شب دهم: مستان سلامت می کنند

گلبانگ سربلندی
گلبانگ سربلندی

به مناسبت حلول ماه محرم گوشه ای از کتاب گلبانگ سربلندی  در ادامه می آید. این کتاب گفتارها و روضه های عاشورایی دکتر کاکایی را دربر دارد و انتشارات هرمس آن را منتشر نموده است

شب دهم: مستان سلامت مي‌كنند

شب‌هاي قبل بحث عشق بود و كربلا. در اين بحث، امشب از همه‌ي عشاق گذشته‌ايم و به خود عشق رسيده‌ايم يعني به حسين(ع)؛ و چه مي‌گويم، به خودِ خدا رسيده‌ايم. امشب، و بلكه هر وقت ديگر، زيارت حسين(ع)،‌ زيارت خداست به نصّ روايتي كه مرحوم شيخ شوشتري از امام صادق(ع) نقل مي‌كند كه: «من زار الحسين(ع) كمن زارالله فوق عرشه» كسي كه حسين(ع) را در كربلا زيارت كند، مثل اين است كه خدا را فوق عرش زيارت كرده باشد. يعني كربلا سكوي پرواز زائران حسين(ع) است تا فوق عرش، تا زيارت خودِ خدا.

اگر حسين(ع) عاشق است، اگر فاني در خداست، خود را نشان نمي‌دهد. آينه‌ي خدانما است. از همين جهت است كه در زيارت، خطاب به شهداي كربلا كه حسين(ع) را ياري كردند، عرض مي‌كنيم «السلام عليكم يا انصارالله» سلام بر شما اي ياري دهندگان خدا! يعني ياريِ حسين(ع) ياريِ خداست؛ در روايت است كه وقتي جبرييل(ع) مردم را براي بيعت با حسين(ع) دعوت مي‌كرد، ندا مي‌داد كه «هلمّوا الي بيعة الله» بياييد با خدا بيعت كنيد. به تعبير قرآن، بيعت كنندگان با پيامبر(ص)، بيعت كنندگان با خدايند «والذين يبايعونك انما يبايعون الله». پس بيعت با حسين(ع) نيز بيعت با خداست، و چرا چنين نباشد كه

جمله معشوق است و عاشق پرده‌اي

زنده معشوق است و عاشق مرده‌اي

امشب، ديگر، شب كربلا رفتن و زيارت حسين(ع) و بلكه شب ياري حسين(ع) است. ندايش هنوز در گوشمان است؛ ياري مي‌طلبد: «هل من ناصر ينصرني». امشب شب زيارت خدا و ياري كردن خداست. پس بي هيچ مقدمه‌اي به كربلا مي‌رويم، از حسين(ع) سخن مي‌گوييم و با حسين(ع) هم سخن مي‌شويم:

قافيه انديشم و دلدار من گويدم منديش جز ديدار من

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا كه بي اين هر سه با تو دم زنم

السلام عليك يا اباعبدالله

امشب باز هم در عالم معني به كربلا رفته‌ايم. حسين(ع) را غريب و تنها مي‌بينيم: عصاره‌ي عشق، مجسمه‌ي توحيد، معناي «لا اله الا الله». در يك نيم روز از همه چيز گذشته است و هيچش نمانده است:

تيغ لا در قتل غير حق براند در نگر زان پس كه بعد لا چه ماند

ماند الا الله باقي جمله رفت شاد باش اي عشق شركت سوز زفت

حسين(ع) تنهاست، چرا كه خدا تنهاست. «كان الله ولم يكن معه شئ» خدا بود و هيچ چيز با او نبود. «و الآن كما كان» اكنون نيز چنين است:

من چه گويم يك رگم هشيار نيست

شرح آن ياري كه او را يار نيست

اين حسين(ع) است كه تنها ايستاده است: تجلي حق، اسوه‌ي خلق، عصاره‌ي توحيد، خلاصه‌ي نبوت و ظهور قيامت. امشب شب قدر است. حسين(ع)‌ ما را به حضور پذيرفته است. مستان‌ِ حسين! قدر اين شب را بدانيد. شبي است كه تا صبح بايد به حسين(ع) سلام كرد كه «سلامٌ هي حتي مطلع الفجر».

السلام عليك يا ابا عبدالله

مستان سلامت مي‌كنند، جان را غلامت مي‌كنند

مستي ز جامت مي‌كنند، مستان سلامت مي‌كنند

غوغاي روحاني نگر، سيـــلاب طوفـــاني نگـــر

خورشيد رباني نگر، مستـــان سلامـت مــي‌كنند

اي آرزوي آرزو، آن پــــرده را بــــــــردار از او

من كس نمي‌دانم جز او، مستان سلامت مي‌كنند

اي ابر خوش باران بيا، وي مستي ياران بيا

وي شاه طــراران بيا، مستــان سلامت مــي‌كنند

شهري زتو زير و زبر، هم بي خبر هم باخبر

وي از تو دل صاحب نظر، مستان سلامت مي‌كنند

آن مير مه رو را بگو، وان چشم جادو را بگو

وان شاه خوش خو را بگو، مستان سلامت مي‌كنند

آن جا كه يك با خويش نيست، يك مست آن جا بيش نيست

آن جا طريق و كيش نيست، مستان سلامت مي‌كنند

آن دام آدم را بگو، وان جان عالــم را بگــو

وان يار و همدم را بگو، مستان سلامت مــــي‌كنند

آن عيد قربان را بگو، وان شمع قرآن را بگو

وان فخر رضوان را بگو، مستان سلامت مـــي‌كنند

آقا جان! درست است كه مست شماييم، درست است كه مستْ آداب و ترتيب نمي‌شناسد كه:

موسيا آداب دانــــان ديگــرنـــــد

سوختــه جان و روانان ديگرنــد

تـــو ز سرمستان قلاووزي مجـــوي

جامه چاكان را چه فرمايي رفوي

لنگ و لوك و خفته شكل و بي ادب

سوي او مي‌غيژ و او را مــي‌طلب

ولي «اين التراب و رب الارباب». ما كجا و دامن كبريايي حسين(ع) كجا. كلمات ما توان آن ندارند كه به اوج قله‌ي عشق، سلام رسانند. پس بياييد ادب نگه داريم و با لسان معصومين(ع) به حسين(ع) سلام كنيم. گفتيم كه حسين(ع) عصاره‌ي نبوت است، از همين رو، خلاصه‌ي ولايت،‌ امام صادق(ع)، وي را وارث همه‌ي انبيا مي‌داند و به وي چنين سلام مي‌كند:

«السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله»

«السلام عليك يا وارث نوح نبي الله»

«السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله»

«السلام عليك يا وارث موسي كليم‌الله»

«السلام عليك يا وارث عيسي روح الله»

السلام عليك يا وارث محمد سيد رسل الله

السلام عليك يا وارث علي اميرالمؤمنين(ع) و خيرالوصيين

حال دانستي كه اين حسين نيست كه يكه و تنها در كربلا مقابل صف دشمن ايستاده است، بلكه همه‌ي انبيا و اوليا اكنون در قالب حسين(ع)، در كربلا تجلي كرده‌اند، چرا كه طبق زيارت ياد شده، امام صادق(ع)،‌ حسين(ع) را وارث همه‌ي آن‌ها مي‌داند.

پس بياييد ديده به حسين(ع) بدوزيم و در آينه‌ي خدانماي او، با زبان خدا، به همه‌ي انبيا سلام كنيم، چرا كه سلام از خداست و به خدا برمي‌گردد؛ و اصلاً اسمِ خودِ خدا سلام است:‌ «اللهم انت السلام و منك السلام و اليك يعود السلام». پس بياييد با زبان قرآن، به همه‌ي انبيا، كه در حسين جمعند، سلام كنيم:

سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حياً

سلام علي المرسلين

سلامٌ علي نوح في العالمين

سلامٌ علي ابراهيم

سلامٌ علي موسي و هارون

سلامٌ علي آل ياسين

گفتيم كه امشب شب قدر است و تا صبح بايد به حسين(ع) سلام كنيم كه «سلام هي حتي مطلع الفجر». پس بياييد همراه با امام زمان(ع) به تدريج دايره‌ي سلام را محدودتر كنيم تا منحصر به حسين(ع) شود.

السلام علي غريب الغربا سلام بر تو اي غريب‌ترين غريب‌ها

السلام علي شهيد الشهدا سلام بر تو ای شهيد همه‌ي شهيدان

السلام علي ساكن كربلا سلام بر تو اي كه در كربلا سكني گزيده‌اي

السلام علي المحتسب الصابر سلام بر تو اي آزموده‌ي مقاوم

السلام علي المظلوم بلا ناصر سلام بر تو اي مظلوم بي ياور

وآخرالامر حسين بن علي(ع) تنها شد. «نظر من يمينه و نظر من شماله» به سمت راست نگاه كرد، هيچ كس را نديد. به سمت چپ نگاه كرد، كسي را نيافت. ناله‌ي غربت بلند ساخت كه «هل من ناصر ينصرني، هل من معين يعينني، هل من ذاب يذب عن حرم الرسول؟» آيا كسي هست ياريم كند؟ كسي هست كه از اين خيمه‌ها و حرم رسول الله دفاع كند؟ عباسم كجا هستي؟ علي اكبرم! اي حبيب! اي زهير! اي برير! اي عابس… كجا هستيد؛ اي همه‌ي شهيدان! كجا هستيد؟

كجاييد اي شهيدان خدايي؟ بلا جويان دشت كربلايي

اي پهلوانان دلير! بياييد از خيمه‌هاي حسين دفاع كنيد. در بعضي از مقاتل نوشته‌اند كه جسد شهيدان كمي تكان خوردند. دور هم نيست. كساني كه آرزو داشتند كه هزار بار شهيد شوند و دوباره زنده گردند و در راه حسين(ع) جان ببازند، دور نيست كه چنين باشند.

حال بياييد ما هم در عالم معني به كربلا برويم. خواهران عزيز! مادران شهدا! شما هم بياييد به كربلا به خيمه‌ها برويد،‌ بچه‌ها را دلداري بدهيد و با زينب همدردي كنيد. برادرها، جوان‌ها، پيرمردها شما هم بياييد وسط ميدان حسين را بپاييد. كجاييد اي بچه‌هاي جنگ و جبهه و انقلاب كه مي‌گفتيد «ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند»؟ الآن امامتان در كربلا واقعاً مقابل كوفيان تنها شده است.

مي‌دانيم كه نمي‌توانيم او را ياري كنيم ولي بياييد اين لحظات آخر با او باشيم. يك چشممان به حسين غريب باشد كه وسط ميدان ايستاده است، چشم ديگرمان به خيمه‌ها و همه‌ي شهدايي كه بر خاك افتاده‌اند. لحظه به لحظه با حسين باشيم. نمي‌دانم امشب شبي است كه بايد به حسين سلام نماييم و يا او را وداع گوييم. اول سلامش كنيم، سپس وداعش نماييم.

السلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك عليكم مني جميعاً سلام الله.

السلام عليك يا ثارالله و ابن ثاره و الوتر الموتور.

امشب، پی در پی، سلام‌هايي به حسين(ع) مي‌كنيم كه كاملاً‌ اختصاصي است و منحصر به خود او است. سلام را با امام زمان(ع) ادامه خواهيم داد تا آن‌جا كه از شخص حسين(ع) عبور كرده و بر اعضاي پاره پاره‌اش سلام كنيم. و حسين(ع) در اين‌جا بهانه براي سلام كردن فراوان به دستمان داده است.

تا كه از جانب معشوق نباشد كششي

كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد

اگر امشب هر كدام از شما جواب سلام را از آقا اباعبدالله(ع) گرفتيد سلام ما را هم به آقا برسانيد:

السلام علي الشيب الخضيب

سلام بر محاسن آغشته به خون

السلام علي الخد التريب

سلام بر رخسار خون آلوده

السلام علي الثغر المقروع بالقصيب

سلام بر دندان‌هاي شكسته با چوب خيزران

السلام علي البدن السليب

سلام بر پيكر عريان بر خاك افتاده

السلام علي الرأس المرفوع

سلام بر سر بر نيزه رفته

السلام علي المظلوم بلا ناصر

السلام علي المحامي بلا معين

سلام بر آن مظلومي كه كمك كار ندارد. سلام بر آن كه حميت دارد ولي ياور ندارد. سلام بر آن تنهاي بي ياور، بي‌سپه‌دار و بي‌علمدار. اين جوان‌ها كه اين شب‌ها سينه مي‌زدند چقدر از سوز دل مي‌گفتند كه «يك حسينه و يك لشكر، مگر كجاست علمدار؟ مگر كجاست علمدار؟»

كاش يك حسين بود و يك لشكر سي هزار نفره. تكليفش روشن بود: جهاد. اما خيمه‌ها را چه كند. خيمه‌ي امام حسين(ع) رهاست. ديگر حتي عباس هم نيست كه پشت حسين را داشته باشد و از خيمه‌ها حمايت كند. پشت حسين با شهادت عباس شكسته است چرا كه خود بر بالين عباس گفت «الآن انكسر ظهري» حالا حسين مانده است كه آيا برود، بجنگد، شهيد شود و به ملاقات دلدار بشتابد و يا بماند و بايستد و از خيمه‌ها دفاع نمايد.

حالا همين حسين(ع) را در كربلا ببينيد فكر حفظ جان نيست. دست از جان شسته است. اما فكر اهل و عيال نيز هست. عزت علوي‌اش ايجاب مي‌كند كه به صف دشمن بزند، و شرافت حسيني‌اش حفظ خيمه‌ها را ايجاب مي‌نمايد. در اين‌جا واقعاً حسين(ع) مضطر است. «ام من يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء». ولي بالاخره تصميم نهايي را گرفت.

آمد به خيمه‌گاه و وداع حرم نمود

بر كودكان نمود به حسرت همي نگاه

اين را نشاند در بر و بر رخ فشاند اشك

آن را گذاشت بر دل و از دل كشيد آه

در اهل بيت، شور قيامت بپا نمود

وز خيمه‌گاه گشت روان سوي حربگاه

تا حالا به حسين(ع) سلام مي‌كرديم. حالا وقت آن است كه ما هم از او خداحافظي نماييم. اكنون فقط مي‌توانيم در ميدان نظاره‌اش كنيم و جهادش را ببينيم: «اشهد انك قد اقمت الصلوه و آتيت الزكاه … و جاهدت في الله حق جهاده» در صلواتي كه از جناب خواجه نصير نقل شده است، بر هر كدام از معصومين(ع)، با يك صفت ويژه صلوات مي‌فرستيم؛ صفتي كه در آن معصوم، ظهور و بروز بيشتري يافته است، هر چند كه «كلهم نور واحد».

اللهم صل و سلم و زد و بارك علي صاحب الدعوه النبويه

و الصولة الحيدريه

و العصمة الفاطميه

و الحلم الحسنیه

و الشجاعة الحسينيه

صولت را به اميرالمؤمنين علي(ع) نسبت مي‌دهد اما شجاعت را به حسين(ع). يعني اين موقعيت براي هيچ يك از انبيا و اوليا پيش نيامد كه شجاعت را آن چنان كه از حسين(ع) ظاهر شد، به نمايش گذارند. حتي براي علي(ع) هم چنين رخ نداد كه يك تنه مقابل چندين هزار لشكر بايستد.

راوي مي‌گويد كه با صداي بلند رجز مي‌خواند و حمله مي‌كرد:

القتل اولي من ركوب العار و العار اولي من دخول النار

فرزند حيدر كرار شمشير مي‌زند و جلو مي‌رود. سپاه دشمن مانند گله‌ي گوسفندي كه از مقابل گرگ فرار مي‌كند و يا به تعبير زيباتر قرآن، مانند گله‌ي گورخري كه از مقابل شير مي‌گريزند، «كانهم حمر مستنفره فرت من قسوره» از پيش او مي‌گريختند. بقيه‌ي ماجرا را در زيارت ناحيه‌ي مقدسه با امام زمان(ع) پي مي‌گيريم:

فثبت للطعن و الضرب

در برابر نيزه و تير و شمشير ايستادي

و طحنت جنود الفجار

سپاه دشمن را در هم كوبيدي گويي آردشان كردي. مانند گندمي كه در آسياب آرد مي‌شود، آن‌ها را در هم پيچيدي.

و اقتحمت قسطل الغبار

گرد و غبار ميدان جنگ را بلند كردي

مجالداً بذي الفقار، كانك علي المختار

همانند پدرت با ذوالفقار با آنان ستيز نمودي.

آن‌ها را در هم پيچيد. تا دروازه‌ي كوفه راندشان. نمي‌دانم چند نفر را از دم تيغ گذراند ولي آن قدر بود كه راوي مي‌گويد در آن لشكر عظيم، كم شدن احساس شد و كاستي هويدا گشت. اين بود كه زينب(س) در مجلس يزيد در وصف شجاعت حسين(ع)، گفت كه: «شمشير برادرم حسين، تك تك حانه‌هاي كوفه را عزادار كرد و هيچ خانه‌اي را در كوفه بدون عزادار نگذاشت».

شيخ شوشتري مي‌گويد: در عالم معنا مي‌بينيم او را. همين‌طور رجز مي‌خواند و صف دشمن را مي‌شكافد. ولي خيمه‌ها را نيز رها نمي‌كند. باز مي‌گردد و با صداي بلند ندا مي‌دهد كه «لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» هم رجز است، تا بند دل دشمن را پاره كند، و هم تسكين است، تا اهل حرم صدايش را بشنوند و آرام گيرند.

ابتدا جنگ تن به تن مي‌نمود. اما مي‌ترسيدند كه به ميدان اين شيرِ بيشه‌ي حيدري بيايند و تن به تن بجگند. ناچار خودش حمله كرد. به تعبير زيارت ناحيه‌ي مقدسه، تيربارانش كردند،‌ نيزه پرتاب كردند ولي «فلما راوك ثابت الجاش غير خائف و لا خاش» وقتي كه پايداري تو را ديدند كه هيچ‌ ترس و واهمه‌اي از آن سپاه نداري

نصبوا لك غوائل مكرهم

از سر مكر و حيله در آمدند

و قاتلوك بكيدهم و شرهم

و با حيله و شرارت از در جنگ با تو درآمدند

فمنعوك الماء

آب را بر تو بستند

فاحدقوا بك من كل الجهات

ديگر جنگ تن به تن را رها كردند. از هر سو محاصره‌ات نمودند

و اثخنوك بالجراح

جراحات زيادي بر تو وارد كردند

و حالوا بينك و بين الرواح

قربان مظلوميتت يا اباعبدالله(ع). بچه‌هاي جبهه! بچه‌هاي شهدا! نمي‌دانم اگر شما بوديد و حسين(ع) را به اين حال مي‌ديديد چه مي‌كرديد.

حالا كه بين حسين(ع) و خيمه‌ها فراق افتاده است يك چشمتان به حسين باشد و يك چشمتان به خيمه‌ها. خون از بدن حسين(ع) جاري است،‌ تشنگي سخت فشار مي‌آورد. قربان لب تشنه‌ات يا حسين(ع). ايستاده است. خسته شده است. يك دفعه سنگي مي‌زنند بر پيشاني مباركش. خون جلوي چشم حسين(ع) را مي‌گيرد. پيراهن مباركش را همراه با زره بالا مي‌برد كه خون‌ها را از چشمش پاك كند. من نمي‌گويم چه شد. فقط همين را مي‌گويم كه حسين(ع) دست مي‌برد كه تير را از پشتش بيرون كشد. شيخ شوشتري مي‌گويد:‌

هنوز مي‌بينمش، سوار اسب است. هنوز نيفتاده است. ولي

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

نه سيد الشهدا بر جدال طاقت داشت

هوا ز جور مخالف چو قيرگون گرديد

عزيـز فاطمه از اسب سرنگون گرديد

بلند مرتبه شاهي ز صدر زين افتــاد

اگــر غلط نكنم، عرش بر زمين افتاد

نكسوك عن جوادك از اسب به زمينت انداختند

حالا بياييد باز هم به حسين(ع) سلام كنيم. همان سلامي كه به امام زمان(ع) عرض مي‌كنيم كه «السلام عليك حين تقوم»، سلام بر تو هنگامي كه مي‌ايستي، «السلام عليك حين تقعد» سلام بر تو هنگامي كه مي‌نشيني. حالا اضافه كنيم كه يا حسين! سلام خدا بر تو آن لحظه‌اي كه مي‌افتي.

افتاد. ولي يك وقت ديگر باز هم برخاست و آن وقتي بود كه لشكر دشمن به طرف خيمه‌ها حمله كرد. امام با آن كه رمق نداشت، نيزه‌اي پيدا كرد. دست بر نيزه گذاشت «لاحول و لاقوه الا بالله» گفت؟ نمي‌دانم؛ «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» گفت؟ نمي‌دانم؛ هر چه بود، ايستاد. فرياد كشيد كه «يا شيعه آل ابي سفيان» اي پيروان خاندان ابي سفيان «ان لم يكن لكم دين» اگر دين نداريد، «وماکنتم تخافون المعاد»، و اگر از آخرت نمي‌ترسيد، «فكونوا احراراً في دنياكم» در دنياي خود آزاد مرد باشيد. حداقل مانند عرب جاهليت در جنگ، جوانمرد باشيد. يعني من هنوز زنده‌ام. تا حسين(ع) زنده است نبايد به خيمه‌اش حمله كنيد.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید