
کتاب هنگام نیایش چه میکنیم که مدتها بود که نایاب شده بود از سوی انتشارات هرمس تجدید چاپ شد. این کتاب چند سال پیش کتاب سال حوزه و کتاب فصل جمهوری اسلامی شد.
کتاب «هنگام نیایش جه میکنیم؟» تألیف پروفسور ونسان برومر است. پروفسور برومر یکی از فیلسوفان مطرح معاصر در حوزۀ فلسفۀ دین است و کتاب یاد شده نیز به نوعی فلسفۀ نیایش محسوب میشود که آقایان اشکان بحرانی و مسعود رهبری آن را ترجمه کرده اند و دکتر قاسم کاکایی آن را ویرایش نموده است. آگر چه موضوع کتاب به فلسفۀ نیایش به نحو عام مربوط میشود ولی شواهد و مثالها از کتاب مقدس و فرهنگ مسیحی انتخاب شده اند. از این رو به پیشنهاد پروفسور برومر، در جهت ملموس کردن مطالب کتاب در فضایی شیعی، دکتر قاسم کاکایی مقدمه ای مبسوط و تعلیقاتی مفصل به ترجمۀ فارسی کتاب افزوده است. در اینجا قسمتی از مقدمۀ دکتر کاکایی در معرفی کتاب و فصلهای مختلف آن را می آوریم:
همان طور که گفتیم این کتاب ترجمهی ویراست دوم کتاب ونسان برومر است تحت عنوان:
What are We Doing When We Pray? On Prayer and the Nature of Faith
(هنگام نیایش چه میکنیم، در باب نیایش و سرشت ایمان)، این کتاب دو بخش دارد، بخش اول دربارهی سرشت نیایش است و بخش دوم دربارهی ماهیت ایمان و ربط و نسبت آن با نیایش. برومر بخش نیایش را «تمرین دائمی ایمان»، «نسخهی صغیر زندگی ایمانی»، «کلید فهم ایمان» و «بازی زبانی ایمان» میداند. بنابراین ارتباط دو بخش کتاب با یکدیگر کاملاً مشخص است. جان کلام او در بخش اول این است که ایمان یک رابطهی عاشقانه بین فرد مؤمن و خدا است و نیایش عملی است که با آن، این رابطه ایجاد، تعمیق و یا بازسازی و ترمیم میشود. جان کلام او در بخش دوم تمایزگذاری بین ایمان و باور دینی صرف از یک سو و ارتباط ذاتی بین این دو، از سوی دیگر است. ایمان، صرفِ باورِ دینی محض نیست بلکه یک نوع تعهد و عشق و سرسپردگی نیز هست. البته ایمان مستلزم باورها و اعتقادات دینی نیز هست. پس میتوانیم از ربط و نسبت نیایش و ایمان به ربط و نسبت نیایش و اعتقادات دینی نیز پی ببریم.
اصل اساسیای که برومر هر دو بخش کتاب را بر آن مبتنی میکند این است که خدای ادیان وحیانی، و به ویژه مسیحیت، خدایی متشخص (personal) است که میتوان او را شخص انگاشت (نه شئ) و صفات انسانوار را به او نسبت داد. وی در کتاب (سخن گفتن از خدایی شخصوار) به تفصیل از این خدا سخن میگوید. بر همین اساس وی دین و ایمان را یک رابطهی بیناشخصی میان انسان و خدا میبیند و در دو کتاب دیگرش، مفاهیم دینی از قبیل «عشق» و «نیایش» را بر همین اساس میکاود؛ بدین ترتیب که از روش الگوسازی و استفاده از استعاره برای فهم این رابطه استفاده میکند. وی ابتدا یک الگو از رابطهی بین دو انسان در مقولهای مانند «عشق» یا «حاجتخواهی» به دست میدهد و عناصر و لوازم آن را به عشق بین انسان و خدا و یا حاجتخواهی انسان از خدا (دعا) تطبیق میکند. البته از آنجا که خدا با سایر اشخاص انسانی تفاوتهای مهمی نیز دارد، رابطهی بین انسان و خدا با رابطهی بین دو انسان تفاوتهایی نیز دارد که در هنگام تطبیق باید این تفاوتها را در کنار آن تشابهها در نظر گرفت. این کاری است که برومر در هر دو کتابِ «عشق» و «نیایش» انجام میدهد.۱ یعنی به جای این که بگوید ماهیت عشق خدا چیست و یا ماهیت نیایش و دعا از درگاه خدا کدام است میپرسد که عشق خدا شبیه چیست و یا دعا به درگاه خدا به چه چیزی شبیه است. این کاری است که معمولاً ما در همهی موارد دیگر به جای بررسی انتزاعی سرشت و ماهیت یک شئ انجام میدهیم.
جان کلام برومر این است که ایمان یک نوع اضافه بین انسان و خدا است ولی نه از آن نوع اضافههای مقولی که بین دو شئ برقرار است (مثل همسایگی) که صرف نسبت است و هیچ مابهازایی در دو طرف رابطه ندارد. بلکه از آن نوع اضافههایی است که به تعلق وجودی و درونی بین دو شخص برمیگردد(مانند عشق). این نوع اضافه، صِرفِ یک نسبت نیست بلکه مابهازایی در درون و جان هر دو طرف اضافه دارد. ایمان خود از مقولهی عشق دوسویه است که در هر دو طرف رابطه مابازا دارد. نیایش نیز ظهور و بروز این رابطهی درونی است که به نوبهی خود بر هر دو طرف رابطه اثر میگذارد و باعث ایجاد، تشدید و بازسازی این رابطه میشود. چرا که ایمان و عشق در درون یک شخص میتواند پیدا شود، کم شود، زیاد شود و یا از بین برود و دوباره بازسازی شود. از همین رو، نیایش کارکردهای مختلفی دارد. گاه صرفاً مسألت، استدعا و حاجتخواهی است که ما در آن، وقوع چیزی یا انجام کاری را از خدا میخواهیم. گاه شکایت بردن به دوست و غم دل با او گفتن است، گاه صرفاً سخن گفتن و نجوا و همنشینی با وی است، بدون این که هیچ خواست دیگری غیر از همنشینی در کار باشد(مناجات و ذکر). گاه توبه و بازگشت به درگاه او است پس از آن که این رابطه به علت خطای من از بین رفته و یا آسیب دیده باشد. گاه سپاس است، گاه ستایش و گاه پرستش و ابراز سرسپردگی و بندگی. گاه نیز شفاعت است که به معنی این است که برای دیگران چیزی بخواهیم نه برای خود. اینها همهی آن کاری است که ما به هنگام نیایش انجام میدهیم و برومر در فصول مختلف این کتاب آنها را کالبد شکافی میکند.
برومر لفظ عام «prayer» را برای همهی این موارد به کار میبرد و گاهی نیز «prayer» را به معنای حاجتخواهی استعمال میکند. در فرهنگ اسلامی نیز «دعا» همهی آن معانی عام را در بردارد ولی در مواردی صرفاً در معنای حاجتخواهی استعمال شده است. ما در این ترجمه «نیایش» را در مورد همان معنای عام به کار بردهایم و در معنای خاص حاجتخواهی از واژهی «دعا» و گاهی نیز استغاثه استفاده کردهایم هرچند چنان که گفتیم در روایات ما و در ادعیهای که از معصومین(ع) رسیده است دعا همان معنای عام را دربردارد.
عموم مردم از اصطلاح دعا و نیایش صرفاً حاجتخواهی و استدعا را میفهمند. یعنی این که انسان از خدا چیزی (که بیشتر مادی و معنوی است) آن هم برای خویشتن (ونه دیگران) بخواهد و انتظار داشته باشد که خدا آن حاجت را برآوَرَد و اطمینان داشته باشد که برمیآوَرَد. مؤمنان دعا را به عنوان یک ابزار در این جهت مؤثر میدانند. برومر در دو فصل اول به ارزیابی و نقد این دیدگاه میپردازد.
در فصل اول، برومر به بررسی تأثیر و سودمندی دعا میپردازد. اگر نیایش را صرفاً به عنوان درخواست امری مشاهدهپذیر از خدا در نظر بگیریم چگونه میتوانیم این تأثیر را مورد آزمون قرار دهیم؟ خدا به صورت شرطی فرمود «ادعونی استجب لکم» (اگر مرا بخوانید، شما را اجابت میکنم). این گزاره را چگونه میتوان مورد آزمون قرار داد. دو راهِ پیشنهادی عبارتند از: ۱- آزمون به طریق علوم تجربی و مانند همهی فرضیههای شرطی، ۲- تحقیق آماری. برومر هر دو طریق را مورد نقد قرار میدهد. در طریق اول ما رابطهی بیناشخصی با خدا را فراموش میکنیم و جملهی شرطیهی فوق را مانند سر و کار داشتن با یک ماشین میپنداریم که «اگر یک سکه در این ماشین بیندازید، از آن سوی ماشین، بستنی مخصوص دریافت میکنید!». در اینجا اگر ماشین درست باشد سکه انداختن همان و بستنی دار شدن همان. آیا خدا مانند آن ماشین است و دعای ما مانند انداختن سکه و اجابت خدا نیز مانند اعطای بستنی از سوی ماشین است!؟ میگویند که شخصی هر روز صبح که میخواست سرکارش برود برای سلامتی خود پولی را در صندوق صدقات چهار راه نزدیک منزلشان میانداخت. یک روز صبح پس از انجام این کار همین که خواست از خیابان عبور کند با اتوموبیلی تصادف کرد، پایش شکست و روی زمین افتاد. در همین هنگام ملاحظه کرد که شخص دیگری به سمت صندوق صدقات میرود تا پولی در آن بیندازد، با همان حال درد که روی زمین افتاده بود بانگ زد که: «آقا! نینداز! امروز دستگاه خراب است و کار نمیکند!». آیا نگاه ما به دعا و اجابت چنین است؟
راه دیگر از راه تحقیق آماری است که مثلاً دو گروه را در نظر بگیریم که خودشان یا دیگران برای برآورده شدن یکی از حوائج ایشان (مثلاً برای طول عمرشان) دعا میکنند، و گروه دیگری که نه خودشان و نه کس دیگری برای آنها (مثلاً برای طول عمرشان) دعا نمیکند. سپس بین این دو گروه دست به آمارگیری بزنیم، اگر مثلاً متوسط طول عمر گروه اول از متوسط طول عمر گروه دوم بیشتر بود میتوان نتیجه گرفت که دعا مؤثر است. در غیر این صورت میتوان نتیجه گرفت که دعا مؤثر نیست. این کاری است که گالتون انجام داده و نتیجه گرفته است که دعا مؤثر نیست. نگارنده خود در دانشگاه شیراز و در دانشگاه علوم پزشکی شیراز مشاهده کرده است که برخی از همکاران، طرحهای تحقیقاتی ای انجام دادهاند تا نشان دهند که بر خلاف نظر گالتون دعا مؤثر است. در اینجا دعا برای بهبودی بیماران را مورد تحقیق قرار دادهاند و دو گروه بیمار را در نظر گرفتهاند که برای بهبودی یک گروه دعا شده است و برای یک گروه نه، و ملاحظه کردهاند که با ارائۀ خدمات پزشکی یکسان به هر دو گروه، آمار بهبودی در میان گروه اول بیشتر است، پس دعا موثر است! برومر این روش را نیز مورد نقد قرار میدهد. سپس خود نکتهای را یادآور میشود و آن این که شاید تأثیر دعا نه بر خدا و نه بر روند امور عالم بلکه بر شخص نیایشگر باشد. نیایش دستیابی به یک معدن طلا در درون آدمی است. در اینجا برومر خطاب به کسانی که راههای یادشده را آزموده و مدعیاند که دعا اثر ندارد، با مولانا همنواست که:
بیچاره کسی که زر ندارد وز معدن زر خبر ندارد
بیچاره دلی که ماند بی تو طوطی است ولی شکر ندارد
دارد هنر و هزار دولت افسوس که آن دگر ندارد
آنها که ز ما خبر ندارند گویند دعا اثر ندارد
در فصل دوم، برومر به این مسأله میپردازد که معنای تأثیر نیایش بر شخص نیایشگر چیست. آیا دعا صرفاً یک تلقین و یک مراقبهی درمانگرانهی روحی است از نوع تمرکزهایی که در کاراته یا یوگا برای افزایش قدرت روحی شخص بجا میآورند؟ آیا نیایش صرفاً ابزار مناسبی است برای تقویت اخلاق و تعهدپذیری و یا به منظور تقویت روحی برای مواجههی با مشکلات؟ اگر بین هدف و فایده تمییز قائل شویم و امور یادشده را فایدهی دعا حساب کنیم نه هدف آن، چنین دیدگاهی تا حدی مقبول است. هدف نیایش وصال و همنشینی با خداست و لازمهی این همنشینی کسب نور و قوت و امید است به نحوی که درون فرد نیایشگر معطر میشود، از آلودگیها پاک میگردد، میلش به نیکی و اخلاق افزوده و قدرت روحیاش در برابر مشکلات زیاد میشود و … چون خدا از همهی خواستهای ما آگاه است و نیازی ندارد که خواست خود را برایش آشکار کنیم پس فایدۀ نیایش آن است که شوق به وصالِ خودِ خدا در ما زیاد شود. این است که:
حافظ وصال میطلبد از ره دعا
یا رب دعای خسته دلال مستجاب کن
و اگر همین همنشینی و وصال را در حال دعا میخواهیم پس
حافظ وظیفهی تو دعا کردن است و بس
در بند آن مباش که نشیند یا شنید
در اینجا مولانا نیز با لسان الغیب همزبان است که:
دعاگویی است کار من بگویم تا نطق دارم
قبول تو دعاها را بر آن باری چه حق دارم
نیایش برای آن است که سرد و منجمد نباشیم، از حرارتِ دعا یخ وجود ما آب شود، روان و جاری گردد، از گور دل خویش به درآییم و احساس زنده بودن بنماییم. به قول مولانا:
اگر دعا نکنم لطف او همیگوید
که سرد و بسته چرایی بگو زبان داری
به همین علت است که این انسانِ زنده و سرمست، دست از طلب و دعا برنمیدارد تا کام او که وصال دوست است برآید و حاضر نیست چیز دیگری بستاند و برود. باز هم به قول مولانا:
چندان دعا کن در نهان، چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
بانگ شعیب و نالهاش وان اشک همچون ژالهاش
چون شد ز حد، از آسمان آمد سحرگاهش ندا
گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت، خامش، رها کن این دعا
گفتا نه این خواهم نه آن، دیدار حق خواهم عیان
گر هفت بحر آتش شود، من در روم اندر لقا
در فصل سوم، برومر چند شبهه را مطرح میکند که به نحوی اشکالاتی است که از سوی پیروان الاهیات گشوده بر الاهیات سنتی وارد میشود و آن این که ماهیت حاجتخواهی دعا چگونه بر خدایی که قادر مطلق، تغییر ناپذیر و عالم مطلق است تأثیر میکند. این شبهات در واقع به بحث نسبت بین دعا و قضاو قدر و سرنوشت برمیگردد. برومر این شبهات را در سه قسمت تحلیل و بررسی میکند و راهحلهای خود را برای آنها ارائه میدهد: ۱- آیا از خدا هر چیزی را میتوان خواست؟ آیا چیزی وجود دارد که برآوردنش برای خدای قادر مطلق غیرممکن باشد؟ آیا برای خدای قادر مطلق غیرممکن معنادارد؟ ۲- ما در دعا بر سر آنیم که بر خدا تأثیر گذاریم و ارادهاش را نسبت به آینده تغییر دهیم آیا چنین طلبی از خدایی که غیرقابل تغییر است معنا دارد؟ ۳- آن خدایی که عالم مطلق است و علمش ازلی است، از منظر او همه چیز در تقدیر و سرنوشت رقم خورده است. پس دعا چگونه میتواند آینده را عوض کند؟ آیا عوض شدن آینده به معنای جهل شدن علم خدا نیست؟
در فصل چهارم، برومر به یکی دیگر از شبهات و اشکالات مربوط به استغاثه و حاجتخواهی میپردازد و آن این که خواستهی ما در دعا اگر خلاف مصلحت ماست، خدایی که خیرخواه مطلق است باید حتماً آن را برنیاورد؛ و اگر آن خواسته به مصلحت ما است همان خدای خیرخواه مطلق باید حتماً آن را برآورد ولو آن که ما دعا نکرده باشیم. پس در هر حال، دعا کردن لغو و بیهوده است. پس این سؤال باقی میماند که «چرا دعا بکنیم؟». در اینجا برومر جوابهای مختلف به این شبهه را ارزیابی میکند و جوابهای خاص خود را در انتها میدهد که یکی از آنها همان است که قبلاً ذکر شد که دعا در هر حال، بر شخص نیایشگر تأثیر میگذارد و خدا میخواهد که با این طلب و دعا در ما شوق، امید و سرزندگی ایجاد شود. اینجا اشکال دیگری پیش میآید و آن این که وقتی برای دیگران دعا میکنیم هدف چیست آیا باز هم تأثیر بر شخص نیایشگر است؟ برومر در این فصل تحلیلی از مسألهی شفاعت و دعا برای دیگران و نیز دعای دسته جمعی ارائه میدهد که خواندنی است.۲
در فصل پنجم، این سؤال مطرح میشود که عمل استجابت دعا از جانب خدا چگونه است؟ آیا اجابت دعا به صورت یک امر خارقالعاده است و یا امور عادی و طبیعی نیز میتوانند اجابت دعا محسوب شوند؟ اینجاست که برومر به نحو عامتر از نحوهی فاعلیت خدا در عالم سخن میگوید و وارد بحث کلامی مهمی میشود که ما آن را توحید افعالی میخوانیم. دیدگاههای برومر در این زمینه به خصوص برای کسانی که صرفاً با کلام سنتی سر و کار داشته اند، قابل توجه است.
در فصل ششم، برومر به جنبهی عرفانی دعا میپردازد. اینجا دیگر بحث بر سر حاجتخواهی نیست بلکه سخن بر سر «وصال خدا» است. برومر نیایش را به منزلهی «ورزیده شدن برای عشق خدا» و بلکه بالاتر، «عشق ورزی با خدا» میداند و لوازم معنایی این رابطهی عاشقانه بین انسان و خدا را تحلیل و بررسی میکند. وی دو نوع طریق عرفانی را برمیشمرد که هریک وصال با خدا را به نحو خاص خود تفسیر میکند. یکی عرفان اتحادگرا که این وصال را وحدت با امری مطلق و غیر متعین و غیرمتشخص، که به تعبیرفلوطین فوق وجود است، میداند. در این اتحاد، تشخص و تعین نیایشگر فانی و محو میشود. برومر این عرفان را عرفان دینی و مسیحی نمیداند. عرفان دوم عرفانی است که آن را تشخصگرا مینامد. در این عرفان، وصال عبارت است از ایجاد رابطهی عاشقانۀ بیناشخصی با خدا. برومر همین عرفان را عرفان دینی و مسیحی میداند. در این عرفان، نیایش در شکلهایی چون پرستش، ستایش، سپاس، توبه و استغفار تجلی میکند. در این رابطهی عاشقانه سخن از اتحاد ارادههاست نه اتحاد ذاتها و یا فنای یک ذات در دیگری.
در فصل هفتم، این سؤال مطرح میشود که آیا نیایش که رابطهی ما با خداست بر رابطهی ما با جهان (یعنی بر رابطهی ما با عالم و آدم) تأثیر میگذارد. اینجاست که بحث ربط و نسبت نیایش با اخلاق و، بهطور کلیتر، بحث ربط و نسبت اخلاق با اعتقاد دینی مطرح میشود. آیا اخلاق میتواند جایگزین ایمان و یا نیایش شود؟ آیا نیایش و ایمان میتواند به تقویت اخلاق یاری رساند؟ در اینجا پای جهانبینی ایمانی به میان میآید. به همین مناسبت، برومر در سه فصل آخر به بررسی سرشت ایمان میپردازد.
در فصل هشتم، برومر برای بررسی ماهیت ایمان ابتدا به فاجعهای که پس از دوران مدرنیته برای ایمان پیش آمده است اشاره میکند و آن عبارت است از: فروکاستنِ ایمان به باور دینی و قرار دادن باور دینی در کنار باورهای علمی و ارزیابی آن با همان معیارهای تحقیق علمی. برومر در صدد رفع این خطا برمیآید و تفاوت نگرش علمی و نگرش ایمانی را مطرح میکند و به بهانهی نیایش که عبارت است از دست خدا را در کار عالم دیدن، به مسألهی نگریستن با «چشم ایمان» اشاره میکند.
در فصل نهم، برومر در ادامهی فصل قبل، به این مسأله میپردازد که جهانی که مؤمن در آن با چشم ایمان مینگرد و میزید با جهان فرد غیر مؤمن فرق میکند. برای نمونه، وی بحث مواجههی این دو طایفه را با مسألهی رنج و شر پیش میکشد و به یکی از مباحث مهم فلسفهی دین در باب شرور و توجیه الاهیاتی آن میپردازد. در آخر نیز به این امر میپردازد که استعارهها و حکایاتی که در سنت دینی مطرح است چه کمکی به نگریستن با چشم ایمان میکند.
در فصل دهم، بحث این است که هرچند که ایمان با باور دینی متفاوت است ولی رابطهای ذاتی با یکدیگر دارند. باورهای دینی نقش پیشفرضها را برای ایمان و برای بازی زبانی ایمان یعنی برای نیایش دارند. در این فصل، برومر در پی نشان دادن این رابطهی ذاتی بین ایمان و باور دینی است. بدین منظور بین اقسام گزارههایی که آنها را جزو اعتقادات دینی میشماریم تفکیک و تمییز قائل میشود و آنها را در سه دسته تقسیم میکند: ۱- گزارههای مربوط به تجربههای علمی و تاریخی، ۲- گزارههای مربوط به تجربهی دینی، ۳- گزارههای مربوط به دعاوی مابعدطبیعی. سپس به معنای هر یک از این سه دسته اشاره میکند و سپس روشی را که برای توجیه هر کدام از آنها وجود دارد مورد نقد و بررسی قرار میدهد و نقشی را که نیایش در معنابخشی و توجیه این گزارهها و باورها میتواند ایفا کند بر میشمرد. سرانجام در این فصل، برومر به وظیفهی الاهیدان متدینِ امروز میپردازد و تذکرات جالب توجهی را بیان میدارد.
پینوشتها:
۱- با توجه به جنبههای قوی تشبیهی در دین مسیحیت از جمله این که خدا را به صورت پدر مهربان آسمانی تصویر میکنند، جنبههای تشبیهی الگوهای برومر بیشتر از جنبههای تنزیهی آن است.
۲- برومر در اینجا بیشتر به سبک دعا در آیین مسیحیت اشاره دارد. اما به آیینهای دیگر نیایشی، مثل نماز در اسلام اشارهای ندارد هر چند به برخی دیگر از اقسام نیایشهای توأم با سکوت مثل خلسه، سُکر، وجود و جذبات عرفانی اشاره میکند که در عرفانهای شرقی دیده میشود.