
خبرگزاری فارس، یکشنبه 20 تیر1389: استاد دانشگاه شیراز با بیان این که مفهوم عشق در آموزه های اسلامی موج می زند گفت: متأسفانه این روزها «عشق» واژۀ مظلومی است. همه جا از آن سخن به میان می آید، اما کنه آن شناخته نمی شود.
حجتالاسلام والمسلمين دکتر قاسم كاكايي، استاد دانشگاه شيراز و نويسنده كتاب «هستي و عشق و نيستي» در گفتوگو با خبرنگار آئين و انديشه فارس به ارائه توضيحاتي در مورد آخرين اثر خود پرداخت.
* فيلسوف همواره از پشت حجاب مفاهيم به هستي مينگرد
وي با بيان اينكه كتاب «هستي و عشق و نيستي»، شامل مجموعهاي از مقالات در حوزه عرفان است، گفت: بدنه اصلي اين كتاب شامل سه مبحث «هستي»، «نيستي» و «عشق» است. «هستي» از منظر «فيلسوف» و «عارف» معاني متفاوتي دارد. چنانکه مبحث «نيستي» نيز از منظر فيلسوف و عارف متفاوت است. براي فيلسوف، هستي و وجود چيزي است كه در مسير آفاتي خود به تماشاي آن ميرود و آن را به نظاره مينشيند.
حجتالاسلام كاكايي، «هستي مطلق» را خداوند دانست و افزود: ما همواره از پشت حجاب مفاهيم به سراغ او ميرويم. بنابراين، فيلسوف از نظر عرفا همواره به عنوان «محجوب» يعني كسي كه از پس حجاب به هستي مينگرد، مطرح ميشود، اما در نظر عارف، هستي به عنوان چيزي است كه يافتني بوده و اين يافتن، جزئي از دارايي او است و در واقع، تنها دارايي عارف به شمار ميرود.
مترجم كتاب «اقتدا به محمد (ص)»، وجود پيدا كردن براي عارف را عين يافتن وجود دانست و افزود: «عارف» هنگامي كه وجود را مييابد، وجود با هستي او گره ميخورد و جزئي از دارايي او ميشود. بنابراين «وحدت با هستي» از نظر عارف مطرح است و اين موضوع، هم دانايي و هم دارايي است و حال آنكه از نظر فيلسوف، صرفاً دانايي است.
* «عشق» نوعي از نوسان ميان هستي و نيستي است
حجتالاسلام كاكايي، نيستي از نظر عارف را «عدم تعيّن» تعريف و اظهار كرد: «نيستي» يعني رسيدن به مرتبهاي كه انسان به چيزي تعين نداشته باشد و تعيّن هستي را از خود بزدايد كه اين موضوع، همان «فنا» است.
وي با اشاره به عبارت مشهور «لا حدّ ولا رسم له» ادامه داد: نيستي و عدم تعيّن ابتدا از آن خداست؛ يعني خداوند حد و وصفي ندارد و تعيّن نميپذيرد. بنابراين وقتي كه عارف هم به مقام بيرنگ بودن و بينشان بودن برسد، به آن بينشان كه خود خداست، رسيده است و اين بيتعيّني و بينشاني، همان «نيستي» است كه هم به خدا نسبت داده ميشود و هم به انسان و سالك نسبت داده ميشود؛ چرا كه به فنا رسيده است. اين موضوع را در مثنوي مولانا و ديوان شمس نيز ملاحظه ميكنيم.
مترجم كتاب «عوالم خيال» در تعريف «فنا» از منظر عارف گفت: فناي عارف، نيستي در هستي است و به تعبير ديگر، فاني شدن در هستي مطلق (خدا) است كه همان عدم تعيّن تعبير ميشود.
وي ادامه داد: « عدم تعيّن» در مورد خداوند، نيستي در عين هستي است و در مورد انسان و سالك، هستي در عين نيستي است. حال، سلوك از هستي به نيستي و از نیستی به هستی، با «عشق» ممكن ميشود. در واقع «عشق» نوعي از نوسان ميان هستي و نيستي است. يعني در مرتبه عشق، ما از هستي خود بيرون ميآييم، نيست ميشويم و به هستي خداوند ميرسيم. موضوع كتاب «هستي و عشق و نيستي» توضيح اين روابط است.
* «ابنعربي» قهرمان وحدت وجود در جهان اسلام است
حجتالاسلام كاكايي در ادامه معرفي بخشهاي مختلف كتاب «هستي و عشق و نيستي»، به مبحث «وحدت وجود» كه در بخش هستي معرفي شده است، پرداخت و گفت: در اين بخش از كتاب، ديدگاههاي مختلف نيز در مورد وحدت وجود بيان شده است.
وي، «ابنعربي» را قهرمان وحدت وجود در جهان اسلام دانست و ادامه داد: در منظر ابنعربي، وحدت وجود در نهايت به خدا ميرسد و هستي، منحصر در خداوند است.
مؤلف «هستي و عشق و نيستي»، بخش ديگري از اين كتاب را مربوط به مقايسه ميان «وحدت وجود ابنعربي» با «وحدت شهود علاءالدوله سمناني» عنوان كرد و گفت: سؤالي كه در اين قسمت از كتاب مطرح ميشود، اين است كه آيا وحدت وجود برهاني است يا خير؟ در پاسخ به اين سؤال، مقايسهاي ميان ديدگاه ابنعربي و ملاصدرا صورت گرفته است. همچنين در ادامه، وحدت وجود از منظر مولانا بيان شده است.
وي با تأكيد بر اينكه بحث نيستي و عدم تعين، نزد مولانا پررنگتر است، ابراز كرد: پس از اين مبحث، مقايسهاي ميان ديدگاه الهيات سلبي مولانا و الهيات سلبي ساير متفكران ـ از جمله مايستر اكهارت ـ صورت گرفته است. در فصل بعدي نيز، راه برقراري ارتباط ميان هستي و نيستي از طريق «عشق» مطرح شده است. در اين بخش از ديدگاههاي حافظ در مورد عشق استفاده شده است.
استاد دانشگاه شيراز، يكي از مباحث مطرح در حوزه عرفان را عدم ذكر واژه «عشق» در قرآن كريم بيان كرد و گفت: در كتاب «هستي و عشق و نيستي» در پاسخ به اين پرسش، ديدگاه استادم، مرحوم آيتالله نجابت را بيان كردهام.
* مفهوم «عشق» در آموزههاي اسلامي موج ميزند
حجتالاسلام كاكايي در خصوص واژه عشق و عدم طرح آن در قرآن كريم گفت: هر چند كه كلمه عشق در قرآن نيامده و در روايات هم كمتر بدان پرداخته شده است، اما مفهوم آن در آموزههاي اسلامي موج ميزند. به همين دليل در ادامه اين مبحث، «عشق» از ديدگاه يكي از فيلسوفان دين معاصر يعني «پروفسور ونسان برومر» بيان شده و تفاوتهاي ميان عشق زميني و آسماني و ماهيت عشق حقيقي و خصوصيات آن نيز مطرح شده است. آن گاه عشق را از منظر حافظ به نظاره نشسته ایم.
وي با اشاره به فصل سوم كتاب خود با عنوان عشق يا «رقص بين هستي و نيستي» گفت: نقطه عطف اين كتاب از ديدگاه خودم، مقاله پاياني فصل سوم يعني «براي او كه حبيب بود و روزيطلب» است. چرا كه اين مقاله از چارچوب قواعد مقالات صرفاً علمي و آكادميك خارج شده و بيشتر به يك دلنوشته شبيه است. اين مقاله گفتوگويي است كه با يكي از شهدا (شهيد حبيب روزيطلب) در عالم معني داشتهام.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: اين دلنوشته در شب نوزدهم اسفند سال 86 ناخودآگاه در شهر رم به رشته تحرير درآمده است. در اين دلنوشته كوشيدهام تا صورت عشق زميني را براي جوانها تصوير كنم.
مدرس دورههاي فشرده دانشگاههاي كاروليناي شمالي و كالج اسلامي جاكارتا با ابراز تأسف از سخيفشدن واژه عشق در ميان برخي جوانان، يادآور شد: متأسفانه امروزه «عشق» واژه مظلومي است. همه جا از آن سخن به ميان ميآيد، اما كنه آن شناخته نميشود و حتي تفاوتهاي ميان عشق زميني و مجازي هم آنچنان كه بايسته است، شناخته شده نيست.
* «عرفان» ميتواند محور گفتوگو ميان اسلام و مسيحيت باشد
حجتالاسلام كاكايي در بخش پاياني اين گفتوگو، به فصول 4، 5 و 6 كتاب «هستي و عشق و نيستي» اشاره كرد و گفت: در فصل چهارم، مكاشفه و تجربه عارفانه شرح داده ميشود. در اين فصل، تفاوت ماهيت تجربه ديني با مكاشفه عربانی بیان شده است. در اين فصل، شيخ محمود شبستري به عنوان محور قرار گرفته است و مقالهاي به نام «راز گلشن راز» نيز اشاره به همين موضوع دارد.
وي در خصوص فصل پنجم كتاب خود گفت: در اين فصل، نسبت ميان عرفان با دين مطرح شده و ديدگاه يكي از فقهاي بزرگ، يعني «شيخ بهايي» بيان شده است. چرا كه شيخبهايي به «شيخ الاسلام» مشهور بوده و حكم او براي ساير فقهاء از اهمیت خاصی برخوردار است.
استاد دانشگاه شيراز، آخرين فصل كتاب «هستي و عشق و نيستي» را معطوف به بررسی این سؤال دانست كه آيا اصولاً محور عرفان، محور مناسبي براي گفتوگو ميان اديان است يا خير؟ وی گفت: مقالهاي در اين فصل وجود دارد كه تا پيش از آن، به صورت كامل در جاي ديگري ارائه نكرده بودم. در اين مقاله، گفتوگويي ميان اسلام و مسيحيت با محور عرفان صورت گرفته است .
حجتالاسلام قاسم كاكايي، در توضيح فصل آخر كتاب خود، يعني «گفتو گوي باطني اسلام و مسيحيت با تكيه بر ابنعربي و اكهارت» گفت: محوريت اين فصل، ديدگاههاي ابنعربي و مايستر اكهارت است و حتي مقايسهاي نيز ميان قرآن و كتاب مقدس صورت گرفته و تشابهات اين دو كتاب براساس نظر علامه طباطبايي بيان شده است. همچنين مباحث متشابه، همچون «توحيد افعالي» نيز از نظر دور نمانده است.