«مشت نمونۀ خروار» نقد «حدیث ساغر و می»

حدیث ساغر و می
حدیث ساغر و می

اينجانب مقاله‌اي تحت عنوان «شرط بلاغ» در نقد چاپ دوم ترجمه‌ي كتاب «حديث ساغر و مي» نوشته‌ام. آقاي دكتر سعيد رحيميان، مترجم محترم اين كتاب، جوابيه‌اي بر اين نقد تحت عنوان «نقد مخرب و نقد سازنده» نگاشته‌اند.
هر دو مقاله در شماره‌ي نخست فصلنامۀ نقد كتاب «كلام، فلسفه، عرفان» در بهمن 93 منتشر شده است. جوابیۀ مترجم محترم را در همینجا  مي‌توانید ملاحظه نمایید. ایشان در مقاله‌ي خويش، نگارنده را گرفتار مغالطات چندي دانسته است از جمله مغالطۀ بزرگ‌نمايي. چرا كه نگارنده در آن مقاله گفته است كه «اشكالاتي كه در اين‌جا قلمي مي‌شود صرفاً به عنوان نمونه است و مصداق مشت نمونه‌ي خروار». مترجم محترم در جواب گفته‌اند: «تا هنگامي كه آن خروار ادعايي مانند همين 20 اشكال، يك به يك بررسي نشود در حد ادعا باقي مي‌ماند و مصداقي است از مغالطه‌ي بزرگ‌نمايي». همچنين گفته‌اند كه اشكالاتي كه نگارنده قبل از چاپ اول كتاب بر اين ترجمه گرفته است «اكثراً در مورد پاورقي‌هاي آخر كتاب و يا زندگي‌نامۀ آغاز فصل‌ها بود … و اغلب هم فاقد نكتۀ تازه‌اي بود» و نيز گفته‌اند كه «تطابق بدنۀ نهايي كتاب يعني اشعار عربي با ترجمه‌ها اهميت بيشتري داشت». اما
اولاً:‌ آن اشكال‌ها از راه تورق كتاب به چشم خورده بود.
ثانياً: در ترجمه كه يك فن و مهارت است بررسي چند صفحه‌ مي‌تواند به عنوان «مشت نمونه‌ي خروار» گوياي كيفيت ترجمه و توانايي مترجم باشد.
ثالثاً: اگر اشعار عربي(حدود 270 بيت در چهارده صفحه) مهم‌ترين قسمت كتاب است و مترجم محترم آن‌ها را از عربي به فارسي ترجمه كرده‌اند، نام مارتين لينگز به عنوان مؤلف كتاب بر روي جلد كتاب چه مي‌كند؟
فعلاً پاسخ تفصیلی به جوابیۀ مترجم محترم را به وقت دیگری وا مي‌گذاریم. اما در اینجا براي آن كه ادعاي نگارنده در مقالۀ «شرط بلاغ» و جوابيۀ مترجم در اين باب، مورد بررسي دقيق‌تر قرار گيرد و مشخص شود كه آيا وجود آن خروار، ادعا بوده است يا خير و نيز روشن شود كه آيا آن اشكال‌ها مربوط به قسمت‌هاي كم اهميت كتاب بوده‌اند يا خير، سه صفحۀ اول از كل سي صفحه متن انگليسي  كتاب را انتخاب مي‌كنيم و آن را با ترجمۀ مترجم كتاب تطبيق مي‌دهيم. اين سه صفحه كل ديباچۀ انگليسي مارتين لينگز را شامل مي‌شود و قاعدتاً مهم‌ترين قسمت اين كتاب است. با توجه به اين كه این سه صفحه‌ از سي صفحۀ كل كتاب به نحو متوالی انتخاب شده‌ است و نه اين كه گزينشي پراكنده از صفحات مختلف باشد، به خوبي مي‌تواند مصداق «مشت نمونه‌ي خروار» از اين ترجمه باشد. همچنین با توجه به اين كه اين سه صفحه، پيشاني كتاب را تشکیل مي‌دهد، مي‌تواند نويدبخش اين باشد كه «سالي كه نكوست از بهارش پيداست».
در اين‌جا هم باز به سبك مقاله‌ي «شرط بلاغ» ابتدا متن انگليسي مؤلف، سپس ترجمه‌ي نگارنده و در انتها ترجمه‌ي‌ مترجم محترم را مي‌آوريم و در هر مورد اشكالات ترجمه‌ي مترجم و وجه پيدايش آن‌ها را ذکر مي‌کنیم تا مورد استفاده‌ي دانشجويان عزيزي قرار گيرد كه زبان تخصصي الاهيات مي‌خوانند و يا در زمينه‌ي ترجمه كار مي‌كنند:
1- The Oneness of Union, which effaces all but Itself, will therefore providentially release Its hold on the human nature of a Saint so that he may fulfill his earthly function as a spiritual guide for some and as an example for all who may encounter him
ترجمه‌ي نگارنده: بنابراين وحدت حاصل از يگانگي مطلق، كه هرچيز جز خويش را به محاق مي‌برد، با مشيت خويش، سيطره‌ي خود را از سرشت بشري يك وليّ خدا برمي‌دارد تا او بتواند نقش زميني خويش را ايفا كند؛ به عنوان مرشد معنويِ برخي از افراد و الگويي براي هر آن كس كه با او مواجه مي‌شود.
ترجمه‌ي مترجم: بر اين اساس وحدانيت حاصل از «وصال» كه هر چيز جز خود را محو مي‌نمايد، سعادتمندانه ولي(Saint) را از تعلق به سرشت بشري‌اش رهايي مي‌بخشد. پس ولي مي‌تواند هم به كار خويش به عنوان رهبري روحاني براي عده‌اي بپردازد و هم به عنوان الگو و نمونه‌اي باشد براي آن‌ها كه با او مواجه مي‌شوند(ص 14، س3).
مارتين لينگز مي‌خواهد بگويد كه وليِّ خدا پس از آن‌كه سفري از خلق به حق داشت و در آن‌جا در وحدت مطلق فاني شد، اينك با مشيت خدا سفري از حق به خلق و سفري في‌الخلق دارد ليكن مع‌الحق. اين‌جاست كه پس از آن فنای كامل دوباره به سرشت بشري خود برمي‌گردد تا بتواند مرشد و الگو براي انسان‌هاي زميني باشد. يعني حق مطلق آنچه را در اينجا برمي‌دارد و رها مي‌سازد سيطره‌ي خويش بر سرشت بشري فرد مورد نظر است نه تعلقِ آن فرد به اين سرشت را. در حالي كه ترجمه‌ي مترجم محترم كاملاً عكس اين را مي‌رساند. اگر كسي از سرشت بشري خود رها شود به فنا مي‌رسد و در حق گم مي‌شود و ديگر نمي‌تواند مرشد و الگو براي انسان زميني باشد. يعني مترجم در اين‌جا اولاً، عبارت «Its hold on» را ترجمه نکرده است. ثانیاً، «providentially» را كه مربوط به مشيت خدا در بازگشت از حق به خلق و سفر في‌الخلق است و مي‌توان از آن تعبير به مع‌الحق كرد، به «سعادتمندانه» ترجمه كرده است كه بي‌ربط است. ثالثاً، باز هم به علت بدفهميدن عبارت، واژه‌ي «earthly» را در «his earthly function»، ترجمه نكرده است و آن را به جاي «نقش زميني خويش» به «كار خويش» برگردانده است.
2- These absences within the framework of presence can be seen as inevitable in the light of the truth that the existence of a holy man here below is always providential
ترجمه‌ي نگارنده: در پرتو اين حقيقت كه وجود و حضور يك انسان الاهي (وليّ) در اين عالم خاك همواره با مشيت و خواست خدا است، اين غيبت‌ها در متن حضور مطلق خدا گريزناپذير مي‌نمايد.
ترجمه‌ي مترجم: اين غيبت در قالب حضور را مي‌توان به عنوان نتيجه‌ي گريزناپذير اين حقيقت دانست كه هستي ولي(holy man) مورد نظر همواره وجودي خدايي و الوهي (providential) است(ص 14، س1).
مارتين لينگز مي‌خواهد بگويد كه وليّ خدا مرغ باغ ملكوت است كه با مشيت خداوند «تخته بند تن» شده است و چند روزي قفسي ساخته‌اند از بدنش و اگر نبود تسليم امر خدا بودن و انجام وظيفه‌ي زميني، به تعبير امير المؤمنين(ع)، يك لحظه هم جان در كالبدشان قرار نمي‌گرفت. خدا با همين وجود زميني ايشان نيز همراه است«گر در يمني چو با مني پيش مني». اما به هر حال پرداختن به امور دنيوي همواره نوعي غيبت محسوب مي‌شود. اين است كه وليّ خدا دائماً بين فراق و وصال، و غيبت و حضور، در نوسان است. اما مترجم محترم با اشتباهات زير معناي لطيف عرفاني عبارت را پوشانده است:
الف: غيبت‌ها را كه جمع است مفرد ترجمه‌ كرده است.
ب: كلمه‌ي a‌ را از جلوي holy man برداشته و ترجمه نكرده است.
ج:‌ herebelow‌ را كه به معناي «در اين عالم خاك»‌ است نه تنها ترجمه نكرده است بلكه آن را صفت holy man پنداشته و آن را به پيش گفته و يا «وليّ مورد نظر» ترجمه كرده است كه متأسفانه باز هم حكايت از ضعف مفرط در شناخت ساختار انگليسي دارد.
3- The Qur’an mentions two pairs of Paradises, which need not necessarily be taken literally, in a limitative sense, but it is clearly the highest pair which may be said to belong to all who have attained to the supreme degree of sainthood
ترجمه‌ي نگارنده: قرآن دو جفت بهشت را نام مي‌برد (يك جفت فراتر و يك جفت فروتر) كه لازم نيست با جمود بر لفظ، آن‌ها را ضرورتاً بر معنايي مضيق و داراي محدوده‌‌ي خاص حمل كرد، بلكه به وضوح، والاترين جفت همان است كه مي‌توان گفت به همه‌ي آن كساني تعلق دارد كه به بالاترين درجه‌ي ولايت نائل آمده‌اند.
ترجمه‌ي مترجم: قرآن كريم دو زوج بهشت (باغ)‌نام مي‌برد كه لزوماً در معناي تحت اللفظي و محدودشان به كار نمي‌روند بلكه اين دو باغ، برترين زوج‌هايي‌اند كه مي‌توان آن‌ها را از آنِ كساني دانست كه به بالاترين مراتب ولايت دست يافته‌اند(ص 14، س20).
صرف نظر از ساير اشكال‌ها، مترجم در ابتدا از «دو زوج باغ» نام مي‌برد و بلافاصله مي‌گويد «اين دو باغ» . خواننده گيج مي‌شود. «دو زوج» يعني «چهار باغ» چرا كه دو دو تا چهار تا مي‌شود پس چرا مي‌گويد اين «دو باغ»‌ (اگر مترجم باز هم جدل نكند كه دو دوتّا مي‌شود دوتّا). حقيقت آن است كه مترجم خود نيز متوجه نشده است كه در اين‌جا سخن از چهار باغ است نه دو باغ. اين گفته‌ي مارتين لينگز اشاره دارد به دو آيه از سوره‌ي «الرحمن» كه در هر كدام يك جفت باغ را مطرح مي‌كند كه مجموعاً چهار باغ مي‌شود: «و لمن خاف مقام ربه جنتان»(و براي كسي كه از ايستادن در پيشگاه پروردگارش ترسيده باشد دو بوستان است) (آيه 46) و «و من دونهما جنتان» (و جز آن دو نيزدو بوستان است(آيه 62). خود اين بوستان‌ها نيز در يك درجه نيستند و برترين جفت (يعني جنت روح و جنت ذات) متعلق به كساني است كه به بالاترين درجه‌ي ولايت نائل آمده‌اند.
بر جلد كتاب «حديث ساغر و مي» آمده است كه «تأليف: مارتين لينگز» سپس در ذيل آن آمده است «ترجمه و توضيح: سعيد رحيميان». اما متأسفانه مترجم نه تنها اين حداقل توضيح را نداده و نه تنها عبارت را واضح نكرده بلكه با ترجمه‌ي غلط خويش برگيجي خواننده افزوده است. اين كه خود آيا متوجه معنا بوده است يا خير قضاوتي است كه بر عهده‌ي خوانندگان مي‌گذاريم. عبارت بعدي و ترجمه‌ي مترجم محترم مطلب را بيشتر واضح مي‌كند.
4- The communion of the saints takes place in the Paradise of Spirit which is characterized, as far as its fruit is concerned, by the date because, according to the commentary, ‘the kernel of the individuality still remains
ترجمه‌ي نگارنده: مصاحبت و تجمع اوليا در جنت روح رخ مي‌دهد كه اگر پاي ميوه‌ي آن در ميان باشد، مشخصه‌ي‌ آن خرما است چرا كه طبق تفسير ياد شده، در اين جنت «هسته‌ي فرديت هنوز باقي است».
ترجمه‌ي مترجم: اجتماع و مصاحبت اوليا در بهشت روحاني واقع مي‌شود كه ويژگي آن بر اساس تفسير مزبور – اگر ميوه و ثمره‌ي آن لحاظ گردد- آن است كه هسته‌ي فرديت در آن بهشت هنوز باقي است.
صرف نظر از ساير اشكالات ترجمه، ملاحظه مي‌شود كه در اين ترجمه، ميوه‌ي اين بهشت كه «خرما» است حيف و ميل شده و هسته‌ي آن بر جاي مانده است! در چاپ دوم نيز همين اتفاق افتاده است. اشكال از تايپ و چاپخانه نيز نبوده است. علت آن است كه واژه‌ي date مشترک لفظی است و چهارمین معنای آن «خرما» است. اما مترجم چون از date معناي ديگري جز خرما در نظر داشته و آن معنا را با اين جمله در تناسب نديده است آن را حذف كرده و ترجمه نكرده است، درست مانند لفظ مشترك late كه ذكر آن خواهد آمد. شاهد آن كه because نيز در اين ترجمه حذف شده است. تعليل اين كه چرا مشخصه‌ي اين بهشت خرما است اين است كه «در آن‌جا هسته‌ي فرديت هنوز باقي است». مترجم با نفهميدن معناي date و حذف because اين تعليل را نيز از بين برده است. به هر حال اين عبارت و عبارت بعدي كه مارتين لينگز در كتاب آورده است اشاره دارد به آيه‌ي ديگري از سوره‌ي الرحمن كه در توصيف اين دو بهشت (بهشت روح و بهشت ذات) آمده است كه: «فيهما فاكهه و نخل و رمّان» (در آن دو [درختان] ميوه و خرما و انار است)(آيه 68). در اینجا نیز مترجم كه عنوان موضّح نيز بر روي جلد براي او آمده است نه تنها توضيحی ارائه نداده است بلكه با ترجمه‌ي غلط، كار را براي فهم خواننده بسيار دشوار كرده است.
5- This is the paradise of Union, in which every individuality is extinguished. But since all the paradises are within the aura of the Divine Essence there can be no sense of deprivation when Union gives way to a certain differentiation of spirits
ترجمه‌ي نگارنده: اين [جنت ذات] بهشت يگانگي مطلق است كه هر نوع فرديت و تعيني در آن از بين مي‌رود. ولي از آن‌جا كه همه‌ي بهشت‌ها در دل ساحت ذات الاهي قرار دارند، آن‌گاه كه اين يگانگي مطلق به نوعي، تفكيك ارواح [در بهشت روح] را مجالِ [بروز و ظهور] مي‌دهد، محروميت [از ذات] معنايي ندارد.
ترجمه‌ي مترجم: و اين اشاره است به بهشت وحدت كه در آن هر فرديت و تعين محو مي‌شود، اما از آن‌جا كه همه‌ي بهشت‌ها در ساحت ذات الاهي واقع‌اند، هنگامي كه بين ارواح گوناگون اتحاد برقرار مي‌گردد، هيچ‌گونه فقداني (تمايزي) در آن قابل تصور نيست(ص 14،س 29).
اولاً:‌ صرف نظر از ترجمه بودن، دو جمله‌ي آخر يعني چه: «هنگامي كه بين ارواح گوناگون اتحاد برقرار مي‌گردد، هيچگونه فقداني(تمايزي) در آن قابل تصور نيست».
ثانياً: فقدان (deprivation) و تمايز (differentiation) دو معناي مختلفند كه در ترجمه آمده‌اند ولي مترجم آن‌ها را يكي گرفته و مترادف دانسته است.
ثالثاً:‌ مترجم give way را كه به معني «ميدان و مجال دادن» است ترجمه نكرده است.
مجموع اين اشتباهات باعث شده است كه مترجم دو جمله‌ي آخر را كاملاً بر عكس ترجمه كند. سخن بر سر اتحاد ارواح نيست بلكه برعكس، بحث از تفكيك و تمايز آن‌هاست. در جنت ذات همه‌ي تمايزها از بين مي‌رود. اما در جنت روح، خداوند به تفكيك و تمايز ارواح مجال بروز و ظهور مي‌دهد. يعني در جنت روح كه هسته‌ي فرديت در آن برقرار است، ارواح از هم متمايز و منفك‌اند. ولي چون همه‌ي اين بهشت‌ها در دل ساحت ذات الاهي قرار دارند، اين كثرت و افتراق مانع وحدت و وصال و موجب محروميت از يگانگي با ذات نيست.
6- But herebelow Saints are no longer in Paradise of Eden, and as things are and have been throughout historic times, the sense of separation from God and the return to the intrusive imperfections of this lower world can be overwhelming, despite the certitude of the saint that the state of Union cannot be lost and that every apparent absence is within the framework of presence
ترجمه‌ي نگارنده: اما در اين عالم خاك، اوليا ديگر در بهشت عدن نيستند و به رغم اين كه يقين دارند كه حال وحدت مطلق و وصال از دست رفتني نيست و هر غيبت و فراق ظاهري در دل حضور مطلق خداوند جاي دارد، با اين حال، در طول تاريخ تا بوده چنين بوده و هست كه احساس جدايي از خداوند و پرداختن به امور مزاحم و پست دنيوي مي‌تواند براي اوليا رنج‌آور و طاقت‌فرسا باشد.
ترجمه‌ي مترجم: اولياي خدا، با وجود اين اطمينان كه حالات وصال زائل شدني نيست و هر هجران آشكاري در محضر او واقع مي‌شود، با اين همه، [آگاهند كه] در اين جهان ديگر در بهشت عدن نيستند و آن‌گونه كه اوضاع و احوال، اكنون و در طول دوران گذشته نشان مي‌دهد احساس جدا افتادگي از خداوند و بازگشت به نقايص تحميلي اين جهان دون مي‌تواند [براي آنان] توان فرسا و تحمل ناپذير باشد. هر چند «ولي» اطمينان دارد كه مقام وصول از دست رفتني نيست و اين‌كه هر گونه غيبت و فراق ظاهري در چارچوبي از حضور و وصول قرار دارد(ص15،س 6).
صرف نظر از ساير نكات، ملاحظه مي‌شود كه مترجم محترم يك جمله‌ي طولاني را دوبار ترجمه كرده است؛ يك‌بار قبل از جمله‌اي كه به رنگ قرمز آمده است و يك‌بار بعد از آن، و باعث اطناب ممل و سردرگمي براي خواننده شده است. به خصوص كه اين جمله هر بار طوري ترجمه شده متفاوت با ديگري. مثلاً apparent absence را يك‌بار به «هجران آشكار»‌و بار ديگر به «فراق ظاهري» ترجمه كرده است كه متضاد با يكديگرند چرا كه اولي يعني كاملاً آشكار است كه هجران وجود دارد و دومي يعني هيچ هجران و فراقي در كار نيست و آنچه به نظر مي‌آيد ظاهري است. همچنين state of Union يك بار به «حالات وصال» و بار ديگر به «مقام وصول» ترجمه شده است. همچنين عبارت «اين‌كه» در آخرين جمله، زائد است و خواننده را در انتظار مطلبي قرار مي‌دهد كه وجود ندارد. اين نيز ناشي از آن است كه مترجم متوجه نبوده است كه در انگليسي، برخلاف فارسی و عربی، هنگام عطف جملات صله بر یکدیگر، موصول را نيز تكرار مي‌كنند و دومين موصول «that‌« در جمله‌ي آخر، عطف به اولين موصول «that‌« است و نبايد آن را ترجمه كرد.
به هر حال، دوبار ترجمه كردن يك جمله، یکبار در صدر و یکبار در ذیل جمله‌اي دیگر، آن هم با واژگان مختلف و بعضاً متضاد، ذهن خواننده را كاملاً‌ پريشان مي‌كند و باعث مي شود اين پريشاني را به مارتين لينگز منسوب ‌نمايد. حال آن‌كه مارتين لينگز اديبي بسيار توانا و حتي شاعري چيره‌دست است و اين نوع ترجمه جفايي در حق وي است. قطعاً مترجم در چاپ اول اين كتاب متوجه دوبار ترجمه شدن اين جملات نشده است ولي تجديد چاپ اين ترجمه با رنگ و لعاب جديد و با عنوان جديد و از سوي انتشاراتي جديد و تحت عنوان «ويرايش جديد» و تكرار همان اشتباهات قديم قطعاً مصداق «غشّ در معامله» و رنگ كردن گنجشك و فروختن آن به جاي قناري، ومصداق بارز «کتاب سازی»  است. متأسفانه انتشارات محترم نگاه معاصر نيز چون به چاپ اين ترجمه از سوي دانشگاه شيراز اعتماد كرده است، خواسته يا ناخواسته در اين امر سهيم است.
همچنين ترجمه‌ي آشفته‌ي اين جملات باعث شده است كه ربط جمله‌ي بعد با اين جملات نيز مخدوش شود و خود مترجم هم به اشتباه بيفتد. آن جمله اين است:
7- The soul spontaneously seeks a means of relief, and the chief means, needless to say, is prayer. Another means of relief, not altogether unconnected with prayer, is to give birth to a poem
 ترجمۀ نگارنده: نفس فطرتاً در جست‌و‌جوي راهي براي سكينه و آرامش و خلاصي از غم و رنج است و لازم به ذكر نيست كه اصلي‌ترين راه براي آرامش نفس، نيايش است. راه ديگر براي آرامش و فارغ شدن از رنج، كه چندان هم بي‌ارتباط با نيايش نيست، سرودن و زايش شعر است.
ترجمه‌ي مترجم: نفس به نحو خودانگيخته و به حسب فطرت بقاي خويش را خواهان است و بي‌گمان از راه‌هاي اساسي آن، دعا و عبادات است و راه ديگر بقا كه بي‌ارتباط با دعا و عبادت نيست عبارت است از زايش شعر (ص 15،س 15).
اشكالات متعددي در ترجمۀ مترجم وجود دارد:
اولاً: means را كه مفرد است به صورت جمع ترجمه كرده است.
ثانياً: prayer را كه به معناي دعا است به «دعا و عبادت» برگردانده است در حالي كه عبادت اعم از دعا است.
ثالثاً: altogether را ترجمه نكرده است.
رابعاً: اشتباه بسيار عجيب آن است كه واژه‌ي relief‌ را كه به معناي آرامش، سكينه و خلاصي از رنج است به «بقا» ترجمه كرده است. اما چرا چنین کرده است، الله اعلم. شايد به شيوه‌ي خود مترجم بتوان حدس زد كه ايشان با يك بدخواني اين واژه را relife خوانده -كه البته در هيچ فرهنگ لغتي وجود ندارد- بعد حدس زده است كه relife را به «بقا» بايد ترجمه كرد. به هر حال اين ترجمه ارتباط اين جمله را با جملات قبل از بين ‌‌ مي‌برد و مطلب را غیرمنطقی مي‌کند. به لحاظ منطقی ، چه نسبتي بين «بقا» و «دعا و عبادت» است كه در جست‌و جوي راه بقا به دعا مي‌رسيم؟
اگر نفس بقاي خويش را بخواهد و خواهان اين باشد كه يك‌سره به «فنا» نرسد بايد به امور دنيوي بپردازد، چنان كه پيامبر(ص) در هنگامي كه از شدت اتصال و سنگيني مطالب وحياني نزديك بود كه قالب تهي كند مي‌فرمودند كه «كلّميني يا حميرا» يعني به امر دنيوي توجه مي‌كردند. اما در اين‌جا مطلب برعكس است. در جملات قبل گفته شد كه اولياي الاهي همواره از زندان تن و دنياي دون احساس رنج و سختي مي‌كنند اين است كه به نيايش روي مي‌آورند.
اين كه نيايش و ذكر، مايه‌ي آرامش است فرموده‌ي خود قرآن است كه «الا بذكر الله تطمئن القلوب» (رعد، 28). اين‌كه خدا به پيامبر(ص) مي‌فرمايد كه «قم الليل الا قليلاً …) (شب را به پاي دار مگر اندكي از آن را)(مزمل، 3)، دليلش آن است كه «ان لك في النهار سبحاً طويلاٌ) (تو را در روز كار و كوشش بسيار است) (مزمل، 7). داستان علي(ع) و «غم دل به چاه گفتن» كه نوعي نيايش و يا شكوائيه‌اي شعرگونه است خود تأييدي بر همين حقيقت است. جمله‌ي بعدي نيز با همين امر مرتبط است و ترجمه‌ي مترجم اين ربط را نيز از بين برده است:‌
8- It is therefore not surprising that some of the poems in this volume should be plaintive; but its preface has partly been written to make it clear that this apparent distress is by no means necessarily a sign that the poet in question had not yet attained to the supreme spiritual state
ترجمه‌ي نگارنده: بنابراين جاي شگفتي ندارد كه برخي از اشعاري كه در اين كتاب گرد آمده‌اند حاكي از حزن و گله و شكايت باشد. ولي مقدمه‌اي كه بر هر يك از اين اشعار نوشته‌ام تا حدي براي روشن ساختن اين مطلب است كه اندوه ظاهري به هيچ وجه ضرورتاً نشانه‌ي آن نيست كه شاعر مورد بحث هنوز به والاترين حال روحاني[يعني به وصال] نرسيده است.
ترجمه‌ي مترجم: بنابراين تعجب آور نيست كه شعر برخي از شاعران در اين كتاب حالتي شكوه‌آميز و حزن‌انگيز داشته باشد. اما اين ديباچه تا حدي بدين جهت به نگارش درآمده تا اين نكته را واضح كند كه اين پريشاني و اندوه ظاهري به هيچ‌وجه ضرورتاً بدان معني نيست كه شاعر به مقام منيع معنوي دست نيافته است (ص 15، س 18).
در اين‌جا مترجم:
اولاً: in question (مورد بحث) را در ترجمه نياورده است كه مؤيد موارد قبلي است که در نقد قبلی آورده ام و نشان مي‌دهد كه مترجم معناي آن را نفهميده است.
ثانياً: state را كه به معناي «حال» است به «مقام» برگردانده است. فرق حال و مقام بر اهلش پوشيده نيست. براي دومي station‌ به‌كار مي‌برند.
ثالثاً: كلمه‌ي yet (هنوز) نيز از ترجمه افتاده است كه به اصل مطلب لطمه مي‌زند.
رابعاً: اشكال مهم‌تر آن است كه its preface را كه به معناي «مقدمه‌ي آن شعر» است به «اين ديباچه» برگردانده ست كه مراد از آن مقدمه‌ي اصل كتاب است. لازم به ذكر است كه مارتين لينگز در مورد هر يك از سيزده شاعري كه از آن‌ها شعري آورده است، مقدمه‌اي مجزا را اختصاص داده و در آن مقدمه از حالات و مقامات عرفاني شاعر مورد بحث سخن به ميان آورده است. مترجم در اين‌جا اين مقدمات سيزده‌گانه را با مقدمه‌ي اصل كتاب اشتباه گرفته است. اگر مراد مقدمۀ اصل کتاب بود مؤلف از آن به this preface یاد مي‌کرد و the poet in question نیز بی ربط مي‌شد چراکه مراد شاعر سرایندۀ آن شعر مورد بحث است.
9- A year or two later, before I had begun to work on it, I was asked by the late Professor Sergeat to write a chapter on Sufi poetry- it was finally entitled ‘Mystical Poetry’- for volume 2 of The New Cambridge History of Arabic Literature
ترجمۀ نگارنده: يكي دو سال بعد، پيش از آن‌كه كار روي اين طرح را شروع كرده باشم، مرحوم پروفسور سرجنت از من خواست كه براي جلد دوم كتاب تاريخ جديد كمبريج در ادبيات عرب فصلي را تحت عنوان شعر صوفيانه- كه سرانجام عنوان شعر عارفانه گرفت- بنگارم.
ترجمۀ مترجم:‌ يك يا دوسال پيش از آن كه روي اين كتاب كار كنم پروفسور سرجنت از من خواست تا فصلي در باب اشعار صوفيان بنگارم. اين مطلب در نهايت به نام شعر عرفاني به عنوان جلد دوم از تاريخ جديد كمبريج در ادبيات عرب انتشار يافت (ص 15، س 24).
قصه به روایت خود مؤلف در همين صفحه، از اين قرار بوده است كه « فكر كنار هم نهادن اشعار اين كتاب كوچك به سال‌هاي دهه‌ي هفتاد ميلادي برمي‌گردد» اما مؤلف پیش از آن که کار را شروع کرده باشد با پيشنهادي از پروفسور سرجنت براي نگاشتن يك فصل از جلد دوم تاريخ ادبيات عرب دانشگاه كمبريج تحت عنوان « شعر صوفیانه» مواجه مي‌شود. آن فصل با مطالب اين كتاب هم‌پوشاني خاصي پيدا مي‌كند كه بعداً مؤلف آن را توضیح میدهد. اما مترجم محترم با چندين اشتباه مطلب را پيچيده مي‌كند:
الف: كلمۀ later در ترجمه نيامده است.
ب: شعر صوفيانه به اشعار صوفيان ترجمه شده است.
ج: عبارت مترجم موهم اين است كه فصلِ «شعر عارفانه» كلاً جلد دوم كتاب تاريخ ادبيات عرب دانشگاه كمبريج را تشكيل داده است. مترجم محترم خود نيز از ترجمۀ خویش به همین توهم افتاده است! چنان كه در پيش‌گفتار خويش تصريح مي‌كند كه «كتاب حاضر چنان كه مؤلف در مقدمه ذكر نموده، به عنوان مجلدي از تاريخ كمبريج در ادبيات عرب تدوين و سپس با تجديد نظر به عنوان گلچيني از اشعار عرفاني در آمده است» (ص9). در حالي كه مؤلف تصریح دارد كه اين کتاب صرفاً ‌يك فصل از آن مجلد است نه همۀ آن. مترجم از خود نپرسيده است كه مطالب اين كتاب كه در قطع جيبي حدودا شصت صفحه مي‌شود چگونه مي‌تواند يك جلد از تاريخ كمبريج در ادبيات عرب باشد!
د:‌ مترجم محترم كلمۀ late‌ را كه به معناي «مرحوم » است از جلو اسم پروفسور سرجنت حذف كرده است. فرض مي‌كنيم كه مترجم محترم، بر خلاف مؤلف، پروفسور سرجنت را مرحوم نمي‌دانسته است ولي اين واژه در ترجمه از جلو نام بسياري از افراد دیگر نیز حذف شده است ازجمله در ص183 از جلو نام مرحوم عثمان يحيي. همۀ اين موارد نشان مي‌دهد كه مترجم چون معني اين واژه را نمي‌دانسته براي رعايت امانت آن را ترجمه نكرده است!
10- I agreed to do so on the condition, to which he assented, that I should retain the copyright, not for the chapter as whole, but for the translations of the poems quoted in the chapter
ترجمۀ نگارنده: من انجام اين كار را بدين شرط پذيرفتم كه حق چاپِ- نه همۀ آن فصل بلكه حق چاپِ- ترجمه‌هاي اشعار نقل شده در آن فصل را براي خود حفظ كنم. اين شرط مورد قبول او قرار گرفت.
ترجمۀ مترجم: من با پيشنهاد مزبور با اين شرط- كه بعداً مورد پذيرش قرار گرفت- موافقت كردم كه نتيجه‌اي از كار به من برگشت داده شود نه بدان جهت كه كل فصل را منتشر كنم بلكه از آن جهت كه اشعار آن فصل را به زبان انگليسي ترجمه كنم(ص 16، س1).
صرف‌نظر از ساير اشكالات در ترجمه:‌
الف: معلوم نيست كه عبارت «نتيجه‌اي از كار به من برگشت داده شود» از كجا آمده است و «حق چاپ را براي خود حفظ كنم» به كجا رفته است و اگر اولي جاي دومي را گرفته باشد فاجعه‌اي در ترجمه رخ داده است. گویا ایشان retain را که به معنی حفظ کردن است با regain به معنی بازیافتن اشتباه گرفته و حتي از عبارت مأنوس و آشناي copyright‌ نیز به مراد مؤلف متفطن نشده است.
ب: مترجم عبارت for the translations‌ را كه «s» جمع نيز دارد با عبارت for translating اشتباه نموده و خيال كرده است كه آن فصل، ترجمۀ اشعار را در برنداشته و مؤلف بعد از انتشار آن فصل، تصميم به ترجمۀ آنها گرفته است. در حالي كه موضوع بسيار ساده و براي مؤلفان ما درس‌آموز است. قرارداد مؤلف با پروفسور سرجنت تأليف يك فصل تحت عنوان «شعر صوفيانه» بوده است. معلوم است كه حق چاپ كل آن فصل پس از قرارداد، از آنِ دانشگاه كمبريج خواهد بود. اما آن فصل اشعاري عربي را در بردارد كه با اين كتاب گلچين هم‌پوشاني دارند. اين اشعار را مؤلف در همان فصل به انگليسي نيز ترجمه كرده است. نقل اشعار عربیِ آن فصل در اين كتاب، احتياج به حفظ حق چاپ ندارد چون كه اين حق متعلق به شعراي سرايندۀ آنهاست نه دانشگاه كمبريج. اما ترجمۀ اين اشعار به انگليسي، بخشی از آن فصل است و اگر مؤلف با پروفسور سرجنت شرط نمي‌كرد وحق چاپ این ترجمه‌ها را برای خود حفظ نمي‌نمود، نمي‌توانست آن ترجمه‌ها را مجدداً در كتاب گلچين چاپ و منتشر كند.

آنچه را در اینجا آوردیم مجموعاً ده اشكال مهم از ترجمه‌ي مقدمه‌ي سه صفحه‌اي انگليسي كتاب را تشكيل مي‌دهد. هر كدام از اين اشكالات خود به‌طور متوسط به سه اشكال مهم تقسيم مي‌شود. يعني در اين سه صفحه، سي اشكال مهم ديده مي‌شود؛ هر صفحه ده اشكال.
چندي قبل استاد ملكيان در مورد ترجمه‌ي كتاب «درباره‌ي خدا» گفته بودند كه «مترجم در اين كتاب 7 و يا 8 غلط جدي در ترجمه دارند كه در مقايسه با يك كتاب 700 صفحه‌اي قابل اغماض است»؛ یعنی هر صد صفحه یک غلط. آن‌گاه يك مورد از اين 7 يا 8 غلط جدي –كه طبعاً قابل ذكرترين آن‌هاست- را چنين آورده‌اند كه «ايشان “هليه‌ي بسيطه”‌ را به “قضاياي وجودي” ترجمه كرده‌اند». حال در مقام مقايسه بين اشتباهات آن كتاب و كتاب حاضر به لحاظ کمیت و کیفیت، چه نامی به اغلاط این ترجمه مي‌توان داد؟

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید