
حال كه به حسين(ع) رو آوردهايم تا بر او بگرييم، بايد بدانيم كه گريستن بر حسين(ع) هم علل و اسبابي دارد و هم نتايج و آثاري:
1- گريه گاهي براي عقده گشايي و راحت شدن ضمير است. اين نوع گريه عاطفه را قوي ميكند. لذا انبيا و اوليا جلوي گريهي خود را نميگرفتند و به مناسبتهاي مختلف ميگريستند و گاه نيز، سخت ميگريستند. مثلاً پيامبر(ص) در مرگ فرزند هفده ماههي خويش، به شدت ميگريستند به طوري كه شانههاي ايشان از شدت گريه تكان ميخورد. برخي علت را پرسيدند و شايد به نحوي، اعتراض داشتند. حضرت فرمودند: «القلب يحترق، والدمع يجري و لا نقول ما يغضب الرّب» (قلبم آتش گرفته، اشكم جاري ميشود اما چيزي را كه موجب ناخشنودي خداوند باشد بر زبان نميآورم). يعني گريه به طور طبيعي، از قلب ميجوشد و بر چشم جاري ميشود و بار غم را سبك ميكند.
2- گفتيم كه گاهي قلب ميميرد و قساوت پيدا ميكند. اينجاست كه براي قلب، خشوع لازم است. «الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله». يعني ذكر خدا باعث خشوع قلب است. حال چون امام حسين(ع) خدايي شده و در وجودِ او غير خدا نمانده است، اشك ريختن بر او و يادِ او موجب خشوع قلب است. چون ياد او ياد خداست. اشك بر امام حسين(ع) قساوت قلب را ميشكند و رقت ميآورد.
3- اشك باعث پاك شدن و صفاي قلب ميشود:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بـر رخ او نظـــر از آينــهي پاك انــــداز
غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويند
پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك اندازد
وقتي بر حسين(ع) گريه ميكنيم، ميخواهيم هر چه را غير حق است از قلبمان بزداييم. امام حسين(ع) تمام وجودش حق است. سراپايش حق است. در برخي احاديث، اشكِ عزاداران حسين(ع) به خون شهدا تشبيه شده است. شهيد خون خويش را كه جانش بدان وابسته است ميدهد تا به وجه الله نظر كند: «الشهيد ينظر الي وجه الله». و گفتيم كه وجه الله، حسين(ع) است. ما هم كه اشك ميريزيم، سعي ميكنيم كه خود را با حسين(ع) پيوند زنيم.
قطره درياست چو او با درياست ورنه او قطره و دريا درياست
اگر ميخواهيم به خُمخانهي معرفت برسيم، اگر ميخواهيم مقدمات ورود به درياي عرفان را فراهم كنيم، راهش شست و شو و «نَه» گفتن به هرچه غير خداست.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو اين ديرِ خراب، آلوده
همهي شما ملاحظه كردهايد كه وقتي در مجلس امام حسين(ع) مينشينيم و وقتي اشك ميريزيم، چقدر زنگار و سياهي از قلبمان زدوده ميشود، چقدر سبك ميشويم و چگونه با حسين(ع) پيوند ميخوريم.
4- وقتي بر مصيب زدهاي گريه ميكنيم، هميشه اين گريه از سر رقت و ترحم نيست بلكه گاهي به خاطر محبت به صاحب مصيبت است و البته همين گريه، محبت را نيز افزايش ميدهد. در جنگ احد وقتي كه شهدا را دفن كردند، زنان مدينه در خانههاي مختلف، بر شهداي خويش ميگريستند. پيامبر(ص) اشك در چشمانشان غلطيد. سبب گريه را پرسيدند، فرمود: «اما الحمزة فلا بواكي له»(حمزه گريه كننده ندارد). وقتي كه زنان مدينه اين را شنيدند، جمع شدند و آمدند و با گريهي خويش بر حمزه، پيامبر(ص) را دلداري دادند. اما چه بر زينب(ع) گذشت وقتي كه اهل بيت را بر اجساد شهدا عبور دادند ولي اجازه ندادند كه بر كشتگان خويش بگريند.
يعني اگر در مصيبت امام حسين(ع) بگريي يا بگرياني و يا تباكي كني، محبت تو به امام حسين(ع) و در نتيجه محبت تو به خدا افزايش مييابد. در اينجا اشك ميريزيم براي زيبايي و براي عشق. زينب(ع) كه به گفتهي خود در صحنهي كربلا غير از زيبايي و جمال چيزي نميبيند، «ما رأيت الا جميلا»، اگر گريه ميكند، براي اين زيبايي اشك ميريزد. اين نوع گريه، يك عبادت است. عبادتي كه در روايت، پاداش آن را بهشت دانستهاند كه «من بكي او ابكي او تباكي وجبت له الجنه». اين عبادت، عبادتي است كه هيچ شرط و شروطي ندارد. هرکجا، هر وقت و هر گونه گريه كردي، قبول است. حتي تباكي در اینجا پذيرفته است. اين عبادت، از عشق ناشي ميشود و از قلب ميجوشد، لذا ريا در آن راه ندارد. گريهي بر زيبايي و جمال است و «ان الله جميل و يحب الجمال» (خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد).
5- گاهي اشك ميريزيم در برابر عظمت. در كربلا عظمتي ميبينيم و در برابر اين عظمت، خود را حقير مييابيم و بر حقارت خويش گريه ميكنيم. در برابر عظمت امام حسين(ع)، شجاعت علي اكبر(ع) و ايثار ابالفضل(ع)، بر حقارت خود ميگرييم كه: «خدايا! تو چنين انسانهايي داري، من كجا و آنها كجا». يك نمونهاش را در جماران ميديديم. وقتي كه بچههاي رزمنده مقابل امام خميني(ره) مينشستند، حتي اگر امام سخن هم نميگفت، اينان ميگريستند. با وجودي كه رزمنده هم بودند، به عشق امام هم جبهه رفته و در جهاد چيزي كم نگذاشته بودند، ولي وقتي كه در برابر كوهِ عظيمِ معرفت، وقار، معنويت و شجاعتِ امام قرار ميگرفتند، بياختيار ميگريستند.
6- گاهي گريه ميكنيم براي چيزي كه آرزو و تمنا داريم ولي نتوانستهايم به دست آوريم، و يا برعكس، براي چيزي كه آن را واجد بوده ولي از دست دادهايم:
بگذار تا بگريم چــون ابر در بهــــاران
كز سنگ گريه خيزد روز وداع ياران
هر كو شراب فرقت روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد قطع اميدواران
با ساربان بگوييد احـوال آب چشمــم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بسياري از گريهها چنين است. اما چه چيزي در كربلا است كه ما از آن محروم شده و نتوانستهايم به دست آوريم؟ در اكثر قريب به اتفاقِ زياراتِ آقا ابا عبدالله(ع) ميبينيم كه يك چيز تكرار ميشود: «يا ليتنا كنا معكم فنفوز فوزاً عظيماً» (اي كاش با شما بودم و به سعادت عظيم دست مييافتم). اين سعادت عظيم، همان شهادت است چنان كه در دعاي افتتاح ميخوانيم: «اللهم اجعل وفاتي قتلاً في سبيلك تحت راية نبيك» (خدايا نكند كه من در رختخواب بميرم. مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار ده آن هم زير پرچم پيامبر(ص) كه پرچم امام زمان(ع) است). عجيب آنكه خودِ امام زمان(ع) هم، خطاب به جدشان ميگويند كه: «چون در كربلا، در ركابت نبودم، شب و روز به جاي اشك، از ديده خون ميفشانم». از چيزهايي كه ما ميخواهيم و عاشق آن هستيم و به دستش نياوردهايم، خودِ خداست كه در وجود حسين(ع) تجلي كرده است. بر اين امر نيز اشك ميريزيم.
7- گاهي بر كسي اشك ميريزيم به خاطر قدرداني و حقي كه او گردن ما دارد. به خاطر لطفي كه او به ما كرده است:
هر دَمَش با من دل سوخته لطفي دگر است
اين گدا بين كه چه شايستهي انعام افتاد
در زيارت امام حسين(ع) ميگوييم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر» و نيز ميگوييم: «جاهدتَ في الله حق جهاده». اگر امام حسين(ع) نبود، اگر امر به معروف و نهي از منكر و جهادِ او نبود، امروز از اسلام جز اسمي باقي نبود. من اشك ميريزم و قدرداني ميكنم. گاهي شده است كه شخصيت بزرگي به ما عنايتي بكند، هديهاي بدهد و التفاتي نمايد، بدون آن كه انتظار آن را داشته باشيم؟ در اينجا بي اختيار اشك ما جاري ميشود كه «اين گدا بين كه چه شايستهي انعام افتاد».
8- گاهي اشك ميريزيم كه بيعت كرده باشيم و گاهي اشك ميريزيم كه اعتراض خود را نشان دهيم. همهي اينعزاداريها براي امام حسين(ع)، بدان خاطر است كه ميخواهيم با او بيعت كنيم. در محرّم، درِ هر خانهاي كه شما پرچم سياه ميزنيد و هرگاه پيراهن سياه ميپوشيد يعني: اي حسين بن علي(ع)! من هم در حزب شما هستم. ميخواهم حسيني باشم. اين رنگِ سياهِ پرچم و يا رنگِ سرخِ خونِ دلم، همه بهانهي آن است كه به رنگ شما درآيم، به رنگ خدا درآيم. رنگ خدا چيست؟ بي رنگي. من ميخواهم صفات شما را پيدا نمايم و از همهي رنگها و نيرنگها رهايي پيدا كنم.
اشكي كه ميريزي هم بيعت با حسين(ع) است و هم اعتراض به يزيد و يزيديان؛ با اين تبصره كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا». اشك تو هم «تولي» است و هم «تبري»؛ و اين، اثر اخلاقي بزرگي دارد در كسب فضايل و بيزاري از رذايل. در زيارت عاشورا اشك ميريزي و ميگويي «انّي سلم لمن سالمكم و حرب لم حاربكم». يعني: «اي امام حسين(ع)، من با آن كساني كه با تو همراه هستند سرِ صلح دارم و با آنهايي كه مقابل جبههي تو ايستادهاند، يعني با باطل، در هر لباسي ولو در لباس دين، سرِ ناسازگاري». اينجاست كه گفتهاند: حتي اگر گريه نميكني و يا نميگرياني، تباكي داشته باش، خود را به گريه بزن تا بيعت و اعتراض خويش را علني كرده باشي.
9- تا اينجا، گريه بر مصيبت و بر مصيبت زده نبود. اگر ميخواهيم از مصيبت بگوييم، بايد حقايق كربلا را بيان كنيم. به جاي آن كه اهل بيت را خوار نماييم و يك نوع مذلت و فلاكت را به آنها نسبت بدهيم، از خباثت يزيد، شمر، عمرسعد و ابن زياد سخن بگوييم. چنان كه در زيارت عاشورا است. در اين زيارت، نام يزيد بالصراحه ذكر شده و لعن شده است و حال آن كه نام برخي ديگر به كنايه آمده است. در جانب اهل بيت، زيباييها را بيان كنيم و در جانب خصم، زشتيها را. جز حقيقت نيز چيزي نگوييم. همين كافي است براي گريستن. لازم نيست دروغ بسازيم و به اهل بيت نسبت دهيم.
جنايت دربارهي هر كسي از ابناي بشر انجام شود، رقتانگيز است اما دربارهي كساني كه عزتي داشتهاند، رقتانگيزتر است. پيامبر(ص) فرمودند: «اكرام كنيد عزيز قومي را كه ذليل شده است». علي(ع) در جنگ خندق، عمرو بن عبد ود، يكي از دليرترين پهلوانان سپاه دشمن را از پا درآورد. معمولاً رسم بر اين بود كه در جنگهاي تن به تن، فردِ پيروز، زرهِ فردِ شكست خورده را به غنيمت بردارد. زرهِ عمرو بسيار مرغوب و قيمتي بود. امام علي(ع) آن را از تن عمرو بيرون نياورد و در برابر چرايي آن، فرمود: «چون بزرگِ قوم خود بود، نخواستم هتك حرمت شود».
اما يك نگاه به صحنهي كربلا در غروب عاشورا بيندازيد و حسين(ع)، عزيز پيامبر(ص)، عزيز فاطمه(ع) و عزيز بني هاشم را در نظر بگيريد و با امام زمان(ع) همنوا شويد و به حسين(ع) سلام كنيد كه «السلام علي من نكثت ذمته» (سلام بر آن كس كه با او پيمان شكني كردند)، «السلام علي من هتكت حرمته» (سلام بر آن كه حرمت او را نگه نداشتند و در برابر عظمت او پرده دري كردند). «السلام علي البدن السليب» (سلام بر آن بدني كه نه تنها زره بلكه حتي پيراهن كهنه را هم بر تن او باقي نگذاشتند). حال سري به خيمههاي سوختهي اهل بيت عصمت و طهارت بيندازيد. «السلام علي المهتوك الخباء» (سلام بر آن كسي كه حرمت خيمههايش را نگاه نداشتند. سلام بر آن گوش و گوشواري كه با هم دريده شد. سلام بر آن شانههاي ظريفي كه با كعب نيزه به زمين افتادند. سلام بر آن عزيزان پيامبر(ص) كه اراذل كوفه همه چيزشان را غارت كردند).
10- گاهي بر مصيبت زدهاي ميگرييم كه صفات و كمالات عالي داشته است، بزرگواري و جلالت از او صادر شده است، اما با او درست برعكسِ آن، معامله كرده و خوبيهايش را به بدي پاسخ دادهاند. امام حسين(ع) در همهي عمر شريفشان با مردم جز به نيكويي سخن نگفتند. حتي در امر به معروف و نهي از منكرشان، تندي به زبان نميآوردند. حكايت آن فرد را شنيدهايد كه اشتباه وضو ميگرفت و وضويش باطل بود. پيرمردي بود. امام حسن(ع) و امام حسين(ع) كه كودك بودند وضوي او را ديدند. نگفتند اي جاهل! وضوي تو باطل است. بلكه آمدند به آن پيرمرد گفتند كه: «پدر جان! شما بين ما دو برادر قضاوت كنيد كه وضوي كداممان نادرست است». سپس هر دو، در برابر آن پيرمرد، وضو گرفتند. آن پيرمرد فهيمد كه قضيه از چه قرار است. گفت: «عزيزانم! وضوي هر دويِ شما درست است. اين من هستم كه يك عمر وضويم نادرست بوده است«. حالا اين حسين(ع) را در نظر بگيريد كه مقابل اراذل و اوباش كوفه ايستاده است. امام حسين(ع) مشغول نماز است. برخي از آنها ميگويند نماز تو قبول نيست. برخي ميگويند خارجي هستي. برخي ميگويند مسلمان نيستي.
يك وقت اسامة بن زيد در حال احتضار بود. امام حسين(ع) به خانهي او رفته بودند تا از او عيادت كنند. ديدند خيلي نگران است. علت را جويا شدند. عرض كرد كه: «دارم از دنيا ميروم و شصت هزار درهم بدهكارم. چيزي ندارم كه بدهيام را بپردازم». امام حسين(ع) فوراً آن شصت هزار درهم را عهدهدار شدند و پرداخت كردند. حال، اين حسين(ع) را در كربلا در نظر بگيريد كه در كنارِ نهرِ فرات، در حال احتضار و جان سپردن است. تقاضاي يك قطره آب مينمايد، اما از او منع ميكنند و حتي ميگويند: «فرات را بنگر كه چگونه آبهايش موج ميزند، يك قطره از آن، نصيب تو نخواهد شد تا از دنيا بروي».
در مدينه، امام حسين(ع) همواره دلها را شاد مينمود. روزي از جايي عبور ميكرد، ملاحظه نمود كه عدهاي از فقرا، پارههاي نان خشكيدهاي را جلو خود پهن كرده، مشغول خوردن هستند. آنان از امام حسين(ع) دعوت كردند كه با ايشان همغذا شود. امام حسين(ع) قبول نمود و فرمود: «خدا متكبران را دوست ندارد». پس با ايشان نشست و نان خشكيده خورد. سپس فرمود: «من دعوت شما را اجابت كردم، شما نيز دعوت مرا اجابت كنيد». آنگاه، همهي آنها را به خانه خويش دعوت نمود و همهي پولي را كه در خانه پس انداز داشت، خرج كرد و غذاي بسيار مرغوبي تهيه نمود و از ايشان پذيرايي كرد. حالا اين حسين(ع) را در نظر بگيريد كه كودكانش و اهل و عيالش تا سرحد مرگ تشنهاند، آب فرات نيز نزديك است، اما امكان آن را ندارد كه دل ايشان را به جرعهاي آب شاد كند. و عجيب است كه در اينجا باز هم، بحث «اشك» با «آب»، گره خورد. مجلس ما به اتمام رسيد و همچنان بحثِ عطش اهل بيت باقي است.
اي قوم در اين عزا بگرييد
بر كشتهي كربلا بگرييد
با اين دل مرده، خنده تا كي
امروز در اين عزا بگرييد
فرزند رسول را بكشتند
از بهر خداي، ها بگرييد
از خون جگر سرشك سازيد
بهر دل مصطفي بگرييد
دل خستهي ماتم حسينيد
اي خسته دلان هلا بگرييد
در ماتم او خَمُش مباشيد
يا نعره زنيد يا بگرييد
تا روح كه متصل به جسم است
از تن نشود جدا، بگرييد
اشك از پي چيست؟ تا بريزيد
چشم از پي چيست؟ تا بگرييد
لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم
و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
«برگرفته از کتاب گلبانگ سربلندی دکتر قاسم کاکایی»