مطالعات اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، بهار و تابستان 1390
دکتر قاسم کاکایی (استاد فلسفه دانشگاه شیراز)
اشکان بحرانی (کارشناس ارشد فلسفه دانشگاه شیراز)
چكيده
بعد وجودشناختي و معرفتشناختي الهيات سلبي در آثار عارفان اديان و سنتهاي گوناگون عرفاني بر دو ركن استوار است: خدا و نفس. در الهيات يا يزدانشناسي سلبي، چنانكه از عنوان آن نيز پيداست، تأكيد عارفان بر جنبههاي ناشناختني و ناگفتني خداوند يا به تعبير ديگر سخن از ذات خداست. از ذات ناشناختني و ناگفتني خدا با تعابيري استعاري نظير تهيا، واحه، عدم يا نيستي و بينام ياد ميشود. اما در آثار برخي عارفان سدههاي ميانهي مسيحي، همچون مايستر اكهارت، و نيز برخي از عارفان قدر اوّل عرفان اسلامي، همچون مولانا و شمس تبريزي، در پارهاي فقرات تأكيد و تكيه از ذات خدا به سوي ذات نفس ميل ميكند. در آثار مولانا و اكهارت، از ذات نفس با تعابيري نظير وحدت، بساطت، تاريكي و تهيا ياد ميشود. برخي صاحبنظران نظير دنيس ترنر، از اين چرخش و اين ويژگيها بر وزان الهيات سلبي يا يزدانشناسي سلبي، از تعبير انسانشناسي سلبي سود برده اند. در اين جستار، ما بحث از اين چرخش نگاه و ويژگيهاي پيشگفته را ذيل تعبير فناي صفاتي بررسي ميكنيم. در ادامه، نخست مهمترين مقومات و بنيادهاي اخلاقي فناي صفاتي در آثار مولانا و اكهارت را بر ميرسيم و سپس به دو پيامد از مهمترين پيامدهاي پارسايانهي فناي صفاتي، يعني فقر و تبتل (= انقطاع)، در آثار اين دو عارف ميپردازيم. فقر آموزهاي است كه در آثار هر دو عارف، به وضوح و به كرات، ديده ميشود اما تبتل از مختصات و شايد از ابداعات نظام انديشگي و ساختار الهياتي آثار مايستر اكهارت باشد.