این دهان بستی، دهانی باز شد

روزنامه همشهری 92/4/24 – ششم رمضان- اندیشه > دین- سید حسین امامی- روزه در ظاهر و رویه خود از امور سلبی و ترک امور روزانهای چون خوردن و آشامیدن آغاز میشود. به این معنا، شاید روزه را بتوان در میان عبادتها تنها عبادتی دانست که از همان ابتدا با تهذیب نفس و پالایش درونی آغاز میشود تا به تعبیر آن شاعر بزرگ، نور معرفت در آدمی برافروخته شود. از این رو، به گفته راز آشنایان، روزهدار در همان هنگام که روزه میگیرد، متوجه خداوند میشود، در نتیجه پیوند میان خداوند و روزهدار، پیوند من و تو است نه پیوند من و او. روایتهای بسیاری این معنی را تأیید میکند؛ ازجمله آن روایت معروفی که در آن خداوند میگوید: «من پاداش روزه را میدهم» و یا در خوانشی دیگر از این روایت«من پاداش آن هستم». در این زمینه عارفان و سالکان طریق دوست، نکتههای باریک و ظریف فراوانی را بیان کردهاند. آنچه از پی میآید گفتوشنودی است با دکتر قاسم کاکایی درباره بنیانهای معرفتی روزه و اینکه روزهدار پس از طی این راه دشوار 30روزه در فرجام، به چه دستاوردهای معرفتی و یافتههای درونی دست مییابد.
- آقای دکتر! در ابتدای این گفتوگو لازم است ابتدا در مورد مبانی معرفتی و فلسفه روزه صحبت کنید. به نظر شما مبانی معرفتی فلسفه روزه به عنوان عبادتی خاص و ویژه چیست؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا به سراغ قرآن میرویم تا ببینیم خداوند که روزه را واجب کرده، دلایل آنرا چه بیان کرده است. در سوره بقره آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ: ای کسانی که ایمان آوردید روزه بر شما واجب شد، چنانکه بر کسانی که قبل از شما بودند واجب شد. باشد که شما به تقوا برسید.» تقوا یعنی اینکه انسان، سپری در برابر غیر خدا داشته باشد و نگذارد که غیر خدا در دل و وجودش وارد شود، یعنی در واقع با روزه، ما خود را در حِصن و حصاری قرار میدهم که غیر خدا در آن راه ندارد. همچنین در ادامۀ آیۀ قبل میبینیم که خداوند میفرماید «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» که مسأله مهمی است که روزه در ماه رمضانی که قرآن در آن فرود آمده است گرفته میشود. قرآن چیست؟ قرآن ربط بین ما و خداست. چیزی که بین ما و خدا وجود دارد تا ما به آن چنگ بزنیم، قرآن و عترت(ع) است. این قرآن در ماه رمضان نازل شده است. قرآن بر کجا نازل میشود؟ بر قلب. یعنی به اصطلاح، سروکار روزه با قلب است که شما از غیر خدا اجتناب میکنید و سپر میگیریدو در ماه رمضان قلب خود را به خود خدا میسپارید تا معنویت، محبت، حکمت و معرفت را بر قلب شما نازل کند. پس فلسفه روزه همین است که ما قلب خود را پرورش دهیم. اینکه گفته میشود ماه رمضان بهار قرآن است به همین خاطر است. از یک طرف قرآن که جنبۀ فاعلی دارد بر قلب ما نازل میشود و از سوی دیگر روزه قلب ما را به قابلیت و آمادگی کامل برای رشد میرساند.
- چه ارتباطی بین ماه رمضان و قرآن وجود دارد که در این ماه بر قلب پیامبر نازل شده است؟
ماه مبارک رمضان ارتباط خاصی با قرآن دارد. در ماه رمضان قلب ما با روزه آماده میشود. خداوند درباره فلسفه روزه در آیه بعد از آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» نتیجه و جمعبندی روزۀ ماه رمضان چنین بیان میفرماید: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ: هنگامی که بندگان من درباره من از تو ای پیامبر سؤال میکنند، من نزدیکم.» یعنی روزه وظیفهای است برای اینکه این نزدیکی خدا و قرب الهی حاصل آید. نهایت قرب وصال است. «فَإِنِّي قَرِيبٌ» خداوند چقدر به ما نزدیک است؟ یک متر، دو متر، یک اپسیلون، «قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»؟ یعنی نهایت قرب وصال است. یکی از آیات عجیب قرآن که در چندین مورد، خدا به جای ما به من یاد کرده، همین آیه است. «عِبَادِي»، «عَنِّي»، «فَإِنِّي»، «قَرِيبٌ»، «أُجِيبُ»، «فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي»، «وَلْيُؤْمِنُواْ بِي» یعنی پیوند بسیار نزدیک است. «من»ی که در اینجا آمده است یعنی رابطه من و تو، بسیار نزدیک است. آنکه تعبیر عاشفانه از آن میکنند رابطه من ـ تو، نه رابطه من ـ او و نه رابطه من ـ آن است. یک رابطه من ـ تو با خدا برقرار میکنیم. نهایت و فلسفه روزه این است که به اصل خودمان برسیم که همان قرب خداوند و کنار خداوند نشستن است. پیدا کردن هویت واقعی خود که به تعبیر روایت، در این حالت «موتوا قبل أن تموتوا» رخ میدهد. بمیرید قبل از اینکه بمیرید یعنی نمیخورید، نمیآشامید. یعنی در واقع از دنیا مردهاید یعنی رزق خود را از دنیا نمیگیرید، لذا مصداق «موتوا قبل أن تموتوا» میشوید. «این دهان بستی، دهانی باز شد/ تا خورندۀ لقمه های راز شد» یک دهان دیگری باز شده است که شما رزق خودتان را از آنجا میگیرید و این یعنی معاشرت، همنشینی و قرب با با خدا. یعنی فلسفه روزه پیدا کردن خودِ واقعی خویش است که خودِ خداست.
در داستان مثنوی آمده است که شخصی اشتباها در زمین دیگران خانه میساخت. شبها هم خانه میساخت که روشن نبود و نمیدانست چه میکند. سعی میکرد زمین خود را آباد کند ولی وقتی که روز شد و مشخص و پیدا شد دید در زمین دیگری خانه ساخته وآنرا آباد کرده است، نه زمین خودش را. روز، زمانی است که پرده از جلوی چشم کنار میرود. «فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» از جلوی چشم تو پرده را کنار بردیم و چشم تو امروز بیناست یعنی میبیند که در زمین دیگران خانه ساخته است. اما کسی که خودش را یافته است در زمینِ غیر خود خانه نمیسازد. انسان مدتی را که به روزه پرداخته، خودش و قلبش را آباد کرده است. به تعبیر مولانا: کیست بیگانه تن خاکی تو/ کز برای اوست غمناکی تو* تا تو تن را چرب و شیرین میدهی/ گوهر جان را نیابی فربهی. یعنی به تعبیر مولانا، در غیر این ایام به دنبال آب و علفِ خرِ نفس بودهایم نه خود نفس.«ترک عیسی کرده خَر پروردهای/لاجرم چون خَر برون پردهای»
یعنی به جای اینکه روح الهی را بپرورانیم که درون خودمان هست برون و تن را پرورش دادهایم. تا تو تن را چرب و شیرین میدهی/ گوهر جان را نیابی فربهی. روزه برای این است که گوهر جان انسان فربه شود. باز هم به تعبیر مولانا: طفل جان از شیر شیطان باز کن/ بعد از آنش با ملک انباز کن. یعنی اگر طفل جان را از شیر شیطان باز کنیم و از طریق روزه باطن خویش را از غیر خدا متوجه خدا کنیم آن وقت، همنشین ملک میشویم. باز به تعبیر جناب مولانا: چند خوردی چرب و شیرین از طعام/امتحان کن چند روزی در صیام. در روزهدرست است که به محنت می افتیم ولی نتیجۀ این امتحان کنیم تا لذتی است وصف ناپذیر که اهلش آنرا میچشند و از آن خبر دارند. « گر تو این انبان ز نان خالی کنی/پر ز گوهرهای اجلالی کنی». یعنی اگر تن را از نان خالی کنیم گوهرهای خدایی در درون ما پیدا میشود و آن وقت خود خدا را پیدا میکنیم.
- روزهای که عرفای اسلامی برای تهذیب نفس و سیر و سلوک توصیه میکنند با روزهای که در ماه مبارک رمضان عموم مردم میگیرند چه تفاوتها و چه شباهتهایی دارد؟
در هنگام روزه چه میکنیم؟، ظاهر قضیه این است که روزه با سایر عبادات فرق دارد.مثلا در نماز، یکسری فعل شامل رکوع، سجود، ذکر، قیام، تشهد انجام میدهیم. در عبادات دیگر هم همین طور است اما ظاهر قضیه در روزه این است که، کاری انجام نمیدهیم، یعنی عدمالفعل است از جنس نفی و سلب است و در واقع «کَفّ نفس» (خویشتنداری) و خودنگه داشتن است. از چه چیزی خویشتنداری میکنیم ؟ در افق پایینتر، خودنگه داشتن و«نه» گفتن به خوردن، آشامیدن و سایر اموری است که بهعنوان محرمات روزه نامیده میشوند. اما در افق بالاتر بحث عمیقتر میشود. در اینجا خودنگه داشتن از غیرخدا و ترک کردن و «نه» گفتن به غیرخدا مطرح است. یعنی بالاتر از نخوردن و نیاشامیدن است، اصلا توجه به غیر وجود ندارد. به طور کلی توجه به غیر خدا را از خودمان دور میکنیم. در اینجا فقط خدا را داریم و فقط اورا در نظر میگیریم. این حالت دوم، همان روزه خاص عارفانه است که مورد نظر عرفاست و به برکت عشق حاصل میشود و همانی است که به تعبیر مولانا «تیغ لا» در قتل غیر حق راندن است. مولانا میگوید:عشق آن شعله است کو چون بر فروخت هر چه جز معشوقِ باقی جمله سوخت* تيغ لا در قتل غير حق براند /درنگر ز آن پس كه بعد لا چه ماند*ماند الاّ الله باقي جمله رفت/ شاد باش اي عشقِ شركت سوزِ زفت.
تیغ لا در غیر حق میاندازیم و فقط خدا میماند. لذا روزه عارفانه از همان روزه معمول ما شروع میشود یعنی راه حقیقت از شریعت عبور میکند. پوسته و و مقدماتِ حقیقت روزه همان شریعت است که عبارت است ازنگه داشتن خود از این محارمی که در بحث روزه حرام شده است. حقیقت و باطن این خودنگه داشتن، خویشتنداری از غیر حق و غیرخدا را نخواستن است. وقتی که از غیر خدا بریدیم آن وقت ما رزقمان را که مربوط به جانمان است از خدا میگیریم به تعبیر مولانا: این دهان بستی دهانی باز شد/تا خورندۀ لقمههای راز شد. یعنی در افق پایینتر، دهان ظاهری را میبندیم ولی در افق بالاتر، یعنی گفتیم «لا اله » میگوییم و در واقع غیرخدا را نفی میکنیم. آن وقت به «الا الله» میرسیم. خدا در وجود ما خود را نشان میدهد. به و ما خورندۀ لقمههای راز میشویم و به باطن هستی میرسیم و جانمان ارتزاق میکند. بنابراین ارتزاق ظاهری را کنار میگذاریم و از خود خدا ارتزاق مییابیم . باز هم به تعبیر مولانا: لب فرو بند از طعام و از شراب/ سوی خوان آسمانی کن شتاب.
یعنی وقتی از خوردن و آشامیدن لب فرو میبندی میخواهی جانت را سر خوان الهی بنشانی و معرفت ، حکمت و محبت را بیابی. اینها رزق باطنی ماست.. بنابراین خلاصه بحث این است که روزه عرفانی در واقع همان روزه معمول ماست منتها توام با یک ترک و یک توجه عمیقتر. به بیرونِ حرم الهی که غیرحق است «لا» میگوئیم . آنگاه در قلب خویش که حرم الهی است به «الا الله» میرسیم و حق را در درون خودمان مییابیم.
- روزه از منظر عرفان عاشقانه چه تفاوتی با روزه از منظر عرفان زاهدانه دارد؛به عبارت دیگر اهل سُکر و اهل صحو هر یک چگونه به فلسفه روزه میاندیشند؟
در عرفان زاهدانه، عارف نمیخورد و نمیآشامد و از مسائل دنیا لذت نمیبرد، منتظر است که در قیامت بخورد و بیاشامد و از نعمات بهشتی ارتزاق کند، اما در روزه عاشقانه، همین جا و در همین عالم توجه شخص روزهدار به خود خداست و همین جا همنشین خدا و ملائک میشود و لذتهایی میبرد که سایر افراد و یا زاهد در این دنیا نمیبرد. به تعبیر حافظ: عیش نقد امروزم میسر میشود. یعنی درست مانند کسی است که کنار معشوق مینشیند؛ چه لذتی دارد. شخصی که روزه گرفته است و از غیر حق روی برگردانده و دلش را متوجه خدا کرده است در درون خودش جلیس و همنشین خدا شده است. نعمت همنشینی با خدا بالاترین بهشت است. «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي*وَادْخُلِي جَنَّتِي» که خدا فرمود که داخل در بهشت من شوید. برای عاشق بهشت خود خدا نه «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَار» همینجا میسر میشود. یعنی آنکه عاشق است همین جا لذت مجالست با خود خدا را میبرد اما زاهد اینجا فقط تشنگی، گرسنگی و صبر بر گرسنگی و تشنگی را حس میکند و منتظر وقت دیگری است که نتیجه این صبرش و زهدش را ببیند.
- با توجه به اینکه همه عبادت برای خداست و پاداش آنرا خداوند میدهد، پس چرا فرموده است: «الصوم لی و أنا أجزی به: روزه از آنِ من است و من به آن پاداش میدهم» این حدیث قدسی را تفسیر میکنید؟
همه عبادات از آنِ خداست ولی در همه عبادات، امکان ریا وجود دارد. کسی که نماز میخواند و یا حج میرود و یا قرآن میخواند چون در انظار مردم است ریا و غیر خدا را شریک خدا قرار دادن برایش امکان دارد. د اما کسی که روزه گرفته، سختی و محنتی را تحمل میکند که در سایر عبادات کمتر است، ودر عین حال هیپکس غیر خدا از آن آگاه نیست و ریا و شرکت دادن غیر خدا در آن راه ندارد، چرا که عبادتی است که مربوط به درون افراد است. روزه درونگرایی به تمام معنا برای خداست و جایی است که غیر خدا راه ندارد یعنی ذکر بیرونی و توجه بیرونی و فعل بیرونی نیست، هرچه هست مربوط به قلب است. به تعبیر علمای اخلاق و فقه، فعل جوانحی است نه فعل جوارحی. در درون خودتان دارید این کار را انجام میدهید و از غیر حق چشمپوشی میکنید لذا فرمود «الصوم لی» روزه برای من است و «أنا اَجزی به» من خودم برای روزه جزا می دهم . این حدیث را به شکل فعل مجهول نیزخوانده اند که «أنا اُجزی به» ، یعنی من خودم جزای روزه هستم. با توجه به آیه «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيب» و بحثی که بیان شد که فلسفه روزه وصال و نزدیک شدن با خداست، نتیجه و جزای روزه خود خداست که «وصال او ز عمر جاودان به/ خداوندا مرا آن ده که آن به»، یعنی در واقع وصال ربوبی است که در جریان روزه اتفاق میافتد.
- با توجه به اینکه روزه را به عنوان عبادتی که نوعی نگاه سلبی دارد آیا میتوان در بستر الهیات سلی نیز فهم کرد؟
الهیات سلبی، بحثی در حوزه نظر است. اینکه آیا ما خدا را با صفات ثبوتی او میشناسیم یا صفات سلبی او؛ با صفات جمال او میشناسیم یا با صفات جلال او؛ بحث الهیات سلبی این است که خداوند ورای همه چیزهایی است که ما میپنداریم. خداوند از قیل و قال و خیال ما برتر و والاتر است.
ما چگونه میتوانیم به خدا برسیم. با نفی خود، با سلب خود، با فنا. فنا یعنی ا تیغ «لا» در نفی غیر حق راندان. یعنی به هر چیزی غیر از خداازجمله به شهوات و خواستهای خودمان و به چیزهایی که خودِ پنداری ما را میسازد و به تعلقات خودمان نه بگوئیم. اگر به این معنا روزه، ترک و نفی و طرد تعلقات باشد، ممکن است بتوانیم نوعی فنا از آن استفاده کنیم و در این فنا به بقاء الله باقی باشیم.