کربلا و اشک(1)

 

کربلا و اشک
کربلا و اشک

از «شمشير»، «خون»، «خاك» و «تشنگي» سخن به ميان آمد. از حسين(ع)، علي اكبر(ع)، علي اصغر، قاسم و عباس(ع) ياد شد و همين كافي است كه «اشك» راه خود را پيدا نمايد و جاري شود. حديثِ «اسارت»، «غربت»، زينب(ع)، سجاد(ع)، «خرابه‌ي شام» و رقيه بماند.
بُعدِ چهارم كربلا، مظلوميت و فاجعه است و همين بُعد است كه كربلا را با مرثيه و اشك گره زده است. احاديث در ثواب گريه‌ي بر حسين(ع) فراوان و به حد تواتر است. خود‌‌ِ حسين(ع) فرمود: «من كشته‌‌ي اشك و يا اشك‌ها هستم». «انا قتيل العبرة» و نيز «انا قتيل العبرات». امام باقر(ع) درباره‌ي جدشان امام حسين(ع) فرمودند: «لايذكره مؤمن الا بكي» (هر مؤمني كه او را به ياد آورَد، مي‌گريد». امام صادق(ع) به ابي عماره فرمود كه:‌ «اي اباعماره هر كس شعري در سوگ حسين(ع) بخواند و پنجاه نفر را بگرياند، ثواب بهشت خواهد داشت». سپس فرمودند كه اگر چهل نفر را بگرياند، ثواب بهشت دارد. عدد گريه كنندگان را پله پله كم كردند تا رسيدند به اين كه «اگر يك نفر را بگرياند، ثواب بهشت خواهد داشت». سپس فرمودند: «اگر شعري بگويد و خودش گريه كند، ثواب بهشت دارد»‌ و سرانجام فرمودند «اگر در سوگ حسين(ع)، شعري بخواند و حالت گريه به خود بگيرد (هر چند گريه نكند)، بهشت از آن اوست». امام زمان(ع) در زيارت ناحيه‌ي مقدسه، خطاب به جد بزرگوارشان، امام حسين(ع)، چنين ندبه مي‌كنند كه اي جد بزرگوارم! «اگر چه دنيا و فاصله‌ي زماني، مرا از ياري تو محروم كرد و نبودم تا با دشمنان تو جنگ كنم و با بدخواهان تو پيكار نمايم، اينك در مصيبت تو، هر صبح و شام، ناله سر مي‌دهم و به جاي اشك، خون از ديده مي‌بارم و در فاجعه‌ي جانگدازت، اندوهگين و غمگين هستم تا در اثر بي‌قراري و غصه، جان دهم».
به هر حال، در گريه‌ي بر شهيدان كربلا و به خصوص، امام بر حسين(ع) و در ثواب اين گریه، روايات به حد متواتر است. سال‌هاي سال است كه در ايام محرّم خطبا، مداحان و شعرا، در سوگ حسين(ع)، گفته‌اند، گريسته‌اند و گريانده‌اند. اما در مقابل، عده‌اي به اين نحوه از مصيبت خواندن و گريستن، اعتراض دارند:
1- عده‌اي از روشنفكران اين امر را برساخته‌ي «تشيع صفوي» مي‌دانند. يعني حكومت صفوي براي از بين بردن «تشيع علوي» و روحيه‌ي اعتراض و پرخاشگري مردم در برابر حكومت، گريه و خودزني را ترويج داده است. حسين(ع) كشته نشد كه ما بگرييم بلكه شهيد شد تا ما بپاخيزيم. اين عده، چون مي‌خواستند بُعدِ سياسي و بُعدِ حماسيِ نهضت كربلا را پررنگ كنند، آن همه احاديث متواتر را ناديده گرفتند و بُعدِ چهارم كربلا يعني بعد مرثيه را به فراموشي سپردند و يا آن كه آن را بسيار كمرنگ كردند. اما آن‌چه در طول انقلاب و به ويژه در جبهه‌ها رخ داد، خلاف اين تصور را نشان داد. در جبهه‌ها با رزمندگانِ دست از جان شسته‌اي رو به رو بوديم كه مقابل همه‌ي سلاح‌هاي مدرنِ شرق و غرب، چون «بنيان مرصوص» ايستاده بودند، و در عين حال، در هر فرصتي بر حسين(ع) اشك مي‌ريختند. يعني هر چهار بُعدِ كربلا: عرفان، سياست، حماسه و مرثيه، را به زيبايي هر چه تمام‌تر به نمايش گذاشتند.
2- برخي اين اشك ريختن را با بُعد عرفانيِ كربلا در تضاد مي‌بينند. اگر به آن‌چه اين روزها در بعضي از مجالس عزاي امام حسين(ع) مي‌گذرد، و به آن‌چه برخي از مداحانِ جاهل در اين مجالس مي‌گويند و انجام مي‌دهند، نگاه كنيم، شايد ما نيز به اين معترضا حق بدهيم. همان‌طور كه گفتيم، در طول جنگ، همه‌ي ابعاد كربلا با هم گره خورده بود. مداحاني كه رزمنده بودند، هم حماسه مي‌آفريدند و هم اشك مي‌ريختند. نامشان و عكسشان نيز مطرح نبود. اما امروز كافي است كه سري به برخي مجالس بزنيد، نام مداحان، ادا و اطوارهاي آنان، نوع موسيقي‌اي كه انتخاب مي‌كنند، جعلياتي كه تحت عنوانِ وقايع كربلا مطرح كرده و به خوردِ مردم مي‌دهند، همه، نشان مي‌دهد كه هدف، مسابقه در گرفتنِ اشك است. ديگر حتي نام مداحان بيشتر از نامِ خود امام حسين(ع) مطرح است. برخي از اهل منبر هم، ناچار شده‌اند كه به رنگ همين مداحان در بيايند و با تقليد از ايشان، در صددِ جلب قلوب مردم به خويش، و نه به امام حسين(ع)، برآيند؛ همان چيزي كه مرحوم شهيد مطهري تحت عنوان «عوامزدگي» آن را خطري بزرگ براي روحانيت مي‌دانست و يا تحت عنوان «تحريف‌هاي عاشورا» بر سرِ آن، فرياد مي‌كشيد.
حضرت آيت الله نجابت(ره) نيز، اصرار داشتند كه در مراسم عزاداريِ امام حسين(ع)، اولاً، فقط اهلِ علم روضه بخوانند؛ ثانياً، فقط مقتل بخوانند و اشعار عميق؛ ثالثاً همه را از روي كاغذ يا كتاب بخوانند تا از خود چيزي بر آن نيفزايند. اما امروز مي‌بينيم كه برخي براي پررنگ كردن بُعد مرثيه و براي گرفتن اشك، از دروغ بستن به پسر رسول خدا(ص) ابا ندارند. از ديدگاه آن‌ها، هدف وسيله را توجيه مي‌كند. طوري روضه مي‌خوانند كه عزت اهل بيت را پايمال مي‌كنند. مردم را ترغيب مينمایند كه بر بيچارگي امام حسين(ع) بگريند. نعوذبالله، زينب(ع) را زني برادر مرده، كتك خورده، خاك بر سر شده، خوار و ذليل تصوير مي‌كنند. در شهادت، چيزي غير از فاجعه نمي‌بينند. قاسم و علي اكبر(ع) را صرفاً‌ جواناني ناكام مي‌بينند كه از كف رفته‌اند. ديگر به قرآن نمي‌نگرند كه «احياءٌ عند ربهم يرزقون».
بنده، خود را خيلي كمتر از آن مي‌دانم كه مداح امام حسين(ع) به حساب آيم، و نيز آن توفيق را ندارم كه اهل منبر باشم. يك معلمِ ساده بيشتر نيستم. نه مداحان جا را بر بنده تنگ كرده‌اند و نه اهل منبر. آن‌چه نيز گفتم مربوط به عده‌ي قليلي از مداحان و اهل منبر است، ولي اين خطر را حس مي‌كنم كه مبادا اين جريان، به صورت يك جريان غالب درآيد و به قيمت پررنگ كردن بعد مرثيه، ساير ابعاد كربلا را كمرنگ نمايد. امام حسين(ع)، ما را به خدا، به توحيد، به معاد، به عشق و به اخلاق فرا مي‌خواند. مجلس امام حسين(ع) بايد مملو از اين مفاهيم باشد.
اين‌جاست كه مولانا نيز همين اعتراض را بر برخي از عزادارانِ زمان خويش دارد:
روز عاشورا همه اهلِ حلب
باب انطاكيّه اندر، تا به شب
گِرد آيد مرد و زن جمعي عظيم
ماتم آن خاندان دارد مقيم
ناله و نوحه كنند اندر بُكا
شيعه عاشورا براي كربلا
بشمرند آن ظلم‌ها و امتحان
كز يزيد و شمر ديد آن خاندان
نعره‌هاشان مي‌رود در وَيْل و وَشت
پُر همي گردد همه صحرا و دشت
يعني اين جماعت، جريان كربلا را فقط يك فاجعه تلقي مي‌كردند و بر اين فاجعه نعره مي‌زدند، غافل از آن كه كربلا ابعاد عرفاني عميقي دارد. لذا مولانا از زبانِ شاعري كه شاهد آن صحنه بوده است بدان‌ها چنين اعتراضي مي‌كند:
پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان
زان كه بد مرگي است اين خواب گران
روحِ سلطاني ز زنداني بجَست
جامه چه دْرانيم و چون خاييـم دست؟
چون كه ايشان خسروِ دين بوده‌اند
وقت شادي شد، چو بشكستند بند
سوي شادُرْوانِ دولت تاختند
كنده و زنجير را انداختند
روز مُلك است و گش و شاهنشهي
گر تو يك ذره از ايشان آگهي
ور نه اي آگه بُرو بر خود گِري
زان كه در انكارِ نقل و محشري
بر دلِ و دين خرابت نوحه كن
كه نمي‌بيند جز اين خاكِ كُهن
مشاهده مي‌كنيم كه مولانا در اين‌جا، بُعد عرفاني كربلا را پررنگ مي‌كند. كربلا را نه يك فاجعه، بلكه عروجي زيبا مي‌بيند كه سلطان دين، غل و زنجير را از پاي خويش گسسته و به خدا پيوسته است. اين همان است كه زينب(ع) فرمود. وقتي كه ابن زياد در كاخِ كوفه خواست زينب(ع) و اهل بيت را خوار كند و كربلا را يك فاجعه و شكست نشان دهد، از زينب(ع) سؤال كرد كه: اين كشته شدنِ همه‌ي مردانتان و اسارت زنانتان را چگونه ديديد؟ در جواب فرمود: «ما رأينا الا جميلاً» (غير از زيبايي چيزي نديديم).
نبايد طوري روضه بخوانيم كه از آن، ذلت امام حسين(ع) و اهل بيت استشمام شود. در كنار مرثيه، حتماً بايد بُعد عرفان و بُعد حماسه‌ي كربلا حفظ شود. ابن ابي الحديد شيعه نيست. يك سنّيِ معتزلي است. وقتي كه مي‌خواهد امام حسين(ع) و كربلا را توصيف كند مي‌گويد: «سيد اهل الاباء» (سرور همه‌ي ذلت ناپذيران). «علّم الناس الحمية» (حسين(ع) كسي است كه به مردم غيرت و حميت را آموخت). «و الموت تحت ظلال السيوف اختياره علي الدنيه» (او به جاي ذلت و پستي، شهادت زير شمشير را اختيار كرد). جایی كه ابن ابي الحديد معتزلي امام حسين(ع) را چنين حماسی، تصوير مي‌كند، چقدر دردآور است برخي مطالب كه به هدف گرفتن اشك، از برخي از مداحانِ شیعه مي‌شنويم.
به هر حال، اشك بر امام حسين(ع) صرفاً در فاجعه بودن واقعه‌ي كربلا خلاصه نمي‌شود. از بُعد عرفاني نيز كربلا و اشك، پيوندي عميق دارند. در قرآن كريم، به كثرتِ گريستن امر شده است كه «فليضحكوا قليلاً وليبكوا كثيراً» چرا؟ چون ايمان، كفر، شرك، نفاق و بلكه حيات معنوي همه به قلب مربوط مي‌شود؛ قلبي كه بايد ذكر خدا در آن تأثير نمايد و به آن حيات ببخشد. بدين جهت، قلب بايد آمادگي اين آب حيات معنوي و اين تأثير و تأثر را داشته باشد. راهِ اين آمادگي آن است كه قلب نرم و خاشع شود: «الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله» (آيا زمان آن نرسيده است كه مؤمنان قلبشان براي ياد خدا خاشع و نرم شود؟). يكي از مهم‌ترين راه‌ها براي خشوع قلب، گريه است. كساني كه داراي معرفت هستند به رو در مي‌افتند و مي‌گريند و بر خشوع و خشيت آنان افزوده مي‌شود: «و يخرّون للاذقانِ يبكون و يزيدهم خشوعا». به همين علت، خداوند هدايت يافتگان را چنين تحسين مي‌كند كه: «اذا تتلي عليهم آيات الرحمن خرّوا سجّداً و بكيا» (و چون آيات خداوندِ رحمان بر آنان خوانده شود، گريان به سجده مي‌افتند).
بنابراين، گريه سلاحي در برابر قساوتِ قلب، كبر، غرور، خودخواهي و نفس امّاره است. چنان كه علي(ع) در دعاي كميل، گريه را سلاحِ مؤمنان معرفي مي‌كند كه «سلاحه البكاء»؛ و نيز فرمود: «چشمي كه گريان نباشد، بركت ندارد». اشك نشان‌دهنده‌ي دردمندي است و كسي كه به «دردِ بي دردي» گرفتار شده باشد علاجش آتش است:
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
اين است كه مولانا، «دردمندي» را چنين مي‌ستايد:

پس بدان اين اصل را اي اصل‌جو
هر كه را درد است او برده است بو
هر كه او بيدارتر، پر دردتر
هر كه او آگاه‌تر، رخ زردتر
لذا در دعا داريم كه: «خدايا پناه مي‌برم به تو از چشمي كه نمي‌گريد و اشكِ آن جاري نمي‌شود». در مناجات الشاكين، مي‌بينيم كه امام سجاد(ع) از چنين چشمي به خدا شكايت مي‌برد: «الهي اليك اشكوا … عيناً عن البكاء من خوفك جامده». لذا گريه، بركت و رحمتِ خداست براي قلب. باز هم به قول مولانا:
چون خدا خواهد كه مان ياري دهد
ميل ما را جانب زاري كند
اي خُنُك چشمي كه آن، گريان اوست
اي همايون دل كه آن، بريان اوست
آخِرِ هر گريه، آخر خنده‌اي است
مردِ آخربين، مبارك بنده‌اي است
هر كجا آبِ روان سبزه بُوَد
هر كجا اشكي دوان، رحمت شود
اين‌جا همان مولانايي را كه به تصويرِ غلط از حماسه‌ي كربلا و گريه‌ي بر آن، اعتراض داشت، مي‌بينيم كه چگونه اشك و گريستن را مي‌ستايد و بارشِ اشك را موجب خرّمي دل مي‌داند:
اين دلم باغ است و چشمم اَبْروَش
ابر گريد باغ خَندد شاد و خوش
سالِ قحط از آفتابِ خيره‌خند
باغ‌ها را مرگ و جان كندن رسند
ز امر حق وابكوا كثيراً خوانده‌اي
چون سرِ بريان چه خندان مانده‌اي
پس گريه درمان است و موجب خندان شدن قلب مي‌گردد. اما نه هر گريه‌اي. گريه‌ي براي دنيا چنين تأثيري ندارد. گريه‌اي لازم است كه ما را به قرب خدا بكشاند. براي اين گريه، بهانه‌اي لازم است و چه بهانه‌اي زيباتر از حسين(ع)؟
اي بهترين بهانه براي گريستن وي داغ جاودانه براي گريستن
با نام داغدار تو اي لاله‌ي بهشت زيباست هر ترانه براي گريستن
خودش فرمود كه اگر مي‌خواهيد گريه كنيد، اگر مي‌خواهيد ندبه نماييد، هر گاه نام غريب يا شهيدي را بشنويد، بر من بگرييد، «فاندبوني».
با نام داغدار تو اي لاله‌ي بهشت
زيباست هر ترانه براي گريستن
نام تو در گشايشِ دل‌هاي داغدار
رمزي است عاشقانه براي گريستن
در راهِ بازگشت به خود، عشق كاشته است
داغ تو را نشانه براي گريستن
بيدار كرد داغ تو وجدان خفته را
با موج تازيانه براي گريستن
در راه كربلاي تو، هر لاله مي‌دهد
ما را به كف، بهانه براي گريستن
شش سوي لاله مي‌دمد اي چشم، باز كن
راهي از اين ميانه براي گريستن
لبريز شو ز چشم من اي هر چه اشك من
تنگ است چشمخانه براي گريستن

برگرفته از کتاب گلبانگ سربلندی دکتر قاسم کاکایی

 

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید