي رود ولي وقتي پشتوانه اش آقايان نباشد هر چه برود دور خودش دور مي زند عين مثل عنكبوت است ركن توحيد استقامت است مستقيم تر از آقا اميرالمؤمنين و 11 فرزندش عليهم السّلام خداوند نيافريده ما كه نفهميديم خدا هم خبر نداده پس اگر انسان به شخص مستقيم تكيه كرد تحقيقاً خدا به او استقامت مي دهد.
}وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً 1{اگر طالبين معرفت و توحيد و محبّت استقامت ورزيدند آب حقيقت علم و شوق و ذوق و عشق را به او مي چشانيم ولي اگر استقامت نورزيد اينطور نيست ، ركن توحيد پا بر جا بودن است يعني هواي غير محبوب را بايد كنار گذاشت مي بايست شب و روز به ياد خدا بود درس و كار را به ياد خدا بود و آن را براي خود شرافت دانست در اين صورت كه استقامت در جان و روح و نفس و حتّي بدن ظاهر مي شود و اين به محبّت و علاقه و ياد اين 14 بزرگوار است خداوند اجلّ عالي از باب تفضّل و آسايش خلق ، آنها را بسوي خود دعوت مي كند خداوند داعي الي الله است انبياء و ائمّه اطهار عليهم السّلام نيز داعي الي الله هستند. علاوه آنها اركان براي توحيد خداوند عليّ اعلي هم هستند.
توحيد در شخص يعني اينكه آنچه آلهه و مؤثّر كه هست همه را از خدا بداند يعني شخص عاقل آثار و فاعليّت تمام امور را به خدا مستند داند البتّه اين معنا به سهولت ميسّر نمي شود يعني موقعي كه سير بود بداند كه خدا او را سير كرده گرسنه كه شد مي گويد خدايا مرا سير كن ، زن مي خواهد
مي گويد خدايا تو اسباب را فراهم بياور ، پول مي خواهد از خدا مي خواهد ليكن اين كه تمام زندگي خودش را مستند به خدا كند كار آساني نيست در اين مسائل شخص بايد حتماً مراقب و عاقل باشد و بفهمد كه با تعقّل مي توان همه مؤثّر ها را يكي دانست و همه اسباب را منتهي به يك سبب دانست فهم اين معنا در آدميزاد حتماً يك مراقبت از خود فرد مي خواهد.
مي گويد خدايا تو اسباب را فراهم بياور ، پول مي خواهد از خدا مي خواهد ليكن اين كه تمام زندگي خودش را مستند به خدا كند كار آساني نيست در اين مسائل شخص بايد حتماً مراقب و عاقل باشد و بفهمد كه با تعقّل مي توان همه مؤثّر ها را يكي دانست و همه اسباب را منتهي به يك سبب دانست فهم اين معنا در آدميزاد حتماً يك مراقبت از خود فرد مي خواهد.
ثانياً: قوّه عاقله را بايد بكار انداخت. ثالثاً يك آقاياني مي خواهد كه زير بغل انسان را بگيرند و در وحدت روح به انسان كمك كنند ، هر قدر كه انسان محبّت اهل بيت را در دل خودش زنده نگاه دارد و از آن غفلت نورزد ركن و اساس توحيد خود را تقويت كرده و هر چه به آقايان نزديك بشود استقامت روحي شخص براي پذيرش توحيد بيشتر مي شود و قوّه عاقله و شرح صدر در انسان زياد مي گردد و به بركات 14 معصوم عليهم السّلام مؤثريّت پروردگار در جميع جهات را مي فهمد ، توحيد يكدفعه نصيب شخص نمي شود ابتدا شخص بايد مواظبت بكند در اثر مواظبت قوّه عاقله و شرح صدر مختصري پيدا
مي شود. سپس مي فرمايد كه اساس و ركن عرفاء و بزرگتر اهل معرفت و اولياء خدا اين چهارده معصوم عليهم السّلام است ، مي فهمد كه قرب به اين آقايان قرب به خداست ، حبّ به آنها حبّ به خداست قهراً استقامت و توحيد چنين شخصي با توجّه به مراقبت و عقل و شرح صدر مقدّمه كمك آقايان به او
مي شود لذا در مشكل ترين منازل كه شخص هرگز نمي تواند از آن رد بشود در اثر مختصر التفات و دوستي حضرات معصومين عليهم السّلام و تذكّر و ياد آنها مي تواند عبور كند ، ابتداءً چون بدون بزرگتر و ياد اين آقايان مي خواست رد بشود احساس خفگي مي كرد و تصوّر مي كرد اين مطلب برايش ميسّر نيست در حاليكه اگر شخص به بزرگتر التفات داشته باشد به حضرت ختمي مرتبت6 تا حضرت وليّ عصر ( عج ) التفات داشته باشد قهراً به بال و روح آقايان خستگي از او بيرون مي رود و مي فهمد كه والله خداوند نزديكتر به آدم از آدم است در اثر توسّل و محبّت آقايان از مرحله علم و اعتقاد به مرتبه يقين مي رسد ، آرام آرام مي بيند كه اينكه قرآن مجيد فرموده كه من از خودتان به شما نزديكترم اگر چه فهمش ابتدا سخت بود امّا الآن اينطور نيست مي فهمد كه ما پوشال و خداوند اساس ماست مي فهمد كه ما نادان ، جاهل ، ضعيف و يك مشت خيال و توهّمات هستيم امّا آنكه مي جنباند و آنكه چيز مي فهماند و آنكه كار رواج مي دهد نور پروردگار و حضرت وليّ عصر ( عج) است و اينكه آقايان معصومين عليهم السّلام ركن توحيدند.
مي شود. سپس مي فرمايد كه اساس و ركن عرفاء و بزرگتر اهل معرفت و اولياء خدا اين چهارده معصوم عليهم السّلام است ، مي فهمد كه قرب به اين آقايان قرب به خداست ، حبّ به آنها حبّ به خداست قهراً استقامت و توحيد چنين شخصي با توجّه به مراقبت و عقل و شرح صدر مقدّمه كمك آقايان به او
مي شود لذا در مشكل ترين منازل كه شخص هرگز نمي تواند از آن رد بشود در اثر مختصر التفات و دوستي حضرات معصومين عليهم السّلام و تذكّر و ياد آنها مي تواند عبور كند ، ابتداءً چون بدون بزرگتر و ياد اين آقايان مي خواست رد بشود احساس خفگي مي كرد و تصوّر مي كرد اين مطلب برايش ميسّر نيست در حاليكه اگر شخص به بزرگتر التفات داشته باشد به حضرت ختمي مرتبت6 تا حضرت وليّ عصر ( عج ) التفات داشته باشد قهراً به بال و روح آقايان خستگي از او بيرون مي رود و مي فهمد كه والله خداوند نزديكتر به آدم از آدم است در اثر توسّل و محبّت آقايان از مرحله علم و اعتقاد به مرتبه يقين مي رسد ، آرام آرام مي بيند كه اينكه قرآن مجيد فرموده كه من از خودتان به شما نزديكترم اگر چه فهمش ابتدا سخت بود امّا الآن اينطور نيست مي فهمد كه ما پوشال و خداوند اساس ماست مي فهمد كه ما نادان ، جاهل ، ضعيف و يك مشت خيال و توهّمات هستيم امّا آنكه مي جنباند و آنكه چيز مي فهماند و آنكه كار رواج مي دهد نور پروردگار و حضرت وليّ عصر ( عج) است و اينكه آقايان معصومين عليهم السّلام ركن توحيدند.
توحيد مصدر باب تفعيل و فعل ما مي باشد در اعتقاد و دين ما و در قرآن مجيدمان آمده است كه خدا از خودتان به شما نزديكتر است ، خدا فعّال ما يشاء است از بچّگي گفتيم حول و قوّه اي نيست مگر حول و قوّه خدا ، گفتيم هر جا كه علم و فهم و قدرت است از آنِ خداست ، لا در لا حول و لا قوّه الاّ بالله لا نافيه جنس است اكنون در اثر مراقبه ، در اثر مختصر قوّه عاقله و در اثر اطمينان و دوستي خانواده عصمت اين معنا را به خوبي مي فهمد ، مي فهمد كه مردم بخاطر غفلت خودشان گرد سبب مي گردند و الاّ خداوند در لسان پيامبرش كه اصدق الصادقين است مي فرمايد : من به شما نزديكم ، ما فكر
مي كنيم ( استغفرالله العظيم ) اگر چه خدا جسم نيست امّا نزديك به جسم است ، ولي والله قسم اينطور نيست خدا جانان ماست ، ما كه جانمان در تحت قدرتمان نيست پس بطريق اولي جانانمان تحت اختيارمان نيست مگر اينكه خداوند خودش نظر بكند لذا توحيد خدا معنايش اين نيست كه ما خدا درست كنيم نه بلكه ما معرفت و توحيد خدا را از او مي طلبيم لذا ناچاريم كه دست دوستي جدّي با معصومين عليهم السّلام بدهيم تا بتوانيم در مقام وحدانيّت خدا كه شرف براي ماست قدم بگذاريم ، خدا يكي است خودش شهادت به يگانگي خود داده و فرموده:} شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لاَ اِلَهَ اِلاَّ هُو {1 بنابر اين محتاج نيست كه ما اصول درست كنيم و چون ضعف عقل و عجز ما را خداوند مي داند لذا پشتوانه اي براي ايمان قرار داده است ، سنگرهائي قرار داده كه هر وقت به اين سنگرها به چسبيم مي توانيم معرفت خدا را طلب كنيم.
مي كنيم ( استغفرالله العظيم ) اگر چه خدا جسم نيست امّا نزديك به جسم است ، ولي والله قسم اينطور نيست خدا جانان ماست ، ما كه جانمان در تحت قدرتمان نيست پس بطريق اولي جانانمان تحت اختيارمان نيست مگر اينكه خداوند خودش نظر بكند لذا توحيد خدا معنايش اين نيست كه ما خدا درست كنيم نه بلكه ما معرفت و توحيد خدا را از او مي طلبيم لذا ناچاريم كه دست دوستي جدّي با معصومين عليهم السّلام بدهيم تا بتوانيم در مقام وحدانيّت خدا كه شرف براي ماست قدم بگذاريم ، خدا يكي است خودش شهادت به يگانگي خود داده و فرموده:} شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لاَ اِلَهَ اِلاَّ هُو {1 بنابر اين محتاج نيست كه ما اصول درست كنيم و چون ضعف عقل و عجز ما را خداوند مي داند لذا پشتوانه اي براي ايمان قرار داده است ، سنگرهائي قرار داده كه هر وقت به اين سنگرها به چسبيم مي توانيم معرفت خدا را طلب كنيم.
انّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النّجاة، يعني همين اگر كسي به حسين بن علي صلوات الله عليه تعلّق پيدا كرد والله جلّ جلاله نجات پيدا
مي كند ، اركان توحيد و سفينه نجات پيغمبرِ خدا و امام حسين و اباء و اجداد و آقازاده هاي ايشان هستند يعني ما لنگ و ناتوانيم قهراً آقايان به ما كمك
مي كنند چرا كه ايشان دائماً داعي الي الله هستند بالاخص براي كسانيكه طلبكار معرفتند كه نسبت به آنها عنايت بيشتري دارند. به همين نسبت حضرات معصومين عليهم السّلام اركان آيات خدا هم هستند يعني كنار آقا
اميرالمؤمنينuكنار ائمّه عليهم السّلام كه مي نشستي عاقله آدم مي فهميد كه بابا اين موجودات همه مال خرمن خدا هستند مسلمانش ، كافرش ، زنش مردش پرنده اش ، چرنده اش ، هر يك از موجودات مال خرمن خداست آنوقت است كه از دهشت تباين آزاد مي شود. مي فهمد كه بابا فقط من بنده خدا نيستم خداي اجلّ عالي شش ميليارد بشر دارد 60 ميليارد موجود دارد يك چنين خداي سعه دار از هر جهت غني و عظيم از هر جهت محتاج كمك ما نيست اين ما هستيم كه كم كم به بركت اين چهارده معصوم عليهم السّلام اركانمان قوي مي شود و وقتي قوي شد قهراً نفس راحت مي كشيم مي فهميم كه ميزبانمان كريم و پرورندة ما آقاست مي فهميم كه با كمترين غلطي كه ما كرديم سريعاً دماغمان را نمي برد ، گوشمان را نمي برد بلكه او كريم است و عفومان مي كند عفو و رحمت و بزرگواري او بر غضب و انتقامش غلبه دارد آيات خدا را نيز به همين نسبت مي شناسيم يعني اگر به امامuنزديك بشويم مي فهميم كه بابا موجودات نزد خدا محترمند موجودات بالاخص بني آدم چه زشت و چه زيبا ، سياه و سفيدش ، مرد يا زنش همه نشانه خداست به امام نزديك كه شد مي فهمد كه نبايد خيال كند كه خدا يك كپّه نور است و اينكه ( استغفرالله ) بالاي سر و زير پايمان است ، نه والله خدا مدبّر دائمي همه است ، مي فهميم كه بشر و موجودات ديگر نشانه خدا هستند صدّام ، كفّار و غيره اينها ملعون هستند ولي در عين ملعونيّت اينطور نيست كه از داستان خدا و از مملكت خدا بيرون باشند.
مي كند ، اركان توحيد و سفينه نجات پيغمبرِ خدا و امام حسين و اباء و اجداد و آقازاده هاي ايشان هستند يعني ما لنگ و ناتوانيم قهراً آقايان به ما كمك
مي كنند چرا كه ايشان دائماً داعي الي الله هستند بالاخص براي كسانيكه طلبكار معرفتند كه نسبت به آنها عنايت بيشتري دارند. به همين نسبت حضرات معصومين عليهم السّلام اركان آيات خدا هم هستند يعني كنار آقا
اميرالمؤمنينuكنار ائمّه عليهم السّلام كه مي نشستي عاقله آدم مي فهميد كه بابا اين موجودات همه مال خرمن خدا هستند مسلمانش ، كافرش ، زنش مردش پرنده اش ، چرنده اش ، هر يك از موجودات مال خرمن خداست آنوقت است كه از دهشت تباين آزاد مي شود. مي فهمد كه بابا فقط من بنده خدا نيستم خداي اجلّ عالي شش ميليارد بشر دارد 60 ميليارد موجود دارد يك چنين خداي سعه دار از هر جهت غني و عظيم از هر جهت محتاج كمك ما نيست اين ما هستيم كه كم كم به بركت اين چهارده معصوم عليهم السّلام اركانمان قوي مي شود و وقتي قوي شد قهراً نفس راحت مي كشيم مي فهميم كه ميزبانمان كريم و پرورندة ما آقاست مي فهميم كه با كمترين غلطي كه ما كرديم سريعاً دماغمان را نمي برد ، گوشمان را نمي برد بلكه او كريم است و عفومان مي كند عفو و رحمت و بزرگواري او بر غضب و انتقامش غلبه دارد آيات خدا را نيز به همين نسبت مي شناسيم يعني اگر به امامuنزديك بشويم مي فهميم كه بابا موجودات نزد خدا محترمند موجودات بالاخص بني آدم چه زشت و چه زيبا ، سياه و سفيدش ، مرد يا زنش همه نشانه خداست به امام نزديك كه شد مي فهمد كه نبايد خيال كند كه خدا يك كپّه نور است و اينكه ( استغفرالله ) بالاي سر و زير پايمان است ، نه والله خدا مدبّر دائمي همه است ، مي فهميم كه بشر و موجودات ديگر نشانه خدا هستند صدّام ، كفّار و غيره اينها ملعون هستند ولي در عين ملعونيّت اينطور نيست كه از داستان خدا و از مملكت خدا بيرون باشند.
از خدا دان خلاف دشمن و دوست كه دل هـر دو در تصرّف اوست
هم دل صدّام نجس و هم دل ريگان خبيث و هم دل مؤمنين دست خداست ائمّه طاهرين عليهم السّلام ركن توحيد و معرفت هستند ، لياقت كم است امّا به بركت آقايان لياقت مند مي شويم ، چرا كه آنها اركان توحيد خدا و اركان آيات خدا و اركان مقامات خدايند يعني مؤمنين پس از آنكه به خدا متّصل شدند خداوند اين آقايان را دوست او قرار مي دهند دوستي اين آقايان ايمان را حفظ مي كند يعني اگر كسي به ائمّه طاهرين عليهم السّلام ايمان پيدا نكرد معلوم نيست كه ايمانش مستقر باشد.
} وَمَثَلُ كَلِمَةٍ شَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِالاَرْضِ1{ اين ايمان ريشه ندارد طاغوت ريشه ندارد در عين اينكه متّصل به حضرت احديّتند از طرفي مقامات مؤمنين و مقامات عاليه به واسطه آقايان واضح و به واسطه آقايان حفظ مي شود و مؤمنين از گزند شيطان و نفس امّاره حفظ مي شوند بالاخره خداوند اين ائمّه را قرار داده كه مقامات مؤمنين بر آنها واضح گردد لهذا اين بزرگوارن هرگز خواب ندارند يعني مي خوابند ولي قلبشان نمي خوابد تعطيلي در دستگاه اولياء خدا نيست مثل خودمان كه در دستگاهمان تعطيلي نداريم تابستان و زمستان و پائيز نداريم بنابراين درست كردن نسل احياء نمودن مردم و تنظيم قواي آنها از ناحيه پروردگار نيز تعطيل بردار نيست به همين نسبت آقايان ائمّه هم اينطور هستند.
الَّتي لا تَعْطِيلَ لَهَايعني نور حضرت وليّ عصر و نور آباء گرامشان و نور حضرت ختمي مرتبت صلوات الله عليهم اجمعين جائي نيست كه نباشد هر جا كه رفتي حتّي اگر بهشت رفتي نور ائمّه طاهرين عليهم السّلام است تمام مراتب ايمان را هم كه درك كردي باز هم نور آقايان است ، جوري نيست كه نور آقايان يكوقت باشد يك وقت نباشد ، آدمي ممكن است نسبت به اين معنا گاهي غافل و گاهي متذكّر باشد خلاصه ائمّه طاهرين عليهم السّلام در اين جهت عين خداوند هستند.
خداوند عليّ اعلي همراه آدم است تو مي خواهي ياد خدا باش مي خواهي نباش اگر ياد او باشي شرف براي خودت است ياد خدا نبودي ذلّت براي خودت است ائمّه طاهرين عليهم السّلام هم به همين نسبت هر جا كه باشي توي حمّام توي خانه توي حوزه توي قبر هم كه باشي آقايان زنده هستند اينطور نيست كه گاهي باشند و گاهي نباشند همانطور كه خداوند اجلّ عالي دائم است آقايان هم دائم هستند، هيچ مكان و مادّه اي نداريم كه آقايان آنجا نباشند.
نقل است كه خبيث هارون مي خواست به آقا موسي بن جعفرuتوهين كند سفره اي در زندان انداختند و ساحري را هم آورد ، آقا كه خواستند نان بردارند ساحر نان را از جلوي آقا مي كشيد ، حضرت فرمودند: انّا لله و انّا اليه راجعون لقمه نان را دوباره از جلوي آقا كشيد ( تا سه مرتبه ) در زندان
پرده اي بود كه روي آن عكس شير بود ، پرده خود جسم است شير هم جماد است و هر دو هيچند حضرت به هيچ اشاره فرمودند كه اين دشمن خدا را بگير ، شير پريد و ساحر را گرفت و خورد ، هر چه آن خبيث ( هارون ) اصرار كرد كه او را برگردانيد حضرت فرمودند: نه ، اگر عصاي موسي آنچه را كه خورده برگرداند اين هم بر مي گردد.
پرده اي بود كه روي آن عكس شير بود ، پرده خود جسم است شير هم جماد است و هر دو هيچند حضرت به هيچ اشاره فرمودند كه اين دشمن خدا را بگير ، شير پريد و ساحر را گرفت و خورد ، هر چه آن خبيث ( هارون ) اصرار كرد كه او را برگردانيد حضرت فرمودند: نه ، اگر عصاي موسي آنچه را كه خورده برگرداند اين هم بر مي گردد.
قصّة ديگري هم هست كه به حضرت علي هاديuعرض كردند: اين زن مي گويد كه من زينب كبري هستم ، حضرت فرمودند: اگر دختر فاطمه است حيوانات او را نمي گزند ، اين خبيث گفت با خود آقا امتحان كنيد ببينيم آيا حيوانات روي او مي ريزند يا نه؟
در سامرا جائي است كه بنده آن را ديده ام نامش بركة السّباع است حضرت را با بند در آن بركة السّباع در ميان شيرها وارد كردند گرگها هم آمدند همه حيوانات بالاخص شيرها دستهايشان را روي پايشان گذاشتند و سرشان را پائين انداختند ، قريب يك ساعت آقا پائين بودند به خبيث متوكّل خبر دادند كه اگر يك ساعت ديگر حضرت علي هاديuدر آنجا باشد مردم ، سامرا را روي سرت خراب مي كنند ، زود آقا را بالا بكش اين دفعه ديدند كه اگر بخواهند با بند آقا را بيرون بكشند خيلي برايشان زشت است پس نردبان گذاشتند همين كه آقا پاي مباركشان را روي نردبان گذاشتند يك شير آمد و سرش را به پاي مبارك حضرت مالش داد آقا يك دقيقه تأمّل فرمودند كسي سؤال كرد اين شير كه سرش را به پاي مبارك شما مالش داد و سرش مبارك شد چه كار با شما داشت فرمودند: اين مي گويد من دندان ندارم دندانهايم افتاده اين شيرهاي ديگر جوان هستند تا لاشه گوسفندي را پائين مي گذارند اينها گوشتهاي چرب آن را مي خورند و استخوانهايش را براي من مي گذارند به اينها بگو نخورند تا اوّل من بخورم و بعد از من آنها بخورند حضرت فرمودند من به آنها گفتم نخوريد ، خبيث متوكّل گفت چند لاشه گوسفند بيندازيد پائين پس از اينكه لاشه گوسفند را پائين انداختند هيچ يك از شيرهاي جوان جلو نيامد تا آن شير پير آمد و خورد و سير شد اينقدر از اين قضايا وجود دارد كه آدمي مي فهمد كه بابا اينطور نيست كه امام زمان را با عينك زدن و يا به جائي نگاه كردن بتوان ديد ابداً بلكه همان وجود منبسط كه حكماء و متكلّمين مي گويند آقا حضرت وليّ عصر ( عج ) هستند ايشان روحي هستند فوق العاده ليكن در لباس بشريّت لذا آن شاعر بزرگوار مي فرمايد :
هَا عليّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَر رَبُّهُ فِيهِ تَجَلَّي وَ ظَهَر
يعني اين خداست كه اينجا كار مي كند حضرات معصومين عليهم السّلام در دستگاه ربوبي همه كاره هستند.
اَرْكانَاً لِتَوْحِيدكَ وَ آياتِكَ وَ مَقَامَاتِكَخدايا تو چهارده معصوم عليهم السّلام را اركان آيات و مقامات خودت قرار دادي يعني موجوداتي كه الآن هستند همه نشانه خدايند.
دل هـر ذرّه را كـه بشكافي آفـتـابيش در ميان بـيـني
همه آيات تو هستند ، همه طلبكار توحيدند ولي حضرات معصومين عليهم السّلام ركن توحيد موحّدين هستند ، اگر محبّت اهل بيت باشد قهراً آيات خدا براي شخص مخفي نمي ماند و خوب روشن مي شود پس ركن آيه شناسي ائمّه طاهرينند مقاماتي كه مؤمنين و شيعيان دارند ركنش آقايانند يعني بهشت تا آخرين درجات آن ( از بهشت اوّل تا جنّه اللقاء ) مقام هر شيعه و مؤمنين در آن ركنش ائمّه طاهرينند ائمّه طاهرين عليهم السّلام در سه منزل حسب اين دعاي شريفه ركنند ركن توحيد ، ركن شناخت آيات و ركن حفظ مقاماتند كدام مقامات؟ مطلق مقامات چه در اين نشئه و چه در نشئه دوّم خداوند اجلّ عالي درجات ايمان را براي مؤمنين و شيعيان قرار داده امّا سرّ ربوبي منحصر به مؤمنين نيست در تمام موجودات سرّ ربوبي است ، در تمام موجودات مقامات پروردگار عالم هست يعني اگر قيام پروردگار عالم در اشجار ، رياحين بقولات حشرات نبود چه وقت اينطور فصل بهار خوشرنگ و خوشبو و با طراوت بود؟ مقامات پروردگار در اين نشئه كمتر از نشئه بعد نيست اگر چه نشئه بعد وسيع تر است ولي الآن از جماد تا حضرت ختمي مرتبت همه به قيام پروردگار عالم قيام دارند آقايان ركن اين مقامات هستند چرا كه:
لولاك لما خلقت الافلاكيعني افلاك و هر آنچه در آنهاست و هر آنچه در زمين مي باشد همه به طفيل حضرت ختمي مرتبت مي باشد طفيل يعني اينكه آقايان ركن اين زندگي ما هستند يعني اگر آقايان به اذن خدا رويشان را از ما قبض كنند ما هيچ مي شويم بنابر اين ائمّه عليهم السّلام ركن مقامات پروردگارند.
الَّتي لا تَعْطِيلَ لَهَايعني مقاماتي كه هرگز تعطيل نمي شود يعني نفوس آدميزاد محلّ تابش نور خداست مثلاً دعوا باشد ، امنيّت باشد ، ناراحتي باشد قحطي باشد ، اين خون در تمام بدن انسان دور مي خورد هاضمه و ساير قوا كار خودشان را انجام مي دهند ليكن اين آقايان معصومين عليهم السّلام هستند كه در تمام حالات بدون تعطيلي خون نفس حيواني و نفس ناطقه را متحرّك مي كنند همه بوسيله حضرت وليّ عصر ( عج ) و 13 معصوم عليهم السّلام ديگر اداره مي شود هر كه هر چه نصيبش مي شود از آقايان دارد بفهمد يا نفهمد در سال چند ميليارد پرنده و چرنده و بالخصوص گوسفند ايجاد
مي كنند و هيچگاه تعطيل نمي شود بله مقامات حضرت احديّت در اين نشئه تعطيل نمي شود و ائمّه طاهرين عليهم السّلام هرگز از ركنيّت اين مقامات كه ملكوت اشياء مي باشد جدا نمي شود.
مي كنند و هيچگاه تعطيل نمي شود بله مقامات حضرت احديّت در اين نشئه تعطيل نمي شود و ائمّه طاهرين عليهم السّلام هرگز از ركنيّت اين مقامات كه ملكوت اشياء مي باشد جدا نمي شود.
} فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلّ شَيْءٍ1{ اين حضرت وليّ عصر
( عج ) است كه ملكوت تمام موجودات و ركن ملكوت اشياء مي باشد.
( عج ) است كه ملكوت تمام موجودات و ركن ملكوت اشياء مي باشد.
يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَ:
به توسط اين آقايان معرفت پروردگار حاصل مي شود در راه معرفت و خداشناسي بدون همراهي و راهنمائي اين آيات الهي كسي را به جائي نمي برد هر كس ترا شناخت مي فهمد كه رسول همراه خداست بنابر اين فاعل يعرفك مَن است و ضمير ها به آيات يعني همان ائمّه معصومين عليهم السّلام بر مي گردد و آنوقت مفهوم اين كلام اين مي شود كه هر كس طالب معرفت خداوند بود بايد اوّل اين آيات را بشناسد و آنوقت آنها خودشان انسان را به معرفت حقّ راهنمائي مي كننديَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَيعني كسي كه تو را شناخت بواسطه اين ولاه امرت مي شناسد همانان كه مأمون و مبشّر و رُكنند ، هر كس خواست خداي اجلّ را بشناسد به توسط چهارده معصوم عليهم السّلام
مي شناسد چرا كه خداوند: اوّلاً آنها را دلّال معرفت قرار داده است ثانياً آنها مركز رفعت و حبّ و كرم و دوستي هستند ، چيزي كه مايه نقص يا دلخوري باشد در آنها نيست آنها نقص دارند ليكن نسبت به خدا امّا نسبت به ما نقص ندارند بلكه هر جا قضاء حاجت مي شود هر جا دعائي مستجاب مي شود هر جا نسل توليد مي شود هر جا زراعت تشكيل مي شود تمام اينها بوسيله آقايان است ساحت قدس ربوبي همراه آقايان است امّا خود آقايان اين كارها را انجام مي دهند.
مي شناسد چرا كه خداوند: اوّلاً آنها را دلّال معرفت قرار داده است ثانياً آنها مركز رفعت و حبّ و كرم و دوستي هستند ، چيزي كه مايه نقص يا دلخوري باشد در آنها نيست آنها نقص دارند ليكن نسبت به خدا امّا نسبت به ما نقص ندارند بلكه هر جا قضاء حاجت مي شود هر جا دعائي مستجاب مي شود هر جا نسل توليد مي شود هر جا زراعت تشكيل مي شود تمام اينها بوسيله آقايان است ساحت قدس ربوبي همراه آقايان است امّا خود آقايان اين كارها را انجام مي دهند.
قرآن مي فرمايد : }ءَاَنْتُمْ تَزْرَعُونَه اَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ1 { پس مردم
مي شناسند تو را ، پروردگار عالم امّا بوسيله ولاة امر تو و خلاصه آنچه كه وجهة خداست و آنچه كه وجه خداست همه همراه آقايان معصومين عليهم السّلام است غاية الامر انسان خيال مي كند چيزي هست.
مي شناسند تو را ، پروردگار عالم امّا بوسيله ولاة امر تو و خلاصه آنچه كه وجهة خداست و آنچه كه وجه خداست همه همراه آقايان معصومين عليهم السّلام است غاية الامر انسان خيال مي كند چيزي هست.
لا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا اِلاّ اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا اِلَيْكَحرف لا در لا فرق ، لا نافيه است و فرق اسم لا است و كلمه بين ظرف است كه به ك اضافه شده است و متعلّق به فعل محذوف و خبر از براي لا است حرف واو عاطفه و بينهم عطف به بينك و متعلّق به فعل محذوف ، الاّ حرف استثنا و انّ از حروف مشبّهة بالفعل است ، هم اسم انّ و عبادك خبر براي انّ مي باشد ، عباد خبر انّ و ك مضاف اليه آن است و واو عاطف و كلمه خلق عطف بر عباد است ، فتقها مبتدا و ضمير آن به عبادك بر مي گردد و كلمه رتقها نيز عطف بر فتقها مي باشد ، بيدك جار و مجرور و مضاف اليه متعلّق به فعل محذوف و خبر براي فتقها مي باشد ، كلمه بدؤ مصدر است و به ضمير ها اضافه شده است و منك جار و مجرور متعلّق به فعل محذوف و خبر براي بدؤها
مي باشد كما اينكه كلمه اليك در جملة و عودها اليك جار و مجرور و متعلّق به فعل محذوف است.
مي باشد كما اينكه كلمه اليك در جملة و عودها اليك جار و مجرور و متعلّق به فعل محذوف است.
بين حضرات ائمّه طاهرين عليهم السّلام و بالخصوص حضرت وليّ عصر(عج) با خداوند فرقي نيست به اين معنا كه هر توقّعي كه شما از خداوند داريد همان را از ائمّه عليهم السّلام داشته باشيد چرا كه اينها وليّ امر و وجه خدايند و از همين رو مورد عنايت تامّ خداوند هستند و لذا لباس پوشيدن خوابيدن ، خوراك خوردن هيچكدام براي آنها تزاحم ندارد يعني همانطور كه خداوند نمي خوابد قلب آقايان هم نمي خوابد ، خداي تعالي محتاج نيست اين آقايان نيز بوسيله خداوند محتاج نيستند ، كارهاي خداوند بي حدّ است كارهاي اين آقايان هم بي حدّ است ، خداوند هزار و يك اسم دارد اين آقايان هم هزار قسم وسيله دارند مي گوئيم السّلام عليك ايّها النّبي و رحمه الله و بركاته يعني نبي همراه آدم است ولو اينكه آدم نمي فهمد. مي گوئيم السّلام علينا و علي عبادالله الصالحين يعني ائمّه طاهرين عليهم السّلام همراه آدمند ولو اينكه آدم نفهمد دقيقاً مثل اين كه خداوند همراه انسان است و انسان
نمي فهمد بنابراين فرقي بين آقايان و خداوند نيست مگر اينكه آنها بنده و مخلوق خدايند.
نمي فهمد بنابراين فرقي بين آقايان و خداوند نيست مگر اينكه آنها بنده و مخلوق خدايند.
اِلاّ اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ وقتي مي گوئيم فرقي بين آقايان و خداوند نيست منظور در جهت روحشان نه در جهت جسم و جسمانيّت به اين معنا كه همانطور كه حقيقت هر كسي روح اوست پس روح آقايان نيز چون ربّ الاجل فعّال مطلق است و قاضي الحاجات همه هستند ، ما تصوّر مي كنيم كه آنها تنها قاضي الحاجات شيعيانند نه والله آنها قاضي الحاجات براي تمام مراجعين هستند هر چند كه مراجعين نمي فهمند.
شما از خدا چه مي خواهيد؟ هر چه بخواهيد از ائمّه بخواهيد ، معرفتِ پروردگار را از ايشان بخواهيد بنابر اين ائمّه عليهم السّلام در فعّاليت تفاوتي با خداوند ندارند در جهت قضاء حوائج در جهت محبّت ، در جهت علم تفاوتي بين ربّ الارباب و آنها نيست ، البتّه از جهت مخلوق بودن همه مخلوق خدايند نه اينكه چون مجرّد است آنها هم بدن نداشته باشند بلكه آنها بدن داشتند زن داشتند معذلك قاضي الحاجات آقايانند ، محيي آقايانند و مرجع خلق ايشانند اين معنا را مردم نوعاً نمي فهمند كه آنچه از خدا مي خواهند در واقع از وجه خدا خواسته اند و وجه خداوند حضرات معصومين عليهم السّلام هستند بنابر اين وقتي مي فرمايد لا فرق بينك و بينها معنايش اين نيست كه در جهت مادّي تفاوتي بين آنها و خدا نيست خداوند مادّه ندارد در حاليكه آقايان بدن مادّي دارند ، لباس مي پوشند و غذا مي خورند بنابراين عدم فرق در ناحيه تقاضاهاي شماست.
في المثل: شما امشب از خداوند مي خواهيد كه معرفت خودش را نصيب شما بفرمايد همين معنا را از حضرت وليّ عصر ( عج ) هم كه بخواهيد آنحضرت براي شما روا مي دارد منتهي تنها فرق آن است كه آقايان بنده خاص خدايند بندگي در ايشان بنحويست كه آنها چيزي از خود نمي بينند و به هيچ وجه به خود مراجعه نمي كنند و لذا حقيقت عبوديّت نصيبشان گرديده و به نهايت كمال و سعادتمندي نائل گشته اند آنها بنده تو هستند خدايا نه بنده شكم ، نه بنده خرما ، آنها بنده خالص و خاص تو هستند.
فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا اِلَيْكَرتق و فتق آن آيات به دست توست و آغاز و انجامش از تو و بسوي توست. اين ائمّه طاهرين عليهم السّلام كه اينقدر محترمند به دليل آنست كه تو خودت آنها را ساختي و تو خودت آنها را براي اين عالم مهيّا فرمودي و آنها را از عالم فوق زمان و مكان به اين عالم آوردي شروع آقايان از ساحت مقدّسربّ العزّةاست مثل ما نيستند كه به بركت آن آقا پيدا مي شويم مثل اين درخت نيست كه به بركت حضرت وليّ عصر ( عج ) و به وجود ايشان پيدا مي شود آقايان از خودِ ساحت مقدّس ربوبي فيض مستقيم دارند و صنع دستِ اوّل و مخلوق اوّلند ، رجوع ايشان هم به پروردگار است اينطور نيست كه از وسائط استفاده كنند آنها خودشان واسطه هستند خودشان پل هستند بين بشر و خالق بشر ، رجوع آقايان بسوي توست نه به سوي اعمال خودشان ، رجوع آقايان بالاتر از مقعد صدق است ، رجوع آقايان به ساحت ذات ربوبي است نه به اسم و صفت ، نهايت قدرتي كه خدا به ما عطا مي فرمايد آنست كه به اسم و صفت پروردگار انس مي گيريم ليكن عود آقايان به حضرت احديّت است چرا كه آقايان به ساحت قدس ربوبي آشنائي تامّ دارند لذا عود آنها بسوي خداست و اين معنا غير از انّا لله و انّا اليه راجعون است. اين كلمه معنايش اين است كه مردم به الله رجوع مي كنند و الله حقيقتش حضرت ختمي مرتبت هستند يعني اگر ما بخواهيم اسم جامع صاحب صفات را نشان دهيم بي ترديد خود حضرت رسول هستند و لذا ديگران آغاز و انجامش با واسطه است و عودشان هم با واسطه است قيامت همه ما روح مبارك حضرت ختمي مرتبت است و خود آقا ما را به بركت و جلالت و عزّتشان بلند مي فرمايند امّا آغاز و انجام آقايان واسطه ندارد.
بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا اِلَيْكَآنها آغاز و انجامشان خود ساحت ذات باريتعالي
مي باشد و ساحت قدس ربوبي از اسم خدا كه الله است بالاتر است ، خداوند از اسم خود بالاتر است بنابر اين انّا لله و انّا اليه راجعون مربوط به ماست چرا كه الله اسم خداست و اين كلمه كه مستجمع جميع كمالات است مظهرش خودِ حضرت ختمي مرتبت6 است بنابر اين فتق و رتق و سعه آقايان به دست پروردگار است فيض و ظهور آقايان به دست پروردگار است خانه نشستن و تمام كارهاي روز مرّه آنها بدست پروردگار است و خودشان نخواستند كه با پروردگار فاصله اي داشته باشند مرتّب از خدا تقاضا كردند و تقرّب و قرب پيدا كردند حبّ و تحبّب پيدا كردند لهذا قهراً خداوند همه كاره آنهاست. آنها بنده حضرتعالي هستند سعه وضيق آقايان به دست پروردگار عالم است يعني در همه كائنات كه ملاحظه مي كنيم شريفترين و نزديك ترين افراد به ساحت قدس ربوبي ، آقايان معصومين عليهم السّلام هستند ساير انبياء و اوصياء و اولياء هيچ يك به مقام آقايان نمي رسند چرا كه خداوند با تجلّي خود آقايان را اداره مي كند بدؤها منك آقايان از نور ذات ربوبي صادر شده اند ولي خداوند لباس بشريّت به تن آنها پوشانيده است. لذا در روايت داريم كه عليّ صلوات الله عليه ممسوس في ذات اللهكه سيّد علي خان كبير در تفسير آن مي گويد يعني عليuساحت قدس ربوبي را مسح كرده است البتّه نه اينكه استغفرالله خداوند جسم است اميرالمؤمنينuبقدري خدا به او رفعت داده كه از عالم خورد و خوراك از عالم حيوانيّت ، همان اوّل گذشت و قريب به اين معنا فرمود كه: من همان دم كه وضو ساختم از چشمة خاتم الانبياء چهار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه بود فهميدم كه غير خدا به درد نمي خورد ، فهميدم كه غير خدا منافق است و لذا نماز مرده خواندم بر هر چه غير خداست.
مي باشد و ساحت قدس ربوبي از اسم خدا كه الله است بالاتر است ، خداوند از اسم خود بالاتر است بنابر اين انّا لله و انّا اليه راجعون مربوط به ماست چرا كه الله اسم خداست و اين كلمه كه مستجمع جميع كمالات است مظهرش خودِ حضرت ختمي مرتبت6 است بنابر اين فتق و رتق و سعه آقايان به دست پروردگار است فيض و ظهور آقايان به دست پروردگار است خانه نشستن و تمام كارهاي روز مرّه آنها بدست پروردگار است و خودشان نخواستند كه با پروردگار فاصله اي داشته باشند مرتّب از خدا تقاضا كردند و تقرّب و قرب پيدا كردند حبّ و تحبّب پيدا كردند لهذا قهراً خداوند همه كاره آنهاست. آنها بنده حضرتعالي هستند سعه وضيق آقايان به دست پروردگار عالم است يعني در همه كائنات كه ملاحظه مي كنيم شريفترين و نزديك ترين افراد به ساحت قدس ربوبي ، آقايان معصومين عليهم السّلام هستند ساير انبياء و اوصياء و اولياء هيچ يك به مقام آقايان نمي رسند چرا كه خداوند با تجلّي خود آقايان را اداره مي كند بدؤها منك آقايان از نور ذات ربوبي صادر شده اند ولي خداوند لباس بشريّت به تن آنها پوشانيده است. لذا در روايت داريم كه عليّ صلوات الله عليه ممسوس في ذات اللهكه سيّد علي خان كبير در تفسير آن مي گويد يعني عليuساحت قدس ربوبي را مسح كرده است البتّه نه اينكه استغفرالله خداوند جسم است اميرالمؤمنينuبقدري خدا به او رفعت داده كه از عالم خورد و خوراك از عالم حيوانيّت ، همان اوّل گذشت و قريب به اين معنا فرمود كه: من همان دم كه وضو ساختم از چشمة خاتم الانبياء چهار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه بود فهميدم كه غير خدا به درد نمي خورد ، فهميدم كه غير خدا منافق است و لذا نماز مرده خواندم بر هر چه غير خداست.
نماز مرده براي منافق 5 تكبير لازم ندارد 4 تكبير بيشتر ندارد ، آقا اميرالمؤمنينuساحت قدس ربوبي را مسح كردند يعني آنقدر مراقبت و مواظبت فرمودند كه از عالم خورد و خوراك و حيوانيّت گذشتند و تدريجاً هوي و هوس را ساقط كردند و تدريجاً روحِ مبارك آقا ، نفس خاتم الانبياء شد.
اَعْضَادٌ وَ اَشْهَادٌاعضاد ، جمع عضُد است و عضد به معناي بازو مي باشد يعني اين آقايان بازوي آدمند و آدم را قوّت مي دهند همنشيني با حضرت وليّ عصر ( عج ) به تمام معنا انسان را قوي مي كند همنشين حضرت اباعبدالله الحسينuكه باشي به تمام معنا محبوب مي شوي لذا آقايان بازوگيران انسانند آنها دلّال خدايند آنها مجرّد تام العيارند و هيچ گونه شائبه شرك در ايشان نيست و به تمام معنا مربّي و معين بشر هستند يعني امر آنها ما را از خاك بلند مي كند ، عقل آنها ما را از خاك بلند مي كند ، دوستي آقايان ما را از خاك بلند مي كند ، آنها شاهد اعمال خلق و بلكه شاهد تمام عالمند البتّه مقام شهود براي ديگران هم ميسّر است ليكن بشرطي كه مثل آقايان باشند و بفهمند كه حضرت ختمي مرتبتو حضرت اميرالمؤمنينuباقي هستند.
قرآن مجيد مي فرمايد: عمل شما را رسول الله مي بيند و بعد از آنكه ايشان تمام علوم را به اميرالمؤمنين عليuدادند ، بالنّتيجه تمام اولاد ايشان شاهد اعمال خلقند و در اين جهت نيز فرقي بين ايشان و خداوند نيست خداوند مي بيند آقايان هم مي بينند ، خداوند غيب را مي داند آقايان هم
مي دانند و اينطور نيست كه گير بكنند و لذا چون شاهد اعمال خلق هستند و چون ياور و بازوگير هستند حامي شيعيانشان مي باشند و حاضر نيستند يكي از شيعيانشان از راه منحرف شود اگر چه اين حمايت و دوستي آنها در اين نشئه براي همه واضح و روشن نباشد ، علاوه آقايان شاهد پروردگارند و هيچگاه از او غائب نيستند آنها شاهد خدا هستند نه به خيال ، استغفرالله.
مي دانند و اينطور نيست كه گير بكنند و لذا چون شاهد اعمال خلق هستند و چون ياور و بازوگير هستند حامي شيعيانشان مي باشند و حاضر نيستند يكي از شيعيانشان از راه منحرف شود اگر چه اين حمايت و دوستي آنها در اين نشئه براي همه واضح و روشن نباشد ، علاوه آقايان شاهد پروردگارند و هيچگاه از او غائب نيستند آنها شاهد خدا هستند نه به خيال ، استغفرالله.
وَ مُنَاةٌ وَ اَذْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ منوي و منو ، يعني در پناه گرفتن يعني حادث و حافظ بودن يعني آقايان مواظبند كه امّت خودشان يا شيعه خودشان به انحراف كشيده نشوند آنها در موقع ضرورت زير زير كمك مي كنند با اينكه ما نمي بينيم آنها دلّال خدايند و بركات خدايتعالي را تذكّر مي دهند آنها نسبت به همه رئوفند بالاخص به شيعيان آنها مدافع و نگهبان و مبلّغان دين تو هستند ، آنها مدافع دوستان تو هستند مدافع خميني هستند آنها از تمام اولياء دفاع مي كنند از خدا دفاع مي كنند اين محترمين از حقّ دفاع مي كنند هر چه مي خواهد باشد ملك و تجارت باشد يا مال و خانه و امثال ذلك آنها مدافع حقّند خداوند اين چهارده معصوم عليهم السّلام را قرار داده تا خلق را حفظ كنند آنها حافظِ منافع ديني و دنيوي بشر هستند آنها هم حافظ روحانيّت افراد و هم حافظ ماديّت آنهايند زيرا براي غير مسلمانان عمده مسائل جهات مادّي است آنها روّاد تو هستند.
روّاد مثل طلّاب يعني اين آقايان مبلّغ تو هستند نه مبلّغ خودشان آنها هم مبلّغ خدا هستند و هم حافظ مردم ، هم حامي خدايند و هم شاهد بر افعال مردم آنها هم بازوي بشر هستند و هم دلّال خدايند.
فَبِهِمْ مَلأْتَ سَمَائِكَ وَ اَرْضِكَ حَتَّى ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ پس زمين و آسمانت را به وجود اين بزرگواران پر كردي تا آشكار شود كه خدائي جز تو نيست زمين و آسمان را به وجود ايشان پر كردي به اين معنا كه ملكوت تمام موجودات عالم ائمّه طاهرين عليهم السّلام هستند آنها از همه جلوترند الآن اگر يك مقداري خدايتعالي به آدم توفيق عطا كند انسان مي فهمد كه اين درخت قوامش به ملكوتش وابسته است.
} فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلّ شَيْئٍ1{هر چيزي يك ملكوتي دارد كه به تعبيري اسمش كلمه است. كلمه درخت ، ملكوت درخت است و اين ملكوت روح مبارك حضرت وليّ عصر ( عج ) است نه روح مستقيم و عنايت مستقيم پروردگار عالم ، فبهم يعني به اين 14 معصوم عليهم السّلام پر كردي آسمان و زمين را تا مردم گفتند: لا اله الاّ انت بنابر اين زمين و آسمان به وجود آقايان پر گشته و ملكوت زمين و آسمان به دست ايشان است و از همين رو كلمه توحيد بر همگان آشكار گشت اگر آقايان نبودند اگر ارواح مطهّر نبودند لا اله الاّ انت را كسي نمي فهميد و معناي آن در بوته اجمال مي ماند. بنابر اين آقايان معصومين عليهم السّلام بودند كه حقيقت لا اله الاّ انت را آشكار كردند.
فَبِذَلِكَ اَسْئَلُكَ به اين جهت سؤال مي كنم از تو كه خودمان و عبادت خودمان نمي تواند حقيقت خودمان را كشف كند مگر با توسّل مگر با تعبّد و ظهور لا اله الاّ الله از آقايان است ، پس كليد دار مسئله كيانند؟ حضرات معصومين عليهم السّلام هستند الآن ملاحظه بكنيد اين آمريكائيها ، اين علماي ظاهري ، حتّي علم ظاهري ، علمي كه تا لب قبر بيشتر به درد نمي خورند را به كسي ياد نمي دهند شايد نزديك به60 سال است كه ماشين وارد ايران شده است امّا آنها ماشين سازي را به ايرانيها ياد ندادند. بنابر اين اينها اين علوم ظاهري را به كسي ياد نمي دهند در حاليكه ائمّه معصومين عليهم السّلام آن علمي كه منتهي مي شود به وحدانيّت خدا را براي تمام بشر دلالت مي كنند يعني آن روح از عالم خودش خورد و خوراك را از عالم خودش تعدّي مي دهند تا برسانندش به اينكه پروردگار جليل يكي است ، اين كار يك شاهي ، سنّار نيست و به ليسانس شدن و فوق ليسانس شدن بستگي ندارد يك چيزي بالاتر از همه امور است ، تمام موجودات عالم را الآن پروردگار جليل اداره مي كند در حاليكه اين معنا را ابتداءً مغزهاي خام و كم فهم و ادراك نمي فهمند و زير بار نمي روند پس حتماً دلّال است كه انسان را جلو مي برد ، دلّال محترم حضرت وليّ عصر ( عج ) و يازده آباء و اجداد عليهم السّلام ايشان هستند و اين خود از بركات خداست كه آدمي بواسطه اين بزرگوارن يك نفس روحاني مي كشد و الاّ انسان بواسطه جهل نفس روحاني ندارد و با فرض جهلش تمام خلقت براي ظهور لا اله الاّ الله بود همانكه بر لسان مبارك آقايان بر قلب و فهم مبارك آقايان وارد شد هدف خدا همين بود و نهايت ترقّي بشر هم همين است كه به همان هدفي كه خدا از خلقت عالم از خلقت بنده و جنابعالي دارد برسد حتّي ظهر لا اله الاّ انت. منظور كلمه آن نيست والله قسم بلكه منظور آن است كه حتّي ظهر در نفوس زكيّه و پاك مؤمن به خدا و آنوقت تمام اين بازيها از بين مي رود. الآن درست است كه خداوندِ جليل به خميني كمك كرده و مردم را نجات داده ليكن مردم حالا بايد سعي كنند الآن ظهور لا اله الاّ الله بنحو ايجاب جزئي فراهم شده و يك مقدار نور خدا بر نفوس و قلوب خورده و نفوس و قلوب يك خورده از خدا استفاده كرده امّا اگر سعي آقايان نباشد آنوقت نعمت قهراً مستدام نخواهد شد همه حرفها ، همه افعال ، همه پولها ، قاليها ، طلاها از بين مي رود و آنكه مي ماند وجه خدا براي آدم است يعني وقتي قلبتان متوجّه امام زمان عج و ائمّه طاهرين عليهم السّلام شد اين مي ماند ، وقتي به قلبتان متوجّه مي شويد به خدا اين مي ماند صور و اجسام همه از بين مي روند اين مطلب مقطوعتان باشد كه براي قيامت كبري صورتي باقي نمي ماند بله اين برو برگرد ندارد كه اينها همه رفتني است ، امروز نرود فردا ، فردا نرود ، پس فردا آنكه باقي است بي ترديد وجه پروردگار است و وجه اعظم خدا ائمّه طاهرينند آدم بتواند به وجه خدا بچسبد.
روايت داريم كه بي بي عالم سلام الله عليها كه هر كس و هر چيز به چادر ايشان بچسبد بلندش مي كنند اين حرف درستي است كنايه است يعني هر كس با ايشان بوده و اتّصال مختصري داشته باشد ترقّي مي كند آنكه مي ماند همين ها هستند آنكه هست خداست و آنكه مي ماند ائمّه طاهرين عليهم السّلام هستند و آنكه در حضرت عالي مي ماند وجه حضرت عالي است كه عُلقه به آقايان و علقه به خداست ، علقه به حقيقت خودتان است ، خودِ حضرت احديّت اينها را ايجاد فرموده نه بوسيله كسي نه به وسيله چيزي و نه بخاطر چيزي.
فَبِهِمْ مَلأْتَ سَمَائِكَ وَ اَرْضِكَ اين نور آقايان است كه موجب اين شده كه ساير موجودات برپا بشوند لولا وجود حضرت ، لولا فعليّت حضرت ، صرف نظر از اين جهان موجودي نيست مگر اينكه اين بزرگوارها همراهش هستند. همانطور كه خدا همراه موجودات است يعني موجودات اسم و صفت خدا هستند پس آقايان هم اسم خدا هستند.
بنابر اين حقيقت موجودات كه ائمّه طاهرين عليهم السّلام هستند و زمين و آسمان را پر كرده اند. الآن نفس جمادي داريم ، نفس نباتي داريم ، جماد نفسش ضعيف است نفس حيواني داريم ، نفس انساني داريم. گربه ، موش ، گاو بني آدم اين سه طايفه قيامشان به واسطه است يعني خداوند گربه را به بركت روح بزرگتر از گربه تربيت مي كند نه بدون واسطه ، نباتات ، عقول و حيوانات موجودند ليكن به بركت وجود بزرگتر و به قيام بزرگتر هست كه ما قائميم ، به واسطه وجود حضرت وليّ عصر ( عج ) است كه ما موجوديم جاي شكّ و شبهه نيست بنابر اين نفوس چه نباتي چه حيواني و چه انساني مستقيماً از پروردگار متنعّم نيستند بلكه بوسيله آن روح اعظم متنعّمند اگر آن روح اعظم نباشد كه نمي توانند بالشّخصه معرّف خدا باشند يعني درخت بالشّخصه چيزي ندارد گربه بالشخصّه چيزي ندارد حياتي كه گربه دارد ، سگ دارد ساير حيوانات دارند با حيات ما فرقي نمي كند فقط چيزي كه هست اينها راجع به مسائل خفيّه و حتّي خداي خودشان اطّلاعشان كم است ما كه اشرف مخلوقاتيم حيوان كه متوسّط است و جماد كه متأخّر است همه بسته به خدائيم ليكن آنقدر كه خميني قدرت بر معرّفيّت خداوند دارد ما نداريم ، پس خوب
مي فهميم كه ما از فهم بزرگترها با فهميم و از جان آن بزرگتر جان داريم و از جان آن منعم است كه ما جان داريم اگر منعم نبود ما فهممان به اين حرفها نمي رسيد و ما اهل خور و خواب بوديم پس ما همه طفيل آن بزرگترها هستيم گربه طفيل آن بزرگتر است چون خودش لياقت وجود گرفتن ( حالا از لياقت هم كه بگذريم ) خودش در اين مقام نيست ، آدميزاد هم اگر پيغمبر اولوالامر و اولي العزم و اين محترمين نبودند كي مي توانست آنكه را با چشم سرش
نمي بيند همه شكل زير بارش برود پس مي فهميم كه به هواي ديگران ما ها پيدا شديم و به اينكه چون خدا ديگران را مي خواهد ما پيدا شديم نه با ضرب و زور خودمان ، پس بنابر اين زمين و آسمان و درخت به بركت چه كسي پيدا شده و پر شده؟ به بركت بزرگترش ، تمام موجودات به بركت چه كسي متنعّم شدند؟ به بركت بزرگترشان و اين بزرگتر است كه ما ها هستيم و اين بزرگتر است كه مقرّب خداست و ما به بركت آن مقرّب ، مقرّب هستيم پس دقّت كه بكنيم اين نشئه كه قيامش به بركت ائمّه طاهرين عليهم السّلام است پس ظاهر در موجودات نيز ائمّه طاهرينند حضرت اباعبدالله الحسينuهستند حضرت اميرالمؤمنينuهستند امّا ما ظهورمان تبعي است كه اگر اين جهت تبعي برداشته شود حقيقت ائمّه طاهرين است كه فعّال است و احاطه بر همه دارد پس به آقايان آسمان و زمين را پر كردي ، اگر آقايان نبودند ما هم چنين حظّي به اين سرعت نداشتيم ، اين مرغ كه صدا مي دهد عالم امر دارد يا ندارد؟ اين درخت هم عالم امر دارد پر شدن زمين و آسمان از حضرات معصومين عليهم السّلام معنايش اين نيست كه اين صور هم از بين برود معنايش اين است كه اين صور مغز دارد و مغز آنها آقايانند و ايشان و زمين و آسمان را پر كرده اند اين انجم تا برويم تحت الارض تا برويم جنوب تا برويم شمال تا برويم مشرق تا بيائيم مغرب همه را وجود آقايان پر كرده است پس راستي راستي آنكه ما مي توانيم تصوير كنيم حقّ موجودات است و اينكه موجودات محقّقند ولي به حقّ بزرگتر محقّقند ، بنابراين چه چيز زمين و آسمان را پر كرده است؟ صورت موجودات يا حقيقت موجودات؟ معلوم شد كه خداوندا حقيقت موجودات غير از تو هيچكس نيست و غير از تو مدبّري نيست.
مي فهميم كه ما از فهم بزرگترها با فهميم و از جان آن بزرگتر جان داريم و از جان آن منعم است كه ما جان داريم اگر منعم نبود ما فهممان به اين حرفها نمي رسيد و ما اهل خور و خواب بوديم پس ما همه طفيل آن بزرگترها هستيم گربه طفيل آن بزرگتر است چون خودش لياقت وجود گرفتن ( حالا از لياقت هم كه بگذريم ) خودش در اين مقام نيست ، آدميزاد هم اگر پيغمبر اولوالامر و اولي العزم و اين محترمين نبودند كي مي توانست آنكه را با چشم سرش
نمي بيند همه شكل زير بارش برود پس مي فهميم كه به هواي ديگران ما ها پيدا شديم و به اينكه چون خدا ديگران را مي خواهد ما پيدا شديم نه با ضرب و زور خودمان ، پس بنابر اين زمين و آسمان و درخت به بركت چه كسي پيدا شده و پر شده؟ به بركت بزرگترش ، تمام موجودات به بركت چه كسي متنعّم شدند؟ به بركت بزرگترشان و اين بزرگتر است كه ما ها هستيم و اين بزرگتر است كه مقرّب خداست و ما به بركت آن مقرّب ، مقرّب هستيم پس دقّت كه بكنيم اين نشئه كه قيامش به بركت ائمّه طاهرين عليهم السّلام است پس ظاهر در موجودات نيز ائمّه طاهرينند حضرت اباعبدالله الحسينuهستند حضرت اميرالمؤمنينuهستند امّا ما ظهورمان تبعي است كه اگر اين جهت تبعي برداشته شود حقيقت ائمّه طاهرين است كه فعّال است و احاطه بر همه دارد پس به آقايان آسمان و زمين را پر كردي ، اگر آقايان نبودند ما هم چنين حظّي به اين سرعت نداشتيم ، اين مرغ كه صدا مي دهد عالم امر دارد يا ندارد؟ اين درخت هم عالم امر دارد پر شدن زمين و آسمان از حضرات معصومين عليهم السّلام معنايش اين نيست كه اين صور هم از بين برود معنايش اين است كه اين صور مغز دارد و مغز آنها آقايانند و ايشان و زمين و آسمان را پر كرده اند اين انجم تا برويم تحت الارض تا برويم جنوب تا برويم شمال تا برويم مشرق تا بيائيم مغرب همه را وجود آقايان پر كرده است پس راستي راستي آنكه ما مي توانيم تصوير كنيم حقّ موجودات است و اينكه موجودات محقّقند ولي به حقّ بزرگتر محقّقند ، بنابراين چه چيز زمين و آسمان را پر كرده است؟ صورت موجودات يا حقيقت موجودات؟ معلوم شد كه خداوندا حقيقت موجودات غير از تو هيچكس نيست و غير از تو مدبّري نيست.
ظهور لا اله الاّ الله معنايش چيست؟ معنايش اين است كه اوّلاً شخص لا اله الاّ الله را بر زبان آورد و در مرتبه ثانيه قيود و تعلّقات را ببرّد ، قيود و تعلّقات كه بريده شد قهراً اعدام كه سر و كلّه و صورت هستند اينها معدوم
مي شوند چه مي ماند؟ حقيقتشان كيست؟ ائمّه طاهرين عليهم السّلام هستند پس به اين حرمتي كه براي ائمّه طاهرين عليهم السّلام قرار دادي حتّي ظهر لا اله الاّ انت و به حرمت كلمه طيّبه مباركه لا اله الاّ الله خدايا من سؤال مي كنم تو را فبذلك يعني به موقعيّت جنابعالي كه لا اله الاّ انت را ظاهر نمود سؤال
مي كند مكرّر مي كنم ظهور لا اله الاّ انت معنايش اين نيست كه صور كه از بين برود ، معنايش اين نيست كه ملكيّت از بين مي رود نه اينها هيچكدام نيست ما مي بينيم كه شخص مورد تفضّل خدا واقع شده و از تفرقه خارج
مي شود و لايق مناجات پروردگار گرديده و منتفع مي شود.
مي شوند چه مي ماند؟ حقيقتشان كيست؟ ائمّه طاهرين عليهم السّلام هستند پس به اين حرمتي كه براي ائمّه طاهرين عليهم السّلام قرار دادي حتّي ظهر لا اله الاّ انت و به حرمت كلمه طيّبه مباركه لا اله الاّ الله خدايا من سؤال مي كنم تو را فبذلك يعني به موقعيّت جنابعالي كه لا اله الاّ انت را ظاهر نمود سؤال
مي كند مكرّر مي كنم ظهور لا اله الاّ انت معنايش اين نيست كه صور كه از بين برود ، معنايش اين نيست كه ملكيّت از بين مي رود نه اينها هيچكدام نيست ما مي بينيم كه شخص مورد تفضّل خدا واقع شده و از تفرقه خارج
مي شود و لايق مناجات پروردگار گرديده و منتفع مي شود.
ظهور لا اله الاّ انت معنايش اين است كه مردم الآن بالنّسبه به صد سال قبل ( ما يادمان نمي آيد ) نسبت به 60 سال قبل مردم بيشتر رو به خدا
آورده اند. ظهور لا اله الاّ انت معنايش اين است كه قلوب مردم تدريجاً يا دفعتاً از شرك بيرون آيد. آنوقت است كه فرمايش پروردگار عالم واضح مي شود كه لا اله الاّ الله گفتن خودش مهمّ است امّا اهمّ از اين الفاظ معنايش است و اهمّ از معنايش اينكه آدم پي به عدم خود يا به مقام خداوند مي برد. فبهم ملئت به ايشان پر كردي آسمان و زمين را تا بر خلائق واضح شد كه: لا اله الاّ انت به حرمت آقايان كه سر تا پا تقرّب به تو است و از تو پروردگارا غفلت نمي كنند سؤال مي كنم تو را و به موقع هاي عزّت تو سؤال مي كنم از رحمتت.
آورده اند. ظهور لا اله الاّ انت معنايش اين است كه قلوب مردم تدريجاً يا دفعتاً از شرك بيرون آيد. آنوقت است كه فرمايش پروردگار عالم واضح مي شود كه لا اله الاّ الله گفتن خودش مهمّ است امّا اهمّ از اين الفاظ معنايش است و اهمّ از معنايش اينكه آدم پي به عدم خود يا به مقام خداوند مي برد. فبهم ملئت به ايشان پر كردي آسمان و زمين را تا بر خلائق واضح شد كه: لا اله الاّ انت به حرمت آقايان كه سر تا پا تقرّب به تو است و از تو پروردگارا غفلت نمي كنند سؤال مي كنم تو را و به موقع هاي عزّت تو سؤال مي كنم از رحمتت.
فَبِذَلِكَ اَسْئَلُكَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ بِمَقَامَاتِكَ وَ عَلامَاتِكَفبذلك اسئلك به اين مقام ارجمندي كه ائمّه طاهرين عليهم السّلام زمين و آسمان را پر كرده اند سؤال مي كنم تو را بمواقع العزّ ، آنجائي كه عزّت تو واضح مي شود آنوقت هم سؤال مي كنم تو را ، سئلتك من رحمتك ، حتّي ظهر ان لا اله الاّ الله ، فبذلك اسئلك ، من رحمتك اسئلك ، حَتَّي ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ.
اَسْئَلُكَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ بِمَقَامَاتِكَ وَ عَلامَاتِكَاَنْ تُصَلّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَزِيدَنِي اِيمَاناً وَ تَثْبِيتاً خدايا تو به همه ، همه چيزي مي دهي به ما هم عنايت بفرما محبّت خود را عنايت بفرما ، خدايا ايمان مرا بيش از توقّعم بالا ببر و آن ثباتي كه من خودم براي خودم فرض مي كنم تو چند برابرش بفرما.
يَا بَاطِناً فِي ظُهُورِهِ: اي خدائيكه موقعي كه تو هستي حكومت بر بيرون دارييَا بَاطِناً فِي ظُهُورِهِ.
يَا مُفَرّقاً بَيْنَ النُّورِ وَ الدَّيْجُورِخطاب از اوّل به خداي تعالي بوده از اسئلك بمعاني تا ان تصلّي علي محمّدٍ و آل محمّد. ليكن آن سؤال بوسيله اين چهارده معصوم عليهم السّلام و با اين وصفشان سؤال از ساحت قدس ربوبي است وليكن به وسطيّت اين معاني كه راجع به آقايان بود ، بعد مي گويند ان تصلّي علي محمّدٍ و ال محمّد بنابراين سؤال اوّل امامuدر اين دعا اين است كه ان تصلّي علي محمّدٍ و آل محمّد يعني تو انوار خودت را به محمّد و آل محمّد6 بده اگر انوارت را به آقايان و اهل بيت حضرت ختمي مرتبتدادي چيزي از ما كم نمي شود. بلكه بر ما چيزي افزوده مي شود حالا سؤال اوّل اين شخص از خدا پس از تذكّر دادن كه خدايا اين وسائط تو اينقدر محترمند و اين اولياء تو اينقدر مهمّند ، اين است كه من از تو سؤال مي كنم كه ترحّم بنمائي به حضرت ختمي مرتبتو اهل بيت ايشان عليهم السّلام و ان تزيدني ايماناً تو ايمان مرا زياد كن ثبات مرا در خدا پرستي زياد كن و … تا اينجا همه اش خدا را مي خواست و سؤال مي فرمود به واسطه اين آقايان عليهم السّلام و اين كه تصّلي علي محمّد و آل محمّد تو خدايا صلوات بفرست و ترحّم بنما به حضرت ختمي مرتبت و اهل بيت ايشان ، آقا اميرالمؤمنين و 11 فرزندشان عليهم السّلام سؤال دوّم ان تزيدني ايماناً خدايا تو زياد بفرما براي من ايمان خودت را ايمان به چهارده معصومت را ايمان به خميني ات را ، ايمان به جمهوري اسلامي را و من را ثابت قرار بده ، ايمان بده ، زياد هم بكن هر چه بدهي باز هم مي گويم زياد كن ، زياد كن زيرا امنيّت به تو هر چه بيشتر بشود آدم خوشحال تر است ، دست خدا همراه آدم باشد هر جا برود خوشحال است پس زياد كن ايمان دارم ليكن زياد كن ، كم است زياد كن ، زياد است زيادتر كن و مرا ثابت بدار بر اين ايمان ثابت بدار كه هزار ميليون مرتبه به تو ايمان داشته باشم هزار ميليون مرتبه به حضرت ختمي مرتبت و دوازده معصوم صلوت الله عليهم اجمعين ، ايمان داشته باشم به خميني ايمان داشته باشم و ثابت باشم ، موقع مرگم هزار ميليون مرتبه بيشتر از هميشه ثابت باشم و در نشئه دوم هم اينطور باشد در نشئه سوّم هم اينطور باشد تا برويم به قيامت كبري همين جور باشد اين دو سؤال را ايشان در اين قسمت فرمود. يكي ان تصلّي علي محمّد و آل محمّد ، ديگر اينكه خدايا ايمانم را زياد كن ، همه چيز از توست ، همه علوم از توست ايمانم را زياد كن و ثابت هم بدار اين سؤالش بود حالا از اينجا مناجات مي كند ، عرض دوستي با پروردگارش مي كند.
يَا بَاطِناً فِي ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِي بُطُونِهِ وَ مَكْنُونِهِاي خدائي كه در عين اينكه ظهور داري همه اشياء بر تو ظاهرند ، اي خدائي كه ظاهري در حاليكه پنهاني در حاليكه هيچكس از سرّ تو آگاه نيست آن فنون حضرت پروردگار آن سرّ پروردگار آن سرّ حضرت معطي را كسي نمي فهمد مگر اولياء تو ، از فنون تو كسي نمي تواند سر در آورد تو ظهور داري عين اينكه پنهاني يا به معناي پنهاني دائم ( پنهاني از يك نشئه ) اي پروردگاري كه در حالي كه باطني امّا در موقعيكه ظهور مي فرمائي ظاهري و در موقعيكه پنهاني باز ظاهري در عين ظهوريّت پنهاني و در عين پنهانيّت ظاهري اي خدائيكه باطن اسم توست و ظاهر اسم توست و اين مناجات اوّل و امّا مناجات دوّم:
يَا مُفَرّقاً بَيْنَ النُّورِ وَ الدَّيْجُورِباز اسم خداست. اي خدائيكه بين خميني و رجوي در عقل ما فاصله انداختي تو به عقل ما فهماندي قرآن درست است خاتم الانبياء6درست است چهارده معصوم عليهم السّلام درست است خميني درست است امّا رجوي و ريگان و آمريكا باد هوا هستند يعني ظلمت خاليند. اي خدا خميني يك آدم است و آن ريگان كافر و نجس هم يك آدم است وليكن تو در عقل من و در عقل مؤمنين اينطور قرار دادي كه او پالونش كج است ، دستش كج است عقلش كج است ، سرش و فكرش نيز كج است خميني عقلش راست است دينش راست است همه چيزش مرتّب يا مفرّقاً بين آدم خوب و بد يا مفرّقاً بين كار صحيح و باطل يا مفرّقاً بين ظلمت و عدالت
تو در عقل ما از همان بچّگي قرار دادي كه ظالم بد است ، خميني خوب است و ريگان بد است ، خميني خوب است و قرآن از همه بهتر است ائّمه طاهرين عليهم السّلام ، خداي ربّ الاجل از همه بهتر است اين فرق را تو گذاشتي در عقل ما و الاّ اگر تو عقل ما را هدايت نمي فرمودي مي گفتيم خميني يك آدم است او هم يك آدم و حال آنكه اينطور نيست در نظر حزب الله ريگان و رجوي عقربند ، زهر مارند ، افعي هستند خوكند خميني منصف است ناطق است مؤمن است ، تمام درجه ايمان را دارد و حسب عقل ما تمام لوازم مسلماني را دارد ، عالم هم هست اين را ما نفهميديم بلكه تو در عقل ما اين فرق را گذاشتي حتّي عقل سگ و گربه هم مفرّق هست يعني گربه و سگ هم آقا اميرالمؤمنينuرا مي شناختند و معاويه را لعن مي كردند الآن حتّي گربه و سگ زير زير به خميني دعا مي كنند و به صدام و ريگان البتّه زير زير نفرين مي كنند و هلاكتشان را از خدا مي خواهند اينطور خدا فرق مي گذارد نه اينكه روي يك تكّه كاغذ مي نويسد و بگويد آقاي خميني مؤمن است و ريگان و صدام كافر نجس است نه اينطور نيست بلكه در روح ، در جان و در فطرت ما اينجور قرار داده كه كسيكه تابع خداست تابع قرآن است تابع جمهوري خداست او خوب است اين تفريق را خدا ايجاد كرد ، گفت سگ خوب است يعني از ريگان بهتر است ، گربه خوبست بهتر از ريگان است ليكن خميني بهتر از همه است اين از خود ما نيست بلكه اين خداست كه در كانون ماست چون خداوند مفرّق بين نور و ظلمت است كجا تفريق مي كند؟ در نفوس ما ، نه در كاغذ و روزنامه ، البتّه آن هم ممكن است باشد ليكن عقل بشر را جوري قرار داد كه از آدم متكبّر بدش بيايد و از آدم منصف خوشش بيايد انسان از آدم خوش اخلاق خوشش مي آيد و از آدم بد اخلاق بدش مي آيد.
تو در عقل ما از همان بچّگي قرار دادي كه ظالم بد است ، خميني خوب است و ريگان بد است ، خميني خوب است و قرآن از همه بهتر است ائّمه طاهرين عليهم السّلام ، خداي ربّ الاجل از همه بهتر است اين فرق را تو گذاشتي در عقل ما و الاّ اگر تو عقل ما را هدايت نمي فرمودي مي گفتيم خميني يك آدم است او هم يك آدم و حال آنكه اينطور نيست در نظر حزب الله ريگان و رجوي عقربند ، زهر مارند ، افعي هستند خوكند خميني منصف است ناطق است مؤمن است ، تمام درجه ايمان را دارد و حسب عقل ما تمام لوازم مسلماني را دارد ، عالم هم هست اين را ما نفهميديم بلكه تو در عقل ما اين فرق را گذاشتي حتّي عقل سگ و گربه هم مفرّق هست يعني گربه و سگ هم آقا اميرالمؤمنينuرا مي شناختند و معاويه را لعن مي كردند الآن حتّي گربه و سگ زير زير به خميني دعا مي كنند و به صدام و ريگان البتّه زير زير نفرين مي كنند و هلاكتشان را از خدا مي خواهند اينطور خدا فرق مي گذارد نه اينكه روي يك تكّه كاغذ مي نويسد و بگويد آقاي خميني مؤمن است و ريگان و صدام كافر نجس است نه اينطور نيست بلكه در روح ، در جان و در فطرت ما اينجور قرار داده كه كسيكه تابع خداست تابع قرآن است تابع جمهوري خداست او خوب است اين تفريق را خدا ايجاد كرد ، گفت سگ خوب است يعني از ريگان بهتر است ، گربه خوبست بهتر از ريگان است ليكن خميني بهتر از همه است اين از خود ما نيست بلكه اين خداست كه در كانون ماست چون خداوند مفرّق بين نور و ظلمت است كجا تفريق مي كند؟ در نفوس ما ، نه در كاغذ و روزنامه ، البتّه آن هم ممكن است باشد ليكن عقل بشر را جوري قرار داد كه از آدم متكبّر بدش بيايد و از آدم منصف خوشش بيايد انسان از آدم خوش اخلاق خوشش مي آيد و از آدم بد اخلاق بدش مي آيد.
خداوند مفرّق است بين اينكه چه كسي خوش اخلاق است ، به جنابعالي تميز داد گفت آدم منصف ، آدمي كه فكر خداست ، اين عزيز است ، او كه فكر دنيا و بت پرستي و هواپرستي است از درجه انسانيّت ساقط است ، قرآن مي فرمايد: همين را كه فرقان مي گويند خدا در عقل ما گذاشته اين معروف است بين شيرازيها كه من دلم راه نداد ، آقا چرا نيامدي؟ دلم راه نداد ، آقا چرا
نمي خوري؟ دلم راه نداد يعني خداوند مفرّق بين نور و ظلمت است يا في المثل اين خوراك برايم ضرر داشت دلم نمي كشيد. البتّه نه هر كسي اين را بگويد مؤمنان اينجورند ، يعني چه؟ يعني خدا اين فرق را در فهم من گذاشت كه پهلوي اين شخص كه منافق است ننشينم خطرناك است برايم ، غذايش را هم نخورم ، او مؤمن است به من هيچكاري ندارد اذيّتم هم نمي كند و نظرش هم به خداست نه به من ، راحت آدم مي نشيند پهلويش. الآن چه كسي قلوب مردم را از اين سگ ( پهلوي ) سابق يا از رجوي و بني صدر برداشت يعني ابتداءً رجوي و بني صدر اينجور منفور نبودند خداي جليل بود كه در قلوب وارد فرمود ، مفرّق بين خميني و رجوي ، بين خميني و بني صدر ، بين خميني و بازرگان ، خداست. اين معناي مفرّق بين نور و ديجور است ، آقا چرا غذا نمي خوري؟ دلم راه نمي داد يعني آقا اين غذا براي روحانيّت من ، براي قلب من ، براي روح من ديگر لازم نيست خدا نه خواب دارد نه خوراك ، من هم آرزو دارم خدا رفيقم بشود پس من هم بايد يك خورده كمتر بخورم يك خورده كمتر بخوابم يك خورده كمتر مردم را اذيّت كنم چون رأس عدل خداست يعني هرگز خداوند حقّ كسي را زايل نكرده و نخواهد فرمود.
نمي خوري؟ دلم راه نداد يعني خداوند مفرّق بين نور و ظلمت است يا في المثل اين خوراك برايم ضرر داشت دلم نمي كشيد. البتّه نه هر كسي اين را بگويد مؤمنان اينجورند ، يعني چه؟ يعني خدا اين فرق را در فهم من گذاشت كه پهلوي اين شخص كه منافق است ننشينم خطرناك است برايم ، غذايش را هم نخورم ، او مؤمن است به من هيچكاري ندارد اذيّتم هم نمي كند و نظرش هم به خداست نه به من ، راحت آدم مي نشيند پهلويش. الآن چه كسي قلوب مردم را از اين سگ ( پهلوي ) سابق يا از رجوي و بني صدر برداشت يعني ابتداءً رجوي و بني صدر اينجور منفور نبودند خداي جليل بود كه در قلوب وارد فرمود ، مفرّق بين خميني و رجوي ، بين خميني و بني صدر ، بين خميني و بازرگان ، خداست. اين معناي مفرّق بين نور و ديجور است ، آقا چرا غذا نمي خوري؟ دلم راه نمي داد يعني آقا اين غذا براي روحانيّت من ، براي قلب من ، براي روح من ديگر لازم نيست خدا نه خواب دارد نه خوراك ، من هم آرزو دارم خدا رفيقم بشود پس من هم بايد يك خورده كمتر بخورم يك خورده كمتر بخوابم يك خورده كمتر مردم را اذيّت كنم چون رأس عدل خداست يعني هرگز خداوند حقّ كسي را زايل نكرده و نخواهد فرمود.
يَا مَوْصُوفاً بِغَيْرِ كُنْهٍ باز با خدا نجوا مي كند اي خدائيكه موصوفي وليكن هر چه مسلمانها هر چه حزب اللّهي ها بخواهند تو را تعريف بكنند ، تعريف به وصف مي كنند قدرتِ بر تعريف به ذات ندارند هر چه خدا تعريف مي شود و هر چه توصيف مي شود توصيف به صفت مي شود ، توصيف معلوم است يعني وصفها بر زبان مي آيد ، وصفها قابل بيان است ، افعال قابل بيان است ، اسامي خدا قابل بيان است امّا ذات پروردگار عالم قابل بيان نيست يعني محال است كسي بتواند خودش به ساحت قدس ربوبي خارج از مقام دانش وارد شود مگر خودِ خدا برايمان معلوم كند ، خدا را كسي نمي تواند توصيف بكند كسي نمي تواند تعريف بكند مگر از ناحيه اسم و صفت و فعل ، تو موصوف هستي پروردگارا ليكن نه از ناحيه ذات نه ، استغفرالله ربّي و اتوب اليه. مي گوئي اين آدمها خيلي خوش خلق هستند خيلي خوب ، عابد هستند خيلي خوب ، زاهد هستند خيلي متّقي هستند خيلي خوب ، حزب الله هستند اينها همه وصف است نه اينكه حيوان ناطقي است كه به مرحله كمال است اين جور حرفها را نمي تواني نسبت به حضرت احديّت بزني هر چه بگوئي مي گوئي خدا عالم است خدا حيّ است خدا قادر است ، خدا حاضر است ، خدا ناظر است ، خدا محبوب است ، خدا ودود است ، خدا شفيق است ، خدا رحيم است ، خدا كريم است. اينجور خدا را توصيف مي كني امّا نمي تواني ذات بلاصفت را توصيف كني ، توصيف ذات حضرت احديّت بلاصفت بلا اسم ، بلا فعل خدا از حوصله بشر بيرون است البتّه خدا هر كاري بخواهد بكند مي تواند به ما مربوط نيست.
وَ مَعْرُوفاً بِغَيْرِ شِبْهٍمعروف عطف به موصوف است ما هر چه تعريف مي كنيم آنطوريكه بشر چيزي را تعريف مي كند ، نمي توانيم خدا را تعريف كنيم ، خدا معروف است ، خدا واضح است ، خدا حاضر است ، خدا ناظر است ، خدا دل آدم را قوي مي كند ليكن اين شبيه اين تعريفهائي كه در خارج مي كنيم نيست آقاي خميني چه چور آدمي است؟ بيني و بين الله هم دانا است هم عاقل است هم خداشناس است هم مفسّر قرآن است هم فقيه است هم مصلح است هم نائب حضرت وليّ عصر ( عج ) است اينها هر چه بگوئيم توصيف است نه اينكه آقاي خميني حيوانِ ناطقِ از جميع جهات است مقامات بندگي را طي كرده يعني حيوان ناطق به مرحله كمال رسيده به عقل فعّال رسيده جزء اوتاد و نقباء رسيده بالاخره اينگونه توصيف به اين معناست كه ديگر از ذاتش رد شديم و خدايتعالي را هم مثل اين تعريفهائي كه مي كنيم و شبيه تعريفهاي بين خودمان نيست محبّت پروردگار بنحو ايجاب جزئي مفهم شخص است ليكن نمي تواند ساحت قدس ربوبي را كنهاً تعريف بكند.
حَادَّ كُلّ مَحْدُودٍ باز خطاب به پروردگار است حادّ بر وزن مادّ اسم فاعل است و حدد مثل مدد مي باشد اسم فاعل مدد ، مادّ است و اسم فاعل حدد ، حادّ است و كلّ مضاف اليه است و حادّ چون منادي مضاف است مفتوح است و حرف نداي آن حذف شده و كلّ مجرور است بدليل اضافه حادّ به آن و محدود مضاف اليه كلّ است يعني همه چيز تحديد حدّشان را خدا مي گذارد. محدود يعني سعه دادن ، حيوان ناطق محدود است ، حيوان غير ناطق محدود است ، نامي محدود است جسم محدود است فصل و نوع محدود است اينها همه محدود است امّا چه كسي به اينها حد مي زند خداي جليل. اي پروردگاري كه تمام حدّهاي موجود را تو مي زني.
وَ شَاهِدَ كُلّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ كُلّ مَوْجُودٍ واو عاطفه است كلمه شاهد حرف ندايش حذف شده و مناداي مضاف است و اضافه شده به كلّ و كلّ اضافه به مشهود است ، اي پروردگاريكه شاهد هر مشهودي ، اين درخت را كه ما
مي بينيم تو شاهدي تو اين آدمها را مي بيني و ما مي بينيم كه تو شاهدي عقول را تو مي بيني و شاهدي نفوس را تو شاهدي ، حشرات زير زمين را تو شاهدي چون همه اينها محسوسند ، همه مشهودند ماهي ته دريا 20 ميليارد ماهي است ( در همه دنيا 20 هزار ميليارد ) همه را چون تو شاهدي و همه مشهود توست هر چيزي كه به چشم سر و چشم دل ديده مي شود تو شاهد بر آن هستي تو او را مي بيني كه ما او را مي بينيم اينجور بگوئيد چون تو ماهي را مي بيني ما ماهي را مي بينيم اگر تو ماهي را نمي ديدي معدوم بود ، آخر ما معدوم را كي مي توانيم ببينيم؟ چند ميليارد گلبول در خون بشر است خدا مي داند چهار ميليارد بشر چند ميليارد گلبول در خونشان است چند تا قلب دارند چند تا استخوان دارند چند تا دهن و دماغ دارند اين واضح است كه دماغ 4 ميليارد است چشمش 8 ميليارد است گوشش 8 ميليارد است دستش 8 ميليارد است همه اينها را تو شاهدي ، تو مي بيني تو اين سبزيها را شاهدي كه ما مي بينيم اگر تو شاهد نبودي سر سوزني از آنها را نمي ديديم و اين همه موجودات معدوم بود موجِدش خدايا تو هستي بدون گفتگو ، بدون غلّ و غش موجِد تمام موجودات خداست يعني دل ، مغز ، قلب ، روده اعضاء و صورت ، نه بشر تنها ، گاو گوسفند تمام انعام تمام سباع را تو ايجاد كردي اينها هيچكدامشان كه قدرت بر موجود شدن نداشتند تو از صدر تا ساقه ، از مغرب تا مشرق ، از شمال تا جنوب را تو ايجاد فرمودي ما خواب هستيم.
مي بينيم تو شاهدي تو اين آدمها را مي بيني و ما مي بينيم كه تو شاهدي عقول را تو مي بيني و شاهدي نفوس را تو شاهدي ، حشرات زير زمين را تو شاهدي چون همه اينها محسوسند ، همه مشهودند ماهي ته دريا 20 ميليارد ماهي است ( در همه دنيا 20 هزار ميليارد ) همه را چون تو شاهدي و همه مشهود توست هر چيزي كه به چشم سر و چشم دل ديده مي شود تو شاهد بر آن هستي تو او را مي بيني كه ما او را مي بينيم اينجور بگوئيد چون تو ماهي را مي بيني ما ماهي را مي بينيم اگر تو ماهي را نمي ديدي معدوم بود ، آخر ما معدوم را كي مي توانيم ببينيم؟ چند ميليارد گلبول در خون بشر است خدا مي داند چهار ميليارد بشر چند ميليارد گلبول در خونشان است چند تا قلب دارند چند تا استخوان دارند چند تا دهن و دماغ دارند اين واضح است كه دماغ 4 ميليارد است چشمش 8 ميليارد است گوشش 8 ميليارد است دستش 8 ميليارد است همه اينها را تو شاهدي ، تو مي بيني تو اين سبزيها را شاهدي كه ما مي بينيم اگر تو شاهد نبودي سر سوزني از آنها را نمي ديديم و اين همه موجودات معدوم بود موجِدش خدايا تو هستي بدون گفتگو ، بدون غلّ و غش موجِد تمام موجودات خداست يعني دل ، مغز ، قلب ، روده اعضاء و صورت ، نه بشر تنها ، گاو گوسفند تمام انعام تمام سباع را تو ايجاد كردي اينها هيچكدامشان كه قدرت بر موجود شدن نداشتند تو از صدر تا ساقه ، از مغرب تا مشرق ، از شمال تا جنوب را تو ايجاد فرمودي ما خواب هستيم.
وَ مُوجِدَ كُلّ مَوْجُودٍ مي خواهد موجود بالعيان باشد يعني با چشم ديده شود يا به بصيرت ديده شود چه كسي اين همه ايمان به خميني داده است خدا به او نعمت داده ، خداوند ايمان را در او ايجاد فرمود جانشان داد ، ايمانشان داد و ايمانشان را هم كامل كرد اين همه مؤمنين و انبياء آمدند چه كسي اينها را فرستاد؟ تو خداي جليل. چه كسي اينها را عقل و شعور داد؟ طول و عرض داد؟ چه كسي در اعضاء خون گرداند؟ تو خدايا همة كارها را تو كردي ، پروردگارا ايجاد كننده هر موجود تويي ، چند ميليارد درخت است؟ چند ميليارد بشر است؟ بالاخص تابستان چند ميليارد مورچه است؟ بالاخص تابستان چند ميليارد ماهي در دريا هست؟ آخر همه اينها مي جنبند ، همه اينها نبض دارند همه آنها متحرّك و بالاراده هستند از شپش تا شتر مرغ ، از كك تا فيل اينها همه صاحب نفسند.
آقا اميرالمؤمنينuمي فرمايند: پشّه مالاريا هر چه دارد فيل هم دارد علاوه بر اين يك سوزني هم دارد كه آن را مي زند به مردم و خونشان را بالا
مي كشد غرضم ، تو اينها را ايجاد فرمودي خدايا اينها صورتند ، اينها هيچ چيزي نيستند الاّ اينكه تو آنها را ايجاد فرمودي ، بزرگواري بشر از بزرگواري توست علوم بشر از علوم توست عقل بشر از توست ، فهم بشر از توست والله قسم استخوان ، گوشت و پوست بشر از توست روي سخنم خدايا با توست تو موجد تمام موجودات ، اوّلين تا آخريني حالا ما عصر خودمان را مي بينيم نه خير 200 سال برو جلوتر ، 1000 سال ، 2000 سال ، برود جلوتر 10000 سال برو عقبتر همين جور بوده ولي خداي جليل اينقدر استيلا دارد كه 1000 سال ، 500 هزار سال قبل و 500 هزار سال بعد برايش ندارد چون خارج از زمان و مكان است.
مي كشد غرضم ، تو اينها را ايجاد فرمودي خدايا اينها صورتند ، اينها هيچ چيزي نيستند الاّ اينكه تو آنها را ايجاد فرمودي ، بزرگواري بشر از بزرگواري توست علوم بشر از علوم توست عقل بشر از توست ، فهم بشر از توست والله قسم استخوان ، گوشت و پوست بشر از توست روي سخنم خدايا با توست تو موجد تمام موجودات ، اوّلين تا آخريني حالا ما عصر خودمان را مي بينيم نه خير 200 سال برو جلوتر ، 1000 سال ، 2000 سال ، برود جلوتر 10000 سال برو عقبتر همين جور بوده ولي خداي جليل اينقدر استيلا دارد كه 1000 سال ، 500 هزار سال قبل و 500 هزار سال بعد برايش ندارد چون خارج از زمان و مكان است.
وَ مُحْصِي كُلّ مَعْدُودٍحضرت اميرالمؤمنين uتشريف مي برند براي
غزوه اي براي آنكه فرمان حضرت ختمي مرتبترا عملي بكنند رسيدند به صحرائي ، ديدند پر تا پر ملخ است ، جناب ابوذر گفت سبحان الله محصي ها يعني منزّه است خدائي كه مي داند اين چند دانه است ، آقا اميرالمؤمنينuگفتند اينجور نگو ، من محصي اش هستم من مي دانم چند تاست. بگو سبحان الله باري ، بگو سبحان الله ، خدايي كه اينها را از غيب بيرون داده است اوّل تخم بود ، تخم را نشو و نموّ داد تا ملخ كوچولو شد حالا اينها بزرگترند آقا اميرالمؤمنينuيقيناً محصي هستند هر چه در اين نشئه هست آقا اميرالمؤمنينuآن را مي داند 10000 ميليارد ضربدر 10000 ميليارد درخت است اينها همه را آقا اميرالمؤمنينuمي دانند منتهي بواسطه علم خدا ، ولي خدا مي داند بدون هيچ وسطي ، محصي يعني احصاء كننده و محصي كلّ معدود يعني هر چه قابل شمارش است را تو مي داني شمردن اين علفها طاقت فرسا هست امّا خداوند جليل مي داند چقدر علف در اين باغ هست ، چند باغِ چند متري هم در اين شهر ، هم تمام فارس ، هم تمام ايران هم تمام سطح زمين است شمارش سبزي يك چيز آساني نيست سبزيها بالاخره بي سر و ته ، اين سبزيها چند تا شاخه دارد چند تا ريشه دارد چند تا صندوق گل مي دهد چند جور فايده دارد اينها را خداي جليل مي داند سبحان الله ، محصي اسم فاعل است منزّه است پروردگاري كه مي داند موجوداتش چند تا هستند وليكن معدود اسم مفعول است از عدد ، از شماره است اين درختها چند شكوفه دارد. ابتدا قريب 100000 شكوفه مي دهد البتّه 99500 تا از آنها مي ريزند 500 تا مي شود مثلاً تا اينكه شكوفه سيب مي شود ، شماره اين درخت را ما نمي توانيم امّا آقا اميرالمؤمنينuمي توانند خداوند در سطح زمين اينها را در طرفة العين احصي مي فرمايد نه كامپيوتري مي خواهد و نه رياضي چرا؟ چون خودش قيّوم اينهاست خودش اينها را از غيب بيرون مي دهد چه جوري؟ ما نمي دانيم.
غزوه اي براي آنكه فرمان حضرت ختمي مرتبترا عملي بكنند رسيدند به صحرائي ، ديدند پر تا پر ملخ است ، جناب ابوذر گفت سبحان الله محصي ها يعني منزّه است خدائي كه مي داند اين چند دانه است ، آقا اميرالمؤمنينuگفتند اينجور نگو ، من محصي اش هستم من مي دانم چند تاست. بگو سبحان الله باري ، بگو سبحان الله ، خدايي كه اينها را از غيب بيرون داده است اوّل تخم بود ، تخم را نشو و نموّ داد تا ملخ كوچولو شد حالا اينها بزرگترند آقا اميرالمؤمنينuيقيناً محصي هستند هر چه در اين نشئه هست آقا اميرالمؤمنينuآن را مي داند 10000 ميليارد ضربدر 10000 ميليارد درخت است اينها همه را آقا اميرالمؤمنينuمي دانند منتهي بواسطه علم خدا ، ولي خدا مي داند بدون هيچ وسطي ، محصي يعني احصاء كننده و محصي كلّ معدود يعني هر چه قابل شمارش است را تو مي داني شمردن اين علفها طاقت فرسا هست امّا خداوند جليل مي داند چقدر علف در اين باغ هست ، چند باغِ چند متري هم در اين شهر ، هم تمام فارس ، هم تمام ايران هم تمام سطح زمين است شمارش سبزي يك چيز آساني نيست سبزيها بالاخره بي سر و ته ، اين سبزيها چند تا شاخه دارد چند تا ريشه دارد چند تا صندوق گل مي دهد چند جور فايده دارد اينها را خداي جليل مي داند سبحان الله ، محصي اسم فاعل است منزّه است پروردگاري كه مي داند موجوداتش چند تا هستند وليكن معدود اسم مفعول است از عدد ، از شماره است اين درختها چند شكوفه دارد. ابتدا قريب 100000 شكوفه مي دهد البتّه 99500 تا از آنها مي ريزند 500 تا مي شود مثلاً تا اينكه شكوفه سيب مي شود ، شماره اين درخت را ما نمي توانيم امّا آقا اميرالمؤمنينuمي توانند خداوند در سطح زمين اينها را در طرفة العين احصي مي فرمايد نه كامپيوتري مي خواهد و نه رياضي چرا؟ چون خودش قيّوم اينهاست خودش اينها را از غيب بيرون مي دهد چه جوري؟ ما نمي دانيم.
وَ فَاقِدَ كُلّ مَفْقُودٍهر مفقودي را خداوند جايش را پر مي كند و هركس چيزي از او مفقود شود خداوند مفقودش را زائل مي كند يعني پولش را دزد برد خدا جبران مي كند خانه كسي اگر ويران شد خدا جبران مي كند هر چه باشد خدا جبران مي كند. ثانياً اينكه هر كسي چيزي از او مفقود مي شود خداوند او را مفقود كرده نه اسباب صوري ، تعداد زيادي از كشورِ ايران مفقود الاثر هستند صورتاً مي گويند مفقود الاثر ، صورتاً مي گويند صدام برده ، زيد برده ، عمرو برده يك توهّماتي براي خودشان مي كنند ليكن در باطن چه كسي گذاشته از بين برود؟ خود خدا.
ثالثاً وَ فَاقِدَ كُلّ مَفْقُودٍيعني اينكه هر چه كه نيست خدا ندارد ، هر چيزي كه عدمي است خداوند ندارد ، خدا ظلم ندارد ، خدا حسد ( نستجيربالله ) ندارد خدا احتياج ندارد ، جهل ، شريك ، مثل ندارد اعضاء ندارد ( استغفرالله ) خدا ندارد يعني فاقد هر چيزي كه نيست خداست ، نتيجه اش اين مي شود كه چيزي كه هست مال خداست ، فاقد موجود نيست بلكه فاقد معدوم است ، خدا ولد ندارد ، خدا فاقد ولد است چون ولد اسباب زحمت است خدا فاقد احتياج است چون احتياج مال ممكن است ، خدا فاقد حسد است چون آدم نادان حسود است ، خدا فاقد ظلم است ظلم اصلاً معنا ندارد. اي خدائيكه فاقد ظلمي ، فاقد ولدي ، فاقد زني ، فاقد خانه گلي هستي ( استغفرالله ) فاقد بُخلي ، نه بخل داري نه جهل داري پس خداست فاقد هر چيز كه نيست ، امّا هر چه هست خدا فاقد آن نيست.
رابعاً: يعني غير خدا را تو نداري ، غير از خدا هيچ موجود مستقلّي ما نداريم هر موجودي به تبع خداست آنكه به تبع كسي نيست خود خداست ، درخت داريم اينهمه درخت روي زمين ، صنع داريم ، دنيا پر از صنع خداست آخرت هم پر از صنع خداست. در قبر هم پر از صنع خداست.
لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍخدايا همه جا معبود توئي نه معبود صدام كافر است نه معبود ريگان است نه معبود رجوي است نه معبود بني صدر است نه معبود بازرگان است هيچكدام از اينها معبود نيستند.
لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍ، هر كه هر جا عبادت مي كند عبادت تو را مي كند چرا؟ چون مي فهمد خودش محتاج است مي خواهد دست دراز كند به طرف كسي به طرف خداي ناديده ، ليكن خداي ناديده را بت مي شمارد ، خداي ناديده را گاو مي شمارد و از اين قبيل خرافات ، معبودي غير از خدا نيست يعني چه؟ يعني بت پرستي هم كه باشد خيالش كج و كوله است و الاّ مي خواهد خدا را بپرستد به همين نسبت است تمام موارد لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍمعبودها گاهي خشتند ( دروغين و قلابي ) اين آدمهائي كه دور و بر سگ سابق ( پهلوي ) بودند بعضي هايشان پهلوي را عبادت مي كردند بت پرستها ، گاو پرستها ، گاو را عبادت نمي كنند. مي فرمايد اين معبودها كلك است و اگر كسي را عبادت كردند راست راستي تو را بزرگ شمردند نه اينكه او را بزرگ شمردند.
لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍغير از تو معبودي نيست يعني هر ستايشي ستايش توست كسيكه نافهم است مي گويد اين ستايش بت است بله اگر واقعاً اين بت را مي پرستيد كافر است ، نجس و مشرك است ليكن ما مي گوئيم معبودي جز خدا ندارد و او توهّم عبوديّت غير خدا را مي كند يك عدّه اي عيسي ابن مريم را عبادت كردند ، ما مي گوئيم عبادت عيسي بن مريم نبوده بلكه عبادت خدا بوده است نه اينكه عيسي پرستي غلط نيست غلط است ، كفر است عدّه اي آقا اميرالمؤمنينuرا با اين خصوصيّات مي پرستيدند و اين كفر است هيچ ترديدي ندارد كه غلط است امّا اگر مورد ستايش واقع شد در واقع ستايش خداست ، ما مي گوئيم معبودهاي خيالي معبود نيستند يعني كساني كه گاو
مي پرستند خيال مي كنند كاري از آن مي آيد كسانيكه بانك را مي پرستند خيال مي كند بانك معبودش است ، خيال مي كند بانك پول مي تراشد ، خيال مي كند كه خورشيد را عبادت مي كنند ، ما مي گوئيم كه هر كس غير از خدا را پرستيد اصلاً معبود ندارد اگر پا زدي زمين كه اين معبود دارد مي گوئيم اگر راست ، راستي معبود داشته باشد و حرف شنوائي از معبودش داشته باشد او حتماً خداست و غير از خدا هيچ خدائي نيست.
مي پرستند خيال مي كنند كاري از آن مي آيد كسانيكه بانك را مي پرستند خيال مي كند بانك معبودش است ، خيال مي كند بانك پول مي تراشد ، خيال مي كند كه خورشيد را عبادت مي كنند ، ما مي گوئيم كه هر كس غير از خدا را پرستيد اصلاً معبود ندارد اگر پا زدي زمين كه اين معبود دارد مي گوئيم اگر راست ، راستي معبود داشته باشد و حرف شنوائي از معبودش داشته باشد او حتماً خداست و غير از خدا هيچ خدائي نيست.
خدا كلمة عجمي است و عربي آن مي شود معبود و عبادت براي غير خدا نيست پس هر كس هر چه را عبادت كرد اين به خيال خود او را عبادت كرده بنابراين چون غير از خدا كاري از او نمي آيد مي توان گفت او معبودي ندارد و اگر معبودي هست او خداست ، بعضي ها ستاره مي پرستند ، بعضي ها گاو
مي پرستند ، بعضي ها خورشيد مي پرستند ، بعضي آتش مي پرستند اينها كه ما مي گوئيم باد هواست يك خيالي در كلّه شان پيچيده و مي روند آتش پرستي در واقع معبود او خداست ، نه اينكه آتش پرستي بد نيست ، نه اينكه غير پرستي بد نيست ، قطعاً بد است بر اين تقدير كه ما مي گوئيم هر كسي غير خدا را پرستيد او نادان و جاهل است ، اگر كسي اين معنا را گوش نكرد و رفت ستاره پرستيد اين پرستشي نيست به فرض كه چيزي را راست ، راستي ستايش كرد آن چيز موهوم نيست متخيّل نيست مظنون نيست بلكه چيزي معلوم و قطعي است و اگر معلوم است اگر واضح است آن خداست يعني اينهائي كه آقا اميرالمؤمنينuرا ستايش كردند ( خوب برخي اين كار را كردند ) ما كه مي گوئيم اين ستايش آقا اميرالمؤمنينuنيست ستايشي در كار نيست اگر ستايشي در كار بود و كسي را ستايش مي كرد و مي پرستيد او خداست جلّ جلاله غاية الامر مردم بفهمند يا نفهمند.
مي پرستند ، بعضي ها خورشيد مي پرستند ، بعضي آتش مي پرستند اينها كه ما مي گوئيم باد هواست يك خيالي در كلّه شان پيچيده و مي روند آتش پرستي در واقع معبود او خداست ، نه اينكه آتش پرستي بد نيست ، نه اينكه غير پرستي بد نيست ، قطعاً بد است بر اين تقدير كه ما مي گوئيم هر كسي غير خدا را پرستيد او نادان و جاهل است ، اگر كسي اين معنا را گوش نكرد و رفت ستاره پرستيد اين پرستشي نيست به فرض كه چيزي را راست ، راستي ستايش كرد آن چيز موهوم نيست متخيّل نيست مظنون نيست بلكه چيزي معلوم و قطعي است و اگر معلوم است اگر واضح است آن خداست يعني اينهائي كه آقا اميرالمؤمنينuرا ستايش كردند ( خوب برخي اين كار را كردند ) ما كه مي گوئيم اين ستايش آقا اميرالمؤمنينuنيست ستايشي در كار نيست اگر ستايشي در كار بود و كسي را ستايش مي كرد و مي پرستيد او خداست جلّ جلاله غاية الامر مردم بفهمند يا نفهمند.
لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍموجود دو قسم است: 1- موجود بالعرض 2- موجود بالذّات.
موجود بالذّات خداست و موجود بالعرض يعني آنچه اين آقا دارد مال خداست آنچه كه درخت دارد مال خداست آنچه كه زمين دارد ، سبزي دارد معادن دارد همه مال خداست گاهي اينطور است كه كسي واقعاً چيزي دارد ولي مي گويد مال خداست قهراً اين كه گفت مال خداست و حقيقتاً هم پنداشت مال خداست چه كسي را ستايش كرده؟ قطعاً خدا را ستايش كرده ، آنوقت از آن طرف موجودات بالعرض يعني ممكنات همه در عجزشان مساوي نيستند همه در جهلشان مساوي نيستند امّا اگر آنها عبادت عالم را كردند قطعاً عبادت عالم قادر حيّ توانا را كرده است.
لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍغير از تو معبودي نيست هر كه بزرگترِ خودش را ستايش كرد و راست راستي او را بزرگ شمرد ما كه اوّل مي گوئيم عبادتي نكرده اين اشتباه است ثانياً اگر راست راستي ستايش كرد و راست راستي سجده كرد عبادت خدا را مي كند.
لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍغير از تو هيچ معبودي نيست غير از تو هيچ موجود حقيقي نيست غير از تو حيّ حقيقي نيست.
اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْجُودِ اي پروردگاريكه غير از تو معبودي در دنيا و آخرت نيست و كسي كه عبادت كرد عبادت تو را كرده است ، اي پروردگاريكه اهل بزرگواري هستي اي پروردگاريكه از همه جهت غنا داري ، از همه جهت بي نيازي داري ، از هر جهت آقائي داري ، آيا اين آقائي تو اين بي نيازي تو از خريد و فروشي است؟ نه تو خودت بي نيازي ، بالذّات بي نيازي.اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْجُودِ اي پروردگاريكه همه كاره هستي ، بزرگواري حقّ توست ، تكبّر حقّ خدا است تكبّر يعني بزرگ بودن بزرگ داشتن خودشان.
اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْجُودِ اي خدائيكه تكبّر شأن توست ، چرا؟ چون بي نيازي چرا؟ چون همه به تو محتاجند ، بزرگي كردن سزاوار توست كبريا و اشتقاق آن از كبير است تو از هر جهت بزرگي پس تو از همه جهت معبودي ، اهل الكبرياء و الجود در عين اينكه بزرگي و تكبّر داري ، در عين حال كريمي نه اينكه بزرگواري تو مانع شود كه به در خانه تو كمتر بيايند نه اينطور نيست بلكه بيشتر مي آيند.
يا اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْجُودِ هم كبريائي و بزرگواري داري و هم كرم و سخاوت داري خدا سزاوار بزرگي است سزاوار تكبّر است چرا؟ چون يك نفر نيست كه محتاج به خدا نباشد و او هرگز محتاج هيچ كس نيست.
يَا مَنْ لا يُكَيّفُ بِكَيْفٍ وَ لا يُؤَيَّنُ بِاَيْنٍاي خدائي كه سردي و گرمي به تو تأثير نمي كند شنبه ، يكشنبه ، اوّل ماه ، آخر ماه در تو تأثير نمي كند اگر كرم و رحم بفرمائي موجب تغيير تو نيست خداوند مكيّف بكيف نيست كيف يكي از اعراض نه گانه در مقابل جوهر است يعني مُهر خاصّي به خدا نمي خورد نشانه عجز ، نشانه خواري در خداي عليّ اعلي نيست بزرگوار است كريم است يكي از اوصاف خدا كرم است ، يكي از اوصاف خدا علم است ، يكي از اوصاف خدا رحمانيّت است و يكي از اوصاف خدا رحيميّت است و هكذا…
يَا مَنْ لا يُكَيّفُ بِكَيْفٍ وَ لا يُؤَيَّنُ بِاَيْنٍتو جا و مكان نداري خدايا و اصلاً مكاني براي تو نيست يعني تو خارج از زمان و مكاني تو خارج از عالم روحي ولي نه به نحو مباينت يعني هرگز مكانهائي كه در ذهن ما است براي خدا قابل تصوير نيست قلب مؤمن عرش رحمن است محلّ سلطنت رحمان است و لا يؤيّن بِاَين اگر كسي خواست به خدا اشاره كند يا كافر است يا جاهل چرا كه با قواي مادّي نمي توان خداي را ديد يا او را گرفت.
يَا مُحْتَجِباً عَنْ كُلّ عَيْنٍيعني اين چشم مادّي نمي تواند تو را ببيند بايد چشم عوض بشود چون اين چشم را خدايا تو براي مادّه بيني ساخته اي براي درخت بيني ، سبزي بيني ، پلو بيني ، كتاب بيني و براي عينك زدن محتجبي يعني در حجابي ، حجاب تو بواسطه چيست؟ بواسطه اينكه اين چشم را قرار دادي كه صورت را ببيند در حاليكه تو خودت فوق صورتي تو اين چشم را قرار دادي تا مردم منتفع شوند در حاليكه تو فوق انتفاعييَا مُحْتَجِباً عَنْ كُلّ عَيْنٍاحتجاب از كلّ عين ( عين كنايه از ديدن است ) يعني اينكه اگر كسي خواست ببيند بايد التفاتش او را دعوت كند ، بايد يواش يواش به فكر ديدن معبود بيفتد نه به چشم ظاهري او ، معبود كه از جسم و زمان و مكان بالاتر است بايد هوش بالاتر رود نه اينكه بيايد در اين اعضاء مادّي خدا را بخواهد به اين چشم ببيند اين از هر جهت كه ملاحظه كنيد مضرّ است.
و انّك لا تحتجب عن خلقك و الآن مي فرمايد يا محتجباً عن كلّ عين با اين وضع فعلي نمي شود خدا را ديد هر وقت متوجّه شدي والله قسم خدا جسم و جسماني نيست و فكرت عوض شد قهراً لايق مي شوي براي ديدن. يا محتجباً عن كلّ عين يعني تو حجاب داري كسي نمي تواند تو را ببيند ولو حضرت ختمي مرتبت يَا دَيْمُومُ يَا اي خدائي كه دوام داري و هميشه هم قيام داري و هيچوقت قعود نداري ما اگر روزه رفتيم خسته مي شويم و مي افتيم امّا خدا اين جوري نيست ما مباحثه مي كنيم خسته مي شويم خدا اينطور نيست خدا ديموم است و دائماً كار را انجام مي دهد بدون اينكه از مردم مضائقه كند ، ديموم هستي يعني دائماً مقاصد مسلمين را عملي مي كني يا ديموم و يا قيّوم اي خدائيكه دوام داري و هرگز هيچكدام از پيچهاي مصنوعات تو سست نشده مگر اينكه خودت بخواهي تو دوام داري و حيات دادنت هم دوام دارد ، تفضّل فرمودنت هم دوام دارد ، قرب تو دوام دارد ، براي همه نافع هستي يا قيّوم : اي خدائي كه هرگز قعودي را انتخاب نكردي قيامي را هم كه انتخاب كردي نه اين قيام مادي است يعني توئي كه دائماً مي خواهي مردم را متوجّه خود كني و توئي محقّق بشر … بله.
وَ عَالِمَ كُلّ مَعْلُومٍ هر كسي هر علمي داشته باشد هر كسي هر معلومي داشته باشد خدا عالمش مي شود امّا بالذّات و مردم عالمش هستند بالعرض جنابعالي هر چه مي داني خدا عالمش است شما كه علم داري بواسطه خداست و عالم كلّ معلوم خميني هر چقدر معلوم دارد خداوند عالمش است ، فلان مدرّس چقدر معلوم دارد خدا عالمش هست و عالم كلّ معلوم توئي ، علم دارندة هر معلومي.
صَلّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خدايا صلوات بفرست بر حضرت ختمي مرتبتو ائمّه طاهرين عليهم السّلام و نائب بحقّش ، اظهار ادب نسبت به خدا براي اين كلمه : ان تصلّي علي محمّدٍ و آل محمّد و ان تزيدني ايماناً و تثبيتاً تمام شد دو مرتبه و براي بار ديگر حضرت با يا باطناً في ظهوره مناجات فرمودند اين صلوات دوّمي غير از صلوات اوّلي است ان تصلّي در اوّل براي اين بود كه مي گفت خدا اينجور است خدا اينجور هست.
صلّ علي محمّد و آله و ان تزيدني تثبيتاً بعد مشغول شد به مناجات ، اينجا مي فرمايد : صلّ علي محمّد و آله يعني مناجاتم تمام شد حالا يكي از مناجاتهايم اين است كه البتّه باز به صورت دعا است ليكن نه به آن صورت قبلاً تذكّر به اوصاف خدا داد كه اين دعاي بنده يعني اَن تصلّي علي محمّدٍ و آله مستجاب شود. الآن مي گويد صلّ علي محمّد و آله به همان نحو كه عرض كرد:
يَا مَنْ لا يُكَيّفُ بِكَيْفٍ وَ لا يُؤَيَّنُ بِاَيْنٍ يَا مُحْتَجِباً عَنْ كُلِّ عَيْنٍ يَا دَيْمُومُ يَا قَيُّومُ وَ عَالِمَ كُلِّ مَعْلُومٍو الآن خدايا تقاضاي جديدي است نه تقاضاي متفرّقه و آن اينكهصَلّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَي عِبادِكَ الْمُنْتَجَبِينَ وَ بَشَرِكَ الْمُحْتَجَبِينَيك عدّه هستند كه محترمند وليكن داخل در آل محمّد نيستند و به آن شرافتمندي نيستند وليكن اينها نجيب گرديده شدند منتجب مثل منتخب است و جمع مجرورش مي شود منتجبين يعني بندگاني كه با نجابت با مردم مرتبطند. منتجبين ثلاثي مزيد از مادّه نجب ، نجب رفته به باب افتعال شد انتجب مثل ( اكتسب ، يكتسب ، اكتساب ) منتجبين است نه منتخبين ، منتجب چيست؟ آن كسيكه نجيب شده در اثر چه نجيب شده در اثر طاعت خدا نجيب شده يك عدّه از شيعيان حضرت اميرالمؤمنينuرا منتجب مي گويند يعني اطاعت و دوستي اميرالمؤمنينuآنها را از چموشي بيرون آورده از كلّه شقّي و قلدري بيرون آورده تا شدند نجيب.
صَلّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَي عِبادِكَ الْمُنْتَجَبِينَ وَ بَشَرِكَ الْمُحْتَجَبِينَصلوات بر بندگان نجيب تو و بشري را كه تو در حجاب قرار دادي تا مردم آنها را نشناسند بشرند وليكن وليّ خدا هستند صاحب خانه مي فرمايد: اوليائي تحت قبابيدوستان من تحت پرده هستند تحت قباب ربّ الجليّندلا يعرفونهم غيريكسي غير از من آقايان را نمي شناسد پس آقاياني كه مردم آنها را نمي شناسند آنها اولياء الله هستند ، چرا نمي شناسند؟ چون خدا آنها را در حجاب قرار داده.
محتجب ثلاثي مجرّدش حجب است يعني حجاب دارند يعني هر چه تو پهلويش بنشيني و برايش حرف بزني نمي فهمي و او را نمي شناسي مگر اينكه خدا بخواهد كه اين حرف عليحدّه است ليكن بطور طبيعي اينطور هستند كه تو آنها را نمي شناسي. بنابر اين اگر محتجبين به صيغه اسم مفعول بخوانيد يعني بشر تو كه پرده انداخته شده و مردم آنها را نمي شناسند ولي اگر محتجبين به صيغه اسم فاعل بخواني يعني بشري كه تو آنها را محتجب قرار دادي يعني آنها اينجا حاجب مي شوند پرده مي شوند بين مردم و تو يعني بوسيله شهيد سيّد عبدالحسين دستغيب ( رحمه الله عليه) گناهان مستور مي شود بوسيله خميني ( اطال الله عمره ) غلطهاي حزب الله محجوب مي شود ، محتجب كيست؟ خميني ، او كه بين غلطهاي حزب الله و پروردگار عالم حجاب مي اندازد يعني نمي گذارد كه بديهايشان بر ملا و مفتضح شوند اين بر تقدير اين است كه محتجب را اسم فاعل بخوانيم كه در اين صورت محتجب يعني كسي كه پرده
مي اندازد بر عيوب مردم فرضاً آدمهاي بدي هستند ليكن مردم مي گويند خوب آدمهائيند ، آدمهاي جاهل هستند مي گويند يواش يواش دانا مي شوند خوب آدمهائيند ملّا هستند ، عالمند بنده خوبي هستند و خلاصه نمي گذارند گناهانشان اينها را مفتضح كند امّا علي تقدير اينكه محتجب ( به صيغه اسم مفعول ) بخوانيم يعني افراد خوبي كه مردم آنها را نمي شناسند بنده اي كه خدا وي را محتجب قرار داده يعني او در حجاب خداست هر چه من بنشينم پهلوي او نم پس نمي دهد ولي اگر خدا خواست چرا ، و به امر خدا درِ خير را ممكن است باز كند ولي اينجور نيست كه كسي بتواند به دست خودش معارف را از او بيرون بكشد.
مي اندازد بر عيوب مردم فرضاً آدمهاي بدي هستند ليكن مردم مي گويند خوب آدمهائيند ، آدمهاي جاهل هستند مي گويند يواش يواش دانا مي شوند خوب آدمهائيند ملّا هستند ، عالمند بنده خوبي هستند و خلاصه نمي گذارند گناهانشان اينها را مفتضح كند امّا علي تقدير اينكه محتجب ( به صيغه اسم مفعول ) بخوانيم يعني افراد خوبي كه مردم آنها را نمي شناسند بنده اي كه خدا وي را محتجب قرار داده يعني او در حجاب خداست هر چه من بنشينم پهلوي او نم پس نمي دهد ولي اگر خدا خواست چرا ، و به امر خدا درِ خير را ممكن است باز كند ولي اينجور نيست كه كسي بتواند به دست خودش معارف را از او بيرون بكشد.
يك قصّه قطعي مربوط به آقا شيخ عبدالكريم يزدي است كه در روزنامه هم مقداري از حالات ايشان نوشتند ( ايشان استاد آقاي خميني است ) اين قصّه را ما در نجف اشرف زياد شنيده بوديم ليكن دقيقاً آن را نمي فهميديم بنده دقيقاً دستم نبود آمدم قم ، سه سال قبل منزل يكي از محترمين بودم كه خودش شاگرد شيخ عبدالكريم بوده براي بنده تعريف كرد كه هر شب بعد از درس ، شيخ عبدالكريم اين قصّه را مي گفت ، مي گفت من بچّه كربلا هستم آرزو داشتم از اولياء الله باشم راهش چيست؟ گفتم بايد يك وليّ خدا پيدا كنم و با او رفيق بشوم خيلي فحص كردم راهي پيدا كردم كه هر كس چهل روز در كربلا روزه بگيرد و چقدر قرآن در شبانه روز بخواند و شب چهل و يكم كه چهله اش تمام شده در رواق حضرت ابا عبدالله الحسينuبخوابد يا بنشيند ولي مواظب باشد كه درب رواق آقا را كه مي خواهند باز كنند و از ايوان مردم بخواهند بيايند در رواق اوّل كسي كه وارد رواق بشود او وليّ خداست گفت ما زحمت كشيديم و جوان هم هستم روزه ها را گرفتم ، قرآنها را خواندم ، بچّه كربلا هم بودم ، با خدمه بند و بست كردم شب هم رفتم توي رواق ولي نخوابيدم و بيدار نشستم تا هر كه آمد بگويم وليّ خداست. تا در باز شد ديدم يك آدم كه شلوارش پاره ، پيراهنش پاره ، لباسها همه در هم برهم ، تا چشمم به او افتاد گفتم اين وليّ خداست!!؟ اين هيچ چيز نيست ، آن بنده خدا رفت در حرم مطهّر و دور حرم طواف كرد نه نمازي خواند نه زيارتي خواند و رفت تا رفت به خود گفتم اي احمق تو چه مي فهمي از شلوار پاره اش مي فهمي كه اين وليّ خدا نيست خودم را يك كتك مفصّلي زدم ، دو مرتبه رفتم غسل توبه كردم و مشغول شدم به روزه و قرائت قرآن شب چهلم شد دو مرتبه رفتم در رواق آقا حضرت ابا عبدالله الحسينuگفتم ايندفعه زرنگترم ، صبر كردم تقريباً نخوابيدم تا كليد دار در را باز كرد ديدم همان آدم قبلي است از بس خودم را كتك زده بودم قم قم نكردم گفتم اين وليّ خدا نيست اين شلوارش پاره است پيراهنش كثيف است ( مثلاً ) آن بنده خدا دو مرتبه دور تا دور قبر مطهّر آقا را طواف كرد نه نمازي نه چيزي و رفت وقتي رفت يك كتك مفصّلي به خودم زدم رفتم غسل توبه كردم سه مرتبه مشغول روزه گرفتن شدم قرآن خواندم و رفتم سراغ آقا خوابيدم ايندفعه از هر دفعه زرنگتر ، تا كليددار درب را باز كرد ديدم همان مرد است اين دفعه از بس خودم را كتك زده بودم جلو خيال نجس خود را گرفته بودم چيزي نگفتم دفعه سوّم آمد دور قبر آقا و طواف كرد پس ايستاد بالاي سر آقا به زيارت و نماز خواندن و ادب نمودن به قبر مطهّر آقا من هم همان طور مواظب بودم خودم را هم چنان گرفته بودم كه فضولي نكنم گفت زيارتش را خواند نمازش را نيز خواند و آمد بيرون من هم پشت سرش از حرم بيرون آمدم از رواق ، ايوان ، صحن هم بيرون از در زينبيّه رفت بيرون ( زينبيّه طرف مغرب واقع شده ) من هم آرام پشت سرش رفتم بيرون ( درِ زينبيّه تا خيمه گاه شايد صد متر بيشتر فاصله ندارد ) رسيديم به خيمه گاه نهر بسيار پاكيزه ، درختهاي خرما سر در سر هم كرده يك راه نظيف و آرامي رسيد به خيمه گاه افتاد توي خيابان من هم پشت سرش ( چون خيابان ديگر شلوغ نيست ) معبر عمومي آن طرف است اين معبر خاص پياده روهاست و نهر آب اين طرف رد مي شود بالاي سرمان سايه درخت داريم شنگول مي شويم يك چند قدمي كه رفتم سر كيف آمدم هيچكس نيست كه با او حرف بزنم همين قدر كه مهيّا شدم كه با او حرف بزنم رويش را برگرداند و گفت عبدالكريم از جان من چه مي خواهي؟ من هم يقه اش را گرفتم و گفتم عبدالكريم ، عبدالكريم نداريم كلك به ما نه زن من سه تا چهل روز روزه
گرفته ام كه يكي از اولياء خدا را ببينم و هر سه مرتبه تو بودي او را رها
نمي كنم ديدي من زرنگ هستم و راست مي گويم با لب خندان گفت پس بيا او از جلو و ما از عقب پشت سرش رفتيم از خوشحالي داريم مي رقصيم از كربلا تا مقبره جناب حرّ يك فرسخ است تا رسيديم به حرّ چند تا خانه آنجا هست خارج از كربلاست از آنجا رد شديم رسيديم به خانه گفت حالا پنجشنبه است تو برو روز جمعه هم نيا صبح شنبه بيا من را اينجا مي بيني گفت تا اين حرف را زد مي خواستم پرواز كنم از خوشحالي نه سر داشتم نه پا ، جا را پيدا كردم صبح شنبه كه شد يك خورده كلوچه مسقطي ، پرتقال ، انگور فراهم كرديم و دستمان گرفتيم و رقص كنان رفتيم خانه ، ديدم در خانه شلوغ است و آقا وفات كرده روي تخت دارند او را مي شويند ما هم قشنگ ديديم ، بهتمان زده بود ، زني بود كه خيلي گريه مي كرد گفتند اين زنش هست رفتم پيش او گفتم چطور شده گفت اين حالش خيلي خوب بود ولي دو شب است از خواب بلند مي شد و مي گفت: خدايا اين عبدالكريم از جان من چه مي خواهد؟ اين عبدالكريم از جان من چه مي خواهد؟ تا صبح شد ديشب هم مرتّب از خواب بلند مي شد و
مي گفت عبدالكريم از جان من چه مي خواهد ، جان مرا بگير تا از دست اين راحت بشوم و آناً به رحمت خدا رفت ، بله اين حرف را از شاگرد عبدالكريم كه سيّد هم بود شنيديم ، اين قصّه در نجف اشرف خيلي پخش بود ولي با اين تفصيل اينجا شنيدم.
گرفته ام كه يكي از اولياء خدا را ببينم و هر سه مرتبه تو بودي او را رها
نمي كنم ديدي من زرنگ هستم و راست مي گويم با لب خندان گفت پس بيا او از جلو و ما از عقب پشت سرش رفتيم از خوشحالي داريم مي رقصيم از كربلا تا مقبره جناب حرّ يك فرسخ است تا رسيديم به حرّ چند تا خانه آنجا هست خارج از كربلاست از آنجا رد شديم رسيديم به خانه گفت حالا پنجشنبه است تو برو روز جمعه هم نيا صبح شنبه بيا من را اينجا مي بيني گفت تا اين حرف را زد مي خواستم پرواز كنم از خوشحالي نه سر داشتم نه پا ، جا را پيدا كردم صبح شنبه كه شد يك خورده كلوچه مسقطي ، پرتقال ، انگور فراهم كرديم و دستمان گرفتيم و رقص كنان رفتيم خانه ، ديدم در خانه شلوغ است و آقا وفات كرده روي تخت دارند او را مي شويند ما هم قشنگ ديديم ، بهتمان زده بود ، زني بود كه خيلي گريه مي كرد گفتند اين زنش هست رفتم پيش او گفتم چطور شده گفت اين حالش خيلي خوب بود ولي دو شب است از خواب بلند مي شد و مي گفت: خدايا اين عبدالكريم از جان من چه مي خواهد؟ اين عبدالكريم از جان من چه مي خواهد؟ تا صبح شد ديشب هم مرتّب از خواب بلند مي شد و
مي گفت عبدالكريم از جان من چه مي خواهد ، جان مرا بگير تا از دست اين راحت بشوم و آناً به رحمت خدا رفت ، بله اين حرف را از شاگرد عبدالكريم كه سيّد هم بود شنيديم ، اين قصّه در نجف اشرف خيلي پخش بود ولي با اين تفصيل اينجا شنيدم.
وَ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ. ملائكه از ملكه اشتقاق مي شود ملائكه يعني موجودي كه مدح خودش را مالك است ، نفس خودش را مالك است لذا به زناني كه خيلي خوبند محترمند و از دوستان خدا هستند مي گويند اين ملائكه است يعني روح خودش در اختيار خودش است لذا به كمتر از طرفه العين اين ملائكه خداوند مي توانند به دو ميليون كيلومتر آن طرف انتقال پيدا كند چرا؟ زيرا در اين نشئه فعلي فعّال خداست ليكن در ظرف روح و لذا روح خيلي عظمت دارد.
} يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفّاً1 {پس طبع ملائكه يعني موجودي كه مالك روح خودش است كه قهراً مجرّدات است و قهراً لباس و كفش و خانه ندارند اينها مال ماست آنها چيزهاي بهتري دارند ملائكه پروردگار عالم يك عدّه حاملين عرشند.
} وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةً1{ هشت گوشه عرش پروردگار را هشت ملك مقرّب گرفته يك عدّه از همين ملائكه در عين تجرّد كاملشان التفاتشان كم است يعني نمي فهمند كه خداوند چه گوهري را در روح آدميزاد پنهان كرده است آنها با آدميزاد رفيق مي شوند. ليكن از حقيقت و سرّ آدميزاد آگاه نمي شوند همانهائيكه موكّل بادند ، موكّل آبند ، موكّل هوا هستند موكّل ستارگان هستند ، موكّل شمس و قمر و موجودات و سيّارات و… هستند. اينها هر يك مراتبي در تقرّب دارند يك عدّه شان صرف روحاني هستند ليكن التفات به خيلي از موضوعات روحاني ندارند.
وَ الْبُهْمَ الصَّافّينَ خدايا صلوات خودت را بر ملائكه مقرّب و صف زدگان خاموش خود قرار ده كسانيكه خيلي آرام ، خيلي افتاده اند و هميشه براي عبادت تو و تقرّب تو خوشحالند الْحَافّينَ آنها پشت سر هم گوش به فرمان حضرت احديّت مي دهند. و بارك ، بارك فعل امر است.
وَ بَارِكْ لَنَا فِي شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُكَرَّمِ خدايا در اين ماه رجب كه گرامي داشتي آن را … اوّلاً عمرة حجي كه در رجب ارزش دارد در كمتر
ماهي ارزش دارد. ثانياً يكي از اشهر حرُم را رجب گفتند ثالثاً خداوند آقا اميرالمؤمنينuرا در خانه خودش مهماني فرمود.
ماهي ارزش دارد. ثانياً يكي از اشهر حرُم را رجب گفتند ثالثاً خداوند آقا اميرالمؤمنينuرا در خانه خودش مهماني فرمود.
وَ بَارِكْ لَنَا فِي شَهْرِنَا هَذَا مبارك بدار پروردگارا اين ماه را كه مال توست و ما مهمان تو هستيم و بعد از رجب هم محترم استوَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الاَشْهُرِالْحُرُمِ( شوال ، رجب ، ذي القعده ، ذي الحجّه )
وَ اَسْبِغْ عَلَيْنَا فِيهِ الِنّعَمَ اسبغ فعل امر است ، سبغ يعني پر بركت باشد فاعل اسبغ پروردگار است يعني نعمتها را در اين ماه برايمان زياد كن ميوه هاي تمام مسلمانان را پر بركت كن باغهايشان را پر بركت كن ، قلوب را بر خودت الفت بده پروردگارا در اين ماه رجب نعمت خودت را براي ما شيعيان علي وليّ الله شاداب و پر آب كن.
وَ اَجْزِلْ لَنَا فِيهِ الْقَسَمَجزيل به معناي پر است يعني مزد و قسمت ما در اين ماه رجب از نعم خاصّه و عامّه خودت قرار بده قسمت ما را در اين ماه خدايا پر قرار بده و خيلي چيز برايمان برسان.
وَ اَبْرِرْ لَنَا فِيهِ الْقَسَمَ يعني خدايا اين عهديكه ما به تو بستيم كه بنده تو باشيم ما را بر آن موفّق دار ، ابرر فعل امر است يعني ما را وادار بفرما به قسميكه با تو داشتيم و با تو داريم تا ما بتوانيم از عهده اين قسم بيرون آئيم ، ما به تو قسم داديم كه دروغ نگوئيم مال مردم نخوريم غيبت نكنيم فضول نباشيم ولگرد نباشيم.
بِاسْمِكَ الاَعْظَمِ الاَعْظَمِ الاَجَلّ الاَكْرَمِ الَّذِي وَضَعْتَهُ عَلَي النَّهَارِ فَاَضَاءَ وَ عَلَي اللَّيْلِ فَاَظْلَمَخدايا اين نعم را به ما بده ، ما كه لايق نيستيم ليكن به بركت اسم اعظم خودت اين چيزها را بده ، اسم اعظم تو هزار ميليارد كار از آن مي آيد و از عقل ما بزرگتر است ، اعظم دوّم تأكيد اعظم اوّلي است به نام خودت اين نعم را به ما بده به نام بزرگ خودت كه والله قسم از زمان و مكان و از قيود بيرون است و به هر موجودي استيلا دارد به حقّ اين مقام و جائيكه داري به ما جزاي جزيل بده ، نعم فراوان به ما بده ، ما را موفّق بدار كه به قسمي كه با تو داريم وفادار بوده و پيمان را به نشئه دوّم برسانيم به اسم اعظمي كه اعظم است.
اسم خداي تعالي دو قسم است اسمي كه از شفه بيرون مي آيد يا الله يا الله يا كريم يا حليم يا خبير يا اكرم الاكرمين اين اسامي لفظي و شفهي است قسم ديگر اسامي پروردگارند كه اينها در خارج موجودند كه او بني آدم است كه منظور مؤمنين نمرة يكشان است باز اينها بالنّسبه به معصومين كوتاهند يعني كمتر مي فهمند ، اسم اعظمي كه خيلي اعظم است آقا اميرالمؤمنينuاست و الآن پسر امام حسن عسكريuاست.
الاجل يعني او از خيال ما بالاتر است هر چه ما ببافيم خدا بالاي آن است جلالت يعني اينكه خدا با وهم مباين است چون وهم چيزي نيست ، چيز حقيقي معرفت نور خداست. خدا اجلّ است قطعاً اسم اعظم هم اجلّ است ، اسم اعظم از خيال و فهم و تفكّر ما بالاتر است ، خدا از تمام كُرما كريم تر است يعني حاتم طائي آقااميرالمؤمنين سلام الله عليه ، آقا حضرت مجتبي سلام الله عليه آقا حضرت اباعبدالله الحسين سلام الله عليه آن بزرگوارها خيلي كريم بودند زبان زد مردم در كرم بودند ولي خدا از اين آقايان هم كرمش بيشتر است خدايا به اسم اعظم اعظم اجلّ اكرم آنچنانكه اين اسم مبارك را بر آفتاب گذاشتي فاضاء يعني آفتاب روشن شد ، چراغ روز مال اسم خداست ، چراغ شب مال اسم خداست.
وضعته يعني قرار دادي تو اين اسم اعظم خودت را بر آفتاب و بر نهار ، روز و آن روشن شد و اسم اعظمت را بر شب فرمودي پس تاريك شد ، شب و روز دو موجود خدا هستند نه اينكه حالا كه آفتاب نيست پس تاريك است ، نور خدا همراه شمس است كه روشن است ، نور خدا بر ليل است پس مظلم است پس ظلمت شب بر اثر نور خداست ، اگر ظلمت پيدا نشود آدم درست خوابش
مي برد؟ نه ، اگر ظلمت پيدا نشود آرامش و آمد و شد قطع مي شود؟ يا اينكه نه همانطور آدمي راه مي رود ممكن است مزاجش هم بهم بخورد.
مي برد؟ نه ، اگر ظلمت پيدا نشود آرامش و آمد و شد قطع مي شود؟ يا اينكه نه همانطور آدمي راه مي رود ممكن است مزاجش هم بهم بخورد.
فاظلم يعني نور خودش را بر ليل مي تاباند كه مردم مي خوابند و الاّ صرف نبودن شمس نيست بلكه عنايت پروردگار است كه مردم راحت باشند دراز بيفتند و بخوابند و دنده اش بيايد روي زمين.
وَ اغْفِرْلَنَا مَا تَعْلَمُ مِنّا وَ مَا لا نَعْلَمُ خدايا اين كه تو مي بيني و چيزي كه ما نمي بينيم اينها را تو حل كن اين غلطهائي كه داريم ، نادانيَم ، نافهميَم ، عجزَم ضعفم ، آقا حضرت وليّ عصر ( عج ) هم كه بالاي سرمان نيستند بر فرض هم كه بودند ما همين غلط هستيم بالاخره خداوندا ما را ببخش آنچه تو مي داني ما نمي دانيم ، ما خودمان مي دانيم كه چقدر نافهميم هيچكس
نمي داند كه ما چقدر نادانيم خود آدم مي فهمد و از جانش اطّلاع دارد نه از استخوانش نه از گوشش نه از عقلش نه از پيغمبرش نه از امامش نه از خدا ، از هيچ يك اطّلاع ندارد اين ناداني است ، يك چيزهايي شنيده ايم خدا هم يك مقدار محبّتي عطا مي كند چيزهائي كه تو مي داني ما غلط انجام داده ايم و چيزي كه ما نمي دانيم غلط بوده يك غلطي كرديم از روي ناداني و
نمي دانستيم غلط بوده ، پُر خورديم و نمي دانستيم غلط بوده ، پر گفتيم و نمي دانستيم غلط بوده اينها را خدايا بر ما ببخش و ما را همين الآن و شب اوّل قبر با حضرت اباعبدالله الحسينuحشر بده ، خلاص شد و رفت.
نمي داند كه ما چقدر نادانيم خود آدم مي فهمد و از جانش اطّلاع دارد نه از استخوانش نه از گوشش نه از عقلش نه از پيغمبرش نه از امامش نه از خدا ، از هيچ يك اطّلاع ندارد اين ناداني است ، يك چيزهايي شنيده ايم خدا هم يك مقدار محبّتي عطا مي كند چيزهائي كه تو مي داني ما غلط انجام داده ايم و چيزي كه ما نمي دانيم غلط بوده يك غلطي كرديم از روي ناداني و
نمي دانستيم غلط بوده ، پُر خورديم و نمي دانستيم غلط بوده ، پر گفتيم و نمي دانستيم غلط بوده اينها را خدايا بر ما ببخش و ما را همين الآن و شب اوّل قبر با حضرت اباعبدالله الحسينuحشر بده ، خلاص شد و رفت.
وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَيْرَ الْعِصَمِ خدايا ما را از گناه معصوم بدار خدايا تو قادري كه ما از امروز گناه نكنيم نه چشممان نه زبانمان نه شكممان هيچ جايمان گناه نكند خدايا معصوم بدار ما را از گناه به بهترين عصمتها كه ديگر هر ساعت هم نخواهيم خودمان را سرزنش كنيم اصلاً از دروغ گفتن نفرت داشته باشيم از غيبت نفرت داشته باشيم ، از پشت سر مردم حرف زدن نفرت داشته باشيم ، هر چيزي كه رضاي تو نيست ما از آن نفرت داشته باشيم ، خدايا ما را موفّق بدار كه ديگر گناه تو را نكنيم ما را موفّق بدار كه غفلت از تو نداشته باشيم نظرت را هميشه به ما خوب قرار بده. ما خوب آدمي نيستيم ولي حسن نظر تو ما را خوب مي كند.
وَ لا تَكِلْنَا اِلَي غَيْرِكَخدايا در عقل و شعور ما را به غير خودت محتاج نكن يعني اگر نان بخواهم مي گويم خدا مي رساند اين را بفهمم و بگويم كه خدا مي رساند ، پول بخواهم مي گويم خدا مي رساند حالا نان را شوهر
مي آورد قطعاً و شوهر هم محترم است قطعاً ليكن بگويد خدايا گرسنه ام شده ، بزن پشت سر شوهر كه نان بياورد ميوه بياورد كاسه را بياورد يعني در مفكّره تان خودتان را اسير كسي نكنيد.
مي آورد قطعاً و شوهر هم محترم است قطعاً ليكن بگويد خدايا گرسنه ام شده ، بزن پشت سر شوهر كه نان بياورد ميوه بياورد كاسه را بياورد يعني در مفكّره تان خودتان را اسير كسي نكنيد.
لاتكل يعني خدايا مرا وا نگذار ، لاتكلنا ، نا مفعولٌ به است ، تكل ، توكّل بوده از باب فَعَلَ ، يَفْعِلُ پس ثلاثي مجرّد آن مي شود وكل يكل و چون فاء الفعل در مثال واوي مي افتد و لام العفل هم ساكن مي شود مثل وعد يعد ، لا يعد. وكل يكل لاتكل خدايا ما را به فهم خودمان وا نگذار ، حالا غصّه نخور شوهر نان مي آورد چاي مي آورد مي آيد و خانه را جارو مي كند نگذاريد در حوائج شخص در نظرتان باشد خدا درستش مي كند. امّا استغفرالله نه فقط گفتن خالي بلكه راست راستي ، در اين عقل و مفكّره خود را محتاج اسباب ندانيد شوهر محترم مادر محترم ، پدر محترم همه محترمند ليكن تو عقلت را جوري قرار بده و بگو خدايا امروز درسمان مشكل است تو امروز درسمان را به ما بفهمان تكيه نكن بر كتاب ، تكيه نكن به گوينده ، تكيه نكن به همدرس ، تكيه كن به خدا آنوقت ناچاراً گوينده به تو مي فهماند ناچاراً همدرس به تو مي فهماند ناچاراً هوش شما زياد مي شود و ناچاراً تر و تازه مي شوي.
لاتكلنا ، خدايا ما را به غير خودت وا نگذار يعني تا مي خواهيم درسي بخوانيم مي گوئيم برويم بپرسيم بله … برويد بپرسيد صد مرتبه هم بپرسيد ليكن اينطور نباشد كه اميدت به همين سؤال كردن باشد بلكه اميدت به خدا باشد خدا راه را حل مي كند نه يك مورد و دو مورد بلكه تمام موارد را عرض مي كنم.
وَ لا تَكِلْنَا اِلَي غَيْرِكَ وَ لا تَمْنَعْنَا مِنْ خَيْرِكَخدايا تو تمام خيري ، خير تو هم دو دستگاه دارد يك دستگاه وسيعي كه به همه مي دهي به صدّام ريگان به فسقه و مؤمنان مي دهي ، مؤمنان حتّي سؤال هم نمي خواهند تو مي دهي اينها نعم عامّه توست مثلاً 50 هزار ميليارد ضربدر 50 هزار ميليارد تن ميوه مي دهي ليكن خير خاصّه خودت يعني معرفت يعني آن جمال و كمال خودت كه از نعم خاصّه است به ما عطا كن از نعم خاصّه خودت از اين قدرت و علم و آقائي كه بر همه داري و همه را هم دوست مي داري از آن نصيب بفرما ، ما را از دوستي و معرفت خودت و خير خودت كه همان دوستي توست منع مفرما.
وَ بَارِكْ لَنَا فِيمَا كَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ اَعْمَارِنَاخدايا مبارك بدار براي ما مقدار عمري كه مرقوم فرمودي تا عمرمان را به خير و به ياد تو بگذرانيم.
وَ اَصْلِحْ لَنَا خَبِيئَةَ اَسْرَارَنا اَعْطِنَا مِنْكَ الاَمَانَ خدايا اصلاح بفرما براي ما آن زواياي اسرارمان را ، زوايائي كه ناداني ممكن است در آن پيدا شود خدايا باطن ما را از ناپاكيها محفوظ و از شرّ محفوظ بگردان و اسرار و نفوس ما را پاك كن تا از اسرار تو بهره مند بشويم ، خدايا اعطنا منك الامان اي خدا از خودت به ما امان بده اعطنا فعل و فاعل است و امان مفعول به است. اصلح فعل امر است و خبيئه مفعولٌ به است يعني خدايا از خودت امان را به ما عطا بفرما.
وَ اسْتَعْمَلْنَا بِحُسنِ الاِيمَانِخدايا ما را به ايمان خوب داشتن وادار بفرما ، به سلمان چطور رفتار مي كني به ما هم همانطور رفتار كن ، به ايمان مؤمنين چگونه معامله مي كني به امنيّت خودت چگونه معامله مي كني با ما هم همينطور معامله كن.
وَ بَلّغْنَا شَهْرَ الصّيَامخدايا برسان به ما شهر صيام را ، بلّغنا فعل امر است و شهر الصّيام مفعولٌ به است خدايا ماه مبارك را به خوشي خودت و به يمن خودت براي ما بياور ، شهر صيام را به ياد خودت و ما بعد را هم به ياد خود بياور… تا از روزها ، از سالها و از آنچه عمر داريم بگوئيم خدا و به ياد تو باشيموَ بَلّغْنَا شَهْرَ الصّيَام وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الايَّامِ وَ الاَعْوَامِ يَا ذَالْجَلالِ وَ الاِكْرَامِ اي پروردگاريكه هم جلال و جبروت داري و هم كرم و بخشش و عفو داري.
1 – سوره نجم آيه 9
1– سوره طه آيات 25 و 26
1 – سوره فصّلت آيه 53
1 – سوره ابراهيم آيه 34
2 – سوره كهف آيه 109
1 – سوره جن آيه 16
1 – سوره آل عمران آيه 18
1 – سوره ابراهيم آيه26
1 – سوره يس آيه 86
1 – سوره واقعه آيه 64
1 – سوره يس آيه 86
1 – سوره نبأ آيه 38
1– سوره الحاقه آيه 17
ياد استاد قاسم کاکایی آیت الله قاضی آیت الله نجابت آیت الله انصاری حوزه دعای رجبیه