شرط بلاغ (نقد ترجمه کتاب حدیث ساغر و می)

حدیث ساغر و می
حدیث ساغر و می

فصلنامه نقد کتاب- کلام فلسفه عرفان- شماره 1 و 2، بهار و تابستان 93

چکیده– کتاب Sufi Poems: A Mediaeval Anthology یکی از آخرین کتابهای مرحوم مارتین لینگز است. این کتاب را آقای دکتر سعید رحیمیان در سال 1386 تحت عنوان «گلچین اشعار عارفانه» ترجمه و از سوی مرکز نشر دانشگاه شیراز روانۀ بازار کرد و در سال 1393 همان ترجمه را، با تغییر عنوان و تغییر ناشر، تحت عنوان «حدیث ساغر و می» از سوی نشر نگاه معاصر مجددا به چاپ رسانید. نگارندۀ این سطور قبل از چاپ اول این ترجمه، از جانب مرکز نشر دانشگاه شیراز کار داوری آن را عهده‌دار شد و ایراداتی اساسی را به ترجمۀ انگلیسی آن وارد ساخت که به دلایلی که درمتن مقاله آمده است عمدۀ آنها نه در چاپ اول لحاظ شد و نه در چاپ دوم. این نوشتار تاریخچۀ آن ترجمه و آن داوری همراه با گوشه‌ای از آن ایرادات را به نحو تحلیلی در بر دارد.
کلید واژگان: مارتین لینگز، شعر صوفیانه، تاریخ ادبیات عرب، دانشگاه کمبریج، دانشگاه شیراز، ترجمه، نقد

 

 

در آبان سال 1385 پس از آن‌كه از سفر مطالعاتي بازگشته بودم، نامه‌اي از مركز نشر دانشگاه شيراز دريافت كردم كه در آن تقاضا شده بود كه ترجمۀ يكي از همكاران از كتاب Sufi Poems: A Mediaeval Anthology نوشتۀ مارتين لينگز را داوري كنم و ضمن مقابلۀ آن با اصل انگليسيِ كتاب، صلاحيت آن را براي چاپ از سوي آن مركز، ارزيابي نمايم. گویا اين ترجمه پس از طی مراحل مقدماتی، از سوي مركز نشر دانشگاه شيراز در آستانۀ چاپ و انتشار قرار داشت. ولي در مرحلۀ آخر، يكي از اعضاي شوراي انتشارات دانشگاه ، جناب آقای دکتر نظام الدین فقیه كه تسلط قابل توجهي به انگليسي دارند، ضمن مشاهدۀ اين ترجمه متوجه اشكالات فراوان آن شده و گفته بودند كه این ترجمه با وضع فعلي قابل چاپ نيست. البته رشتۀ تحصيلي و تدريسي ايشان مديريت است، لذا پيشنهاد داده بودند كه ترجمه را براي داوري نزد يكي از كساني بفرستند كه با موضوع و محتواي كتاب آشنايي داشته باشد و بدين‌سان در آن شورا قرعۀ فال به نام نگارنده‌ي اين سطور زده شده بود.
مارتين لينگز در اين كتابِ مختصر كه خود از آن به «كتاب كوچك» ياد مي‌كند(ص: 15)، به صورت يك جُنگ، حدود دويست و هفتاد بيت شعر عربی از سيزده صوفي قرون وسطي را گردآوري كرده و آن‌ها را به ترتيب سال فوت سرايندۀ‌ ابیات تنظيم نموده و آن را «گلچيني از اشعار صوفيانۀ قرون وسطي» نام‌گذاري كرده است. براي هر شاعر نيز يك يا دو صفحه شرح حال نوشته است. سپس شعرها را اعراب‌گذاري استادانه‌اي كرده است كه حكايت از تسلط قابل توجه وي به زبان عربي دارد. توجه به اين اعراب‌گذاري هر خواننده‌اي را كه مختصر آشنايي به زبان عربي داشته باشد به معني و مضمون آن اشعار راهنمايي مي‌كند. در عين حال، وي با نثري ادبي و شعرگونه ترجمه‌اي انگليسي از اين اشعار را نيز با آن‌ها همراه كرده است تا خوانندۀ انگليسي زباني كه عربي نمي‌داند از لطف و حسن اين اشعار محروم نماند. وي مقدمه‌اي مختصر و تعليقاتي محدود را نيز به قلم آورده است تا دورنمايي از اشعار صوفيانه‌اي كه معرفت و محبت را با هم آميخته‌اند براي خواننده ترسيم نمايد.
ترجمۀ مترجم محترم دوبخش داشت یکی ترجمۀ اشعار از عربی به فارسی( حدودا دویست و هفتاد بیت که در چهارده صفحه میگنجد) و دیگری ترجمۀ مقدمه و تعلیقات مارتین لینگز از انگلیسی به فارسی (حدودا سی صفحه). از اشعار فارسی در این میان خبری نبود. مترجم تصريح كرده بود كه ترجمۀ اشعار عربي را از همان متن عربي به فارسي ترجمه كرده است(ص: 9). اين امر كاملاً معقول به نظر مي‌رسد چرا كه ترجمۀ این اشعار از انگليسي در واقع ترجمۀ ترجمه است كه مشكلات آن بر اهل فن پوشیده نيست. تعداد ابیات منتخب از اين سيزده صوفي يكسان نيست چنان كه از برخي تنها دو سه بيت انتخاب شده است. بيشترين تعداد ابيات به ديوان حلاج، ترجمان الاشواقِ ابن عربي و ديوان ابن فارض اختصاص دارد كه اتفاقاً هر سه نيز قبلاً به فارسي ترجمه شده و در نتيجه‌ كار مترجم را آسان‌تر کرده است.
نگارنده در بخش ترجمه از عربي به فارسي، اشتباهات و اشکالاتی را مشاهده کرد و آنها را در جواب داوری مکتوب ساخت و برای بهتر و زیباتر شدن ترجمه و همسنگ شدن آن با ترجمۀ ادیبانۀ مارتین لینگز پیشنهاداتی را ارائه داد. در برخي موارد براي آن‌كه مراد شاعر و اشتباه مترجم واضحتر شود، به نمونه‌هايي از اشعار شعراي پارسی‌گوی چون سعدي و حافظ كه همان مضمون را به فارسي سروده بودند اشاره كردم. همين امر بعدها الهام‌بخش مترجم محترم شد تا سعي كند در برابر اشعار عربيِ اين مجموعه، اشعاري هم‌مضمون به فارسي پيدا نمايد و به ترجمه بيفزايد. از میان موارد متعددی که در آن داوری مکتوب ساختم تنها به دو نمونه اشاره میکنم:
1- غبتَ و ما غبتَ عن ضميري        و صرتَ فَرحتي و سروري
مترجم محترم آن را چنين ترجمه كرده بود:
نهان گشتم و تو از جانم نهان نشدي
بل شادي و سرور من گشتي
ملاحظه مي‌شود كه مترجم «غبتَ» را با ضمه خوانده است كه متكلم وحده خواهد بود ولي با مصراع دوم هم‌خواني ندارد. در حالي‌كه مارتين لينگز در اعراب‌گذاري آن را با فتحه و به صورت مخاطب آورده است.
پیشنهاد نگارنده این بود:
رفتي و از ضميرم هرگز برون نرفتي
در جان من تو شاديّ و هم سرور گشتي
برای آن كه مضمون بیت و اشتباه مترجم روشن‌تر شود این بیت سعدی را هم‌مضمون با بیت یاد شده دانستم:
ديگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته كه جان در بدني
2- حیثما کنتُ اشاهد حُسنَه      فهو محرابی الیه قبلتی
مترجم محترم آن را چنین ترجمه کرده بود:« آنگاه که به زیبائی‌ا‌ش می‌نگرم او محراب و قبلۀ من (در نمازم) میگردد».
یعنی مترجم “حیثما” را که در این بیت به معنای “هرجا” است به “هرگاه” ترجمه کرده و “اشاهد” را که مجزوم است (و مارتین لینگز نیز آن را مجزوم اعراب گذاری کرده است) به صورت مرفوع خوانده و حالت شرطی جمله را از بین برده و به معنای لطیف عرفانی آن نیز آسیب رسانده بود.
در آنجا این ترجمه را پیشنهاد دادم:
هرکجا که بوده باشم، حُسن او را شاهدم                    او که محراب من است و رو به سویش قبله‌ام
و آن را با این دوبیتی باباطاهر هم‌مضمون دانستم:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم             به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر سو بنگرم کوه و در و دشت      نشان از قامت رعنا تو بینم
پس از ارائۀ آن داوري، برخي از نقائص و نواقصِ ترجمۀ اشعار رفع شد و مترجم مدعي گشت كه برادر گرامي جناب آقاي دكتر فضل‌الله ميرقادري، استاد‌تمامِ گروه ادبيات عرب دانشگاه شيراز- كه طبع خوبي در شعر دارند و ديوان ابن فارض را نيز به فارسي ترجمه كرده‌اند- «از سر لطف و با حوصله و دقت فراوان تمامي ابيات را مطالعه و بررسي نموده و جهت اصلاح ترجمه پيشنهادهاي ارزنده‌اي ارائه فرموده‌اند» (ص: 11). همچنین با کمک فاضل محترم، آقای مهدی کمپانی زارع ( که «از زحمات بی شائبۀ ایشان» در ص11 تشکر شده است) اشعاری فارسی نیز به ابیات عربی افزوده شد، از جمله اشعاری که نگارنده پیشنهاد داده بود. به هر حال، ترجمۀ اشعار عربی (که به طور خالص حدودا چهارده صفحه از این کتاب را شامل میشود) در اینجا مورد نقد ما نیست.
اما مسأله‌اي كه به هيچ وجه قابل چشم‌پوشي نبود و نيست ترجمۀ همان سی صفحه مطالب انگليسي مارتين لينگز است که‌ به‌قدری اشتباهات فاحش و غيرقابل انتظاري داشت كه موجب تعجب بي‌حد نگارنده شد. اين اشتباهات همه از عدم تسلط مترجم محترم به لغت و نيز به دستور زبان انگليسي حكايت می‌کرد و در برخي موارد حاكي از آن بود كه مترجم محترم در دست داشتنِ يك فرهنگ لغت انگليسي به فارسي را براي ارائۀ ترجمه‌اي علمي كافي مي‌داند. نگارنده نمونه‌هايي از اين اشتباهات فاحش و يا افحش را مكتوب كرد و علت پيدا شدن اشكال و چگونگي رفع آن را يادآور شد و در هر مورد ترجمۀ صحيح عبارت را نيز پيوست كرد تا داوري و نقد مستند باشد. در آن‌جا ناصحانه نوشتم كه به اعتقاد نگارنده: «شواهد متعدد در این ترجمه نشان مي‌دهد كه متأسفانه مترجم محترم به رغم همه‌ي صلاحيت‌ها و علم و فضلي كه در ساير زمينه‌ها دارند، فاقد قوت و قدرت لازم براي ترجمه از انگليسي مي‌باشند. اين ترجمه آن‌چنان سست و ضعيف است كه چاپ آن لطمۀ جبران‌ناپذيري به اعتبار علمي مترجم محترم وارد خواهد ساخت. ويراستاريِ علمي هم نمي‌تواند اين ضعف را جبران كند چرا كه “كشته آن‌قدر زياد است كه كفن نتوان كرد” در هر صفحه‌اي چندين اشتباه غيرقابل چشم پوشي به چشم مي‌خورد. لذا اگر ويراستاري قوي بخواهد اين ترجمه را ويرايش کامل نمايد، اين امر به معناي ترجمۀ جديدي از متن خواهد بود كه بايد به نام ويراستار ثبت شود نه مترجم!». نگارنده این داوری را تبرعاً و مجاناً، تایپ‌شده و پاكيزه و همراه با مستندات و نكات اصلاحي در اختيار مركز نشر دانشگاه و مترجم محترم قرار داد و تصریح کرد که: «آنچه در اینجا قلمی شده صرفا به عنوان نمونه است و مصداق مشت نمونۀ خروار». نگارنده ضعف ترجمه را حتي به صورت شفاهي نیز به مترجم محترم يادآور شد.
غرض از این تطویل آن است که نگارنده آنچه را به قول سعدی «شرط بلاغ» است نسبت به مرکز نشر دانشگاه شیراز و مترجم محترم انجام داد. اما به هر حال، داوری نگارنده مورد بی مهری قرار گرفت؛ روابط بر ضوابط غالب آمد و ترجمۀ مزبور با افزودن اشعاري فارسي كه هم‌مضمونِ اشعار عربي باشند- و عمدۀ آن‌ها نيز كار فاضل محترم جناب آقاي مهدي كمپاني زارع و یا مستخرج از نرم‌افزار «دُرج» است- در سال 86 تحت عنوان: «گلچيني از اشعار عارفانه» از سوي مركز نشر دانشگاه شيراز به نام دکتر سعید رحیمیان چاپ و منتشر شد. برخي از اشتباهات افحش که در داوری ذکر کرده بودم اصلاح شده اما به بسياري از ديگر اشتباهات فاحشی كه گوشزد كرده بودم توجهي نشده بود، با اين ادعا كه همكار محترم سركار خانم دكتر فريده پورگيو، استاد‌تمامِ گروه زبان و ادبيات انگليسيِ دانشگاه شيراز كار ويرايشِ ترجمۀ انگليسيِ متن را به عهده گرفته‌اند، چنان كه مترجم محترم «از خانم دكتر پورگيو كه زحمت مقابلۀ ترجمۀ متن‌هاي انگليسي و تصحيح آن را پذيرا شدند» تشكر كرده است(ص:12). نگارنده اطمينان دارد كه سركار خانم پورگيو به دلايل پيش گفته نمي‌توانسته‌اند آن همه كشته را كفن كنند لذا چنان‌كه نشان خواهم داد اين تصحیح انجام نشده است و حكايتِ اشتباهاتِ فراوان و غیر قابل اغماضِ ترجمه هم‌چنان باقي است.
پس از چاپ اين ترجمه از سوي مركز نشر دانشگاه شيراز، نگارنده رسالت خود را در تذکّر، داوري و نقد كتاب به مصداق «فذكّر انّما انت مذكّر لَستَ عليهم بمُصَيطِر»(غاشیه/21-22)، تمام‌شده مي‌يافت و چند و چونِ بيش از آن را صلاح نمي‌ديد. حتي براي كار داوري و نقدي كه به بهبوديِ این ترجمه قبل از چاپ، كمك شایانی رسانده بود هيچ توقع تقدير و تشكر هم نداشت. اما اخيراً (در سال 93) يعني پس از هفت سال، نگارنده مشاهده كرد كه همان ترجمۀ انگلیسی، بی کم و کاست و با همان اشكالات، تحت عنوانِ پرطمطراقِ: «حديث ساغر و مي» از سوي نشر نگاه معاصر، با چاپي شكيل، زيبا، منقح و پاكيزه منتشر شده و در اختيار عرفان‌دوستان و دوست‌داران امثال مرحوم مارتين لينگز قرار گرفته است. در اين هفت سال، مترجم مي‌توانست با تأمل بيشتر، به وارد بودن آن اشكالات پي ببرد و آنها را رفع نمايد. اما چنين نشده است و مترجم در سطحي عامتر بر اشتباهات خود پاي فشرده، و حتي اين كتاب را براي درس‌هايي از رشتۀ زبان و ادبيات انگليسي و نيز رشتۀ زبان و ادبيات عربي به عنوان متن يا منبع كمك درسي معرفي كرده (ص: 7) و بالاتر، آن را به عنوان «منبعي معتبر براي بررسي چگونگي برگرداندن مصطلحات و نيز اشعار عرفاني به زبان انگليسي» مفيد دانسته است (ص: 9).
نادیده گرفته شدنِ آن داوری از سوی مترجم محترم، آن هم در دو چاپ متعدد و از دو ناشر متفاوت، از یکی از این دو امر خالی نیست: جهل مرکب نگارنده و یا جهل مرکب مترجم. نگارنده در اين‌جا بخشی از آن نقد و داوري را در معرض قضاوت اهل علم قرار مي‌دهد. چه بسا ايراداتِ یادشده ناشي از سوء برداشت و سوء ‌فهم نگارنده باشد كه تذكر اهل علم وي را از جهل و اشتباه در خواهد آورد. همچنین مطمئنم كه مقایسۀ «اين نقد» و «آن ترجمه» حداقل به درد دانشجوياني كه مي‌خواهند زبان تخصصي ياد بگيرند خواهد خورد. لذا برخی از مواردي را كه در آن داوري آورده بودم، به عنوان نمونه- و تأكيد مي‌كنم صرفاً به عنوان «مشت نمونۀ خروار»- يادآور مي‌شوم. در هر مورد، پس از متن انگليسي، ترجمۀ پيشنهادي نگارنده و سپس ترجمۀ مترجم محترم آمده است. آن‌گاه وجه اشتباه مترجم از ديدگاه نگارنده بيان شده است تا مورد استفادۀ عموم و به ويژه دانشجويان قرار گيرد. در اين نقد براي اختصار، از مارتين لينگز به «مؤلف»، از مترجم محترم كتاب به «مترجم» و از نگارندۀ اين سطور به «نگارنده» ياد خواهد شد. شمارۀ صفحات و سطور همه جا به چاپ دوم ترجمۀ اين كتاب توسط نشر نگاه معاصر برمي‌گردد.

1- مؤلف در صفحۀ 41 س: 5 مي‌گويد: «به شعري از او (سري سقطي) براي ارائه به خوانندگان دست نيافتم»13 . سپس در پي‌نوشت 13 صفحۀ 182 توضيح مي‌دهد كه:

This must not be taken, here or else where, to mean that the Sufi in question wrote no poem
ترجمۀ نگارنده: اين امر را، در اين‌جا و يا در هر جاي ديگر، نبايد به اين معني گرفت كه صوفيِ مورد بحث شعري [نسروده و] به قلم نياورده است.
ترجمۀ مترجم: اين را در اين‌جا يا در هر جاي ديگر بدان معني نبايد گرفت كه صوفيان در حالت اعتراض و ترديد يا طلب(question) شعري نمي‌سروده‌اند.
مترجم محترم چون معناي عبارت تركيبي «in question» را متوجه نشده‌اند (كه در چندين مورد ديگر از ترجمه نيز همين اتفاق افتاده است) خيال كرده‌اند كه، به قاعدۀ عربي، اين «جار و مجرور!» متعلق به فعل wrote است كه بر آن مقدم شده است. لذا «صوفیِ مورد بحث» را به «صوفیان» برگردانده و به‌ناچار، براي question سه معناي اعتراض و ترديد و طلب را اختراع كرده‌اند که غیر از یک مورد در هيچ فرهنگ لغتي یافت نمیشود. یعنی از يك جملۀ ساده، معنايي بس پيچيده و عجیب ارائه داده‌اند. مؤلف در متن گفته است كه «از او شعري نيافته‌ام» و در حاشيه آورده است كه «نيافتن دليل بر نبودن نيست». اما مترجم محترم حتي از خود نپرسيده‌اند كه ترجمۀ ايشان از حاشيه چه ربطي با ترجمۀ خود ايشان از متن پيدا مي‌كند.

But in a certain sense it could be said that…         -2
ترجمه‌ي نگارنده: ولي به يك معناي خاص مي‌توان گفت كه…
ترجمه‌ي مترجم:‌ اما با قاطعيت مي‌توان گفت … (ص: 105، س 16).
مترجم با اشتباه كردنcertain با certainty و عوض كردن in با with و حذف واژۀ sense سخني را كه مؤلف با احتياط و «به يك معناي خاص» گفته، «با قاطعيت» تحريف كرده است!

3-         .He went …. with many pilgrimages to Mecca
ترجمۀ نگارنده: او (شوشتری) چندين سفر حج به مكه داشت.
ترجمۀ مترجم: او … به همراه تعداد كثيري براي حج به مكه رفت (ص:‌167، ص 9).
مترجم محترم با اشتباه گرفتن «حج» با «حاجي»، چندين سفر حج شوشتري را تبديل به يك سفر كرده است. به علاوه، اين‌كه شوشتري «همراه با تعداد كثيري» به حج رفته باشد امتيازي براي وي محسوب نمي‌شود تا مؤلف در صدد بيان آن برآيد ولي سفرهاي متعدد براي حج داشتن يك امتياز قابل ذكر محسوب ميگردد.

4- در صفحه‌ي 177 مؤلف از ابياتي ياد مي‌كند كه ابوفراس حمداني خطاب به شاهزاده سيف‌الدوله حمداني سروده است. اين اشعار صوفيانه نيست ولي زيبايي آن‌ها باعث مي‌شود كه با اشعار عرفاني اشتباه گرفته شود. وی این امر را را چنين توضيح مي‌دهد كه:
And hearing them, any spiritual man would immediately assume that they were addressed to God and that they must have been composed by one of the Sufi poets
ترجمۀ نگارنده: و ‌هر انسان اهل معنايي با شنيدن آن‌ها فوراً خواهد پنداشت كه اين اشعار خطاب به خداوند است و مي‌بايد يكي از شاعرانِ صوفي‌مسلك آن را سروده باشد.
ترجمۀ مترجم: و استماع شده است تو گويي كه توسط فردي روحاني و خطاب به خداوند سروده شده و مي‌بايست با ديگر اشعار صوفيان تركيب و تأليف يابد (ص 177، س 9).
مترجم hearing را باheard اشتباه گرفته، compose را كه در اين‌جا به معناي سرودن و انشا کردن است به تركيب كردن معني كرده، immediately را ترجمه نکرده، must have been را که حالت خبري دارد به صورت انشايي ترجمه كرده و انسان اهل معنا را كه مستمع شعر بوده سرايندۀ آن فرض نموده است و … . ايشان اصلاً ‌از خود نپرسيده است كه ترجمۀ وی از جملۀ دوم- صرف‌نظر از ترجمه بودن- چه معناي محصلي مي‌تواند داشته باشد. به نظر نگارنده‌ ترجمۀ همين دو جمله كافي است تا بتوان بر مبناي آن در مورد ميزان توانايي مترجم محترم براي ترجمۀ اين كتاب و يا هر كتاب ديگري از انگليسي به فارسي قضاوت كرد.

5-     “In Sufism “Nearness” signifies “Identity” in virtue of Divine affirmation: “We are nearer to him than jugular vein
ترجمۀ نگارنده: در تصوف، طبق تصريح خداوند كه «ما از رگ گردن به انسان نزديكتريم»، «قرب» به معناي «وحدت و يگانگي» است.
ترجمۀ مترجم:‌ در تصوف، قرب، بر امري مرتبط با تصريح الاهي در قرآن كريم دلالت دارد. در سوره‌ي ق آيه‌ي 16 كه آمده: ما از رگ گردن به انسان نزديكتريم» (ص 182، پاورقي 15).
مترجم محترم معناي كلمۀ Identity را نفهميده است. همين امر در چندين مورد ديگر اتفاق افتاده است، چنان‌كه در صفحه 13 واژۀ Identification را كه به معناي يگانگي و وحدت يافتن است به «هويت‌يابي» ترجمه كرده است. به هر حال، واژه‌ي Identity را در اين‌جا ماست‌مالي كرده، آن را به «امری مرتبط با تصریح الهی!» برگردانده و معناي عميق عرفاني عبارت را مخدوش نموده است. آنجا که چيزی از رگ حيات به انسان نزديك‌تر باشد، «قرب» معنايي جز «وحدت و يگانگي» نمي‌تواند داشته باشد. چنان كه‌ خواجه عبدالله انصاري گفته است كه: «قرب دوگانگي است كه يكي به ديگري نزديك بُوَد. پس چون نيك بنگري قرب بُعد باشد، تصوف يگانگي است».

6-   Throughout the Qur’an, the rain- cloud stands for the promise of divine bounty (panegyric poetry madih, uses the same image for patron’s munificence)
ترجمۀ نگارنده: در سراسر قرآن، تمثيل باران- ابر مظهر وعدۀ فضل و كرمِ خداوند است (در شعر مديحه سرايانه نيز همين تصويرپردازي در مورد سخاوت فرد صله دهنده به كار مي‌رود).
ترجمۀ مترجم:‌ از خلال قرآن چنين مي‌فهميم كه:‌ ارسال ابرهاي باران‌زا به جهت (عمل به) وعدۀ فضل و رحمت الاهي است (اين شعر ستايش آميز يا (مديح)‌ نيز چنين تصويري از بخشش متولي جهان يعني حق متعال ارائه مي‌دهد) (ص 185، پاورقي 49).
در اینجا سخن از تمثیل عرفانی و استعارۀ ادبی است نه یک واقعیت طبیعی. اما مترجم محترم چون معناي stand for را نفهميده، آن را حذف كرده و پای «ارسال» را به میان کشیده که اثری از آن در متن نیست. سپس rain-cloud را به «ابرهای باران زا!» برگردانده و در نتيجه، معنايي بي‌ربط و در عين حال بارد براي جملۀ اول دست و پا كرده است. آنگاه در جملۀ دوم براي جبران خرابيِ ترجمه به «متولي جهان يعني حق متعال»- كه در متن انگليسي حضور ندارد!- متوسل شده و كار را خراب‌تر كرده است. در حالي كه مؤلف، خيلي ساده، مي‌خواهد بگويد كه تمثيل باران- ابر تمثيلي است براي فضل و كرم الهی كه خداوند آن را در سراسر قرآن به كار برده است. در مديحه‌سرايي نيز شاعري كه صله دريافت مي‌كند آن صله را به باران و ممدوح خویش را به ابر تشبيه مي‌نماید. اين تمثيل در زبان فارسي نيز به‌كار مي‌رود چنان كه سعدي در گله از عدم بخششِ امرا مي‌گويد: «ابرِ آذارند ولي نمي‌بارند». بگذریم از اینکه مترجم محترم throughout(در سراسرِ) را با through(از خلالِ) اشتباه گرفته و با نفهمیدن آن، مجبور شده است که «چنین می‌فهمیم» را به متن بیفزاید!.

7-     .His Father was a Nubian and presumably a slave, since Dhun Nun himself was said to be a freeman
ترجمۀ نگارنده:‌ پدرش اهل نوبيه و قاعدتاً عبد (برده) بوده است چرا كه گفته‌اند ذوالنون خودش حُر (آزاد) بوده است.
ترجمۀ مترجم: پدرش از اهالي نوبه و برده‌اي حبشي بوده هر چند گفته‌اند ذوالنون خود آزاد بوده است(ص 27، س 2).
مترجم كلمۀ presumably‌ را نادیده گرفته و حدس و احتمالِ مؤلف را مقطوع پنداشته است. جملۀ دوم تعليل و توجيهي است براي جمله‌ي اول چرا كه اگر پدرش برده نبوده است دليلي وجود نداشت كه بگويند خودش آزاد بوده است. مترجم كلمه‌ي since‌را كه دال بر تعلیل و توجیه است به «هرچند» ترجمه كرده است كه دال بر اضراب و استدراک است. همچنين معلوم نيست كلمۀ حبشی از كجا آمده و صفتِ slave‌ واقع شده است.

8- A year or two later, before I had begun to work on it, I was asked by the late Professor Sergeat to write a chapter on   Sufi poetry- it was finally entitled ‘Mystical Poetry’- for volume 2 of The New Cambridge History of Arabic Literature
ترجمۀ نگارنده: يكي دو سال بعد، پيش از آن‌كه كار روي اين طرح را شروع كرده باشم، مرحوم پروفسور سرجنت از من خواست كه براي جلد دوم كتاب تاريخ جديد كمبريج در ادبيات عرب فصلي را تحت عنوان شعر صوفيانه- كه سرانجام عنوان شعر عارفانه گرفت- بنگارم.
ترجمۀ مترجم:‌ يك يا دوسال پيش از آن كه روي اين كتاب كار كنم پروفسور سرجنت از من خواست تا فصلي در باب اشعار صوفيان بنگارم. اين مطلب در نهايت به نام شعر عرفاني به عنوان جلد دوم از تاريخ جديد كمبريج در ادبيات عرب انتشار يافت (ص 15، س 24).
قصه به روایت خود مؤلف در همين صفحه، از اين قرار بوده است كه « فكر كنار هم نهادن اشعار اين كتاب كوچك به سال‌هاي دهه‌ي هفتاد ميلادي برمي‌گردد» اما مؤلف پیش از آن که کار را شروع کرده باشد با پيشنهادي از پروفسور سرجنت براي نگاشتن يك فصل از جلد دوم تاريخ ادبيات عرب دانشگاه كمبريج تحت عنوان « شعر صوفیانه» مواجه مي‌شود. آن فصل با مطالب اين كتاب هم‌پوشاني خاصي پيدا مي‌كند كه بعداً مؤلف آن را توضیح میدهد. اما مترجم محترم با چندين اشتباه مطلب را پيچيده مي‌كند:
الف: كلمۀ later در ترجمه نيامده است.
ب: شعر صوفيانه به اشعار صوفيان ترجمه شده است.
ج: عبارت مترجم موهم اين است كه فصلِ «شعر عارفانه» كلاً جلد دوم كتاب تاريخ ادبيات عرب دانشگاه كمبريج را تشكيل داده است. مترجم محترم خود نيز از ترجمۀ خویش به همین توهم افتاده است! چنان كه در پيش‌گفتار خويش تصريح مي‌كند كه «كتاب حاضر چنان كه مؤلف در مقدمه ذكر نموده، به عنوان مجلدي از تاريخ كمبريج در ادبيات عرب تدوين و سپس با تجديد نظر به عنوان گلچيني از اشعار عرفاني در آمده است» (ص9). در حالي كه مؤلف تصریح دارد كه اين کتاب صرفاً ‌يك فصل از آن مجلد است نه همۀ آن. مترجم از خود نپرسيده است كه مطالب اين كتاب كه در قطع جيبي حدودا شصت صفحه مي‌شود چگونه مي‌تواند يك جلد از تاريخ كمبريج در ادبيات عرب باشد!
د:‌ مترجم محترم كلمۀ late‌ را كه به معناي «مرحوم » است از جلو اسم پروفسور سرجنت حذف كرده است. فرض مي‌كنيم كه مترجم محترم، بر خلاف مؤلف، پروفسور سرجنت را مرحوم نمي‌دانسته است ولي اين واژه در ترجمه از جلو نام بسياري از افراد دیگر نیز حذف شده است ازجمله در ص183 از جلو نام مرحوم عثمان يحيي. همۀ اين موارد نشان مي‌دهد كه مترجم چون معني اين واژه را نمي‌دانسته براي رعايت امانت آن را ترجمه نكرده است!

9-    I agreed to do so on the condition, to which he assented, that I should retain the copyright, not for the chapter as whole, but for the translations of the poems quoted in the chapter
ترجمۀ نگارنده: من انجام اين كار را بدين شرط پذيرفتم كه حق چاپِ- نه همۀ آن فصل بلكه حق چاپِ- ترجمه‌هاي اشعار نقل شده در آن فصل را براي خود حفظ كنم. اين شرط مورد قبول او قرار گرفت.
ترجمۀ مترجم: من با پيشنهاد مزبور با اين شرط- كه بعداً مورد پذيرش قرار گرفت- موافقت كردم كه نتيجه‌اي از كار به من برگشت داده شود نه بدان جهت كه كل فصل را منتشر كنم بلكه از آن جهت كه اشعار آن فصل را به زبان انگليسي ترجمه كنم(ص 16، س1).
صرف‌نظر از ساير اشكالات در ترجمه:‌
الف: معلوم نيست كه عبارت «نتيجه‌اي از كار به من برگشت داده شود» از كجا آمده است و «حق چاپ را براي خود حفظ كنم» به كجا رفته است و اگر اولي جاي دومي را گرفته باشد فاجعه‌اي در ترجمه رخ داده است. گویا ایشان retain را که به معنی حفظ کردن است با regain به معنی بازیافتن اشتباه گرفته و حتي از عبارت مأنوس و آشناي copyright‌ نیز به مراد مؤلف متفطن نشده است.
ب: مترجم عبارت for the translations‌ را كه «s» جمع نيز دارد با عبارت for translating اشتباه نموده و خيال كرده است كه آن فصل، ترجمۀ اشعار را در برنداشته و مؤلف بعد از انتشار آن فصل، تصميم به ترجمۀ آنها گرفته است. در حالي كه موضوع بسيار ساده و براي مؤلفان ما درس‌آموز است. قرارداد مؤلف با پروفسور سرجنت تأليف يك فصل تحت عنوان «شعر صوفيانه» بوده است. معلوم است كه حق چاپ كل آن فصل پس از قرارداد، از آنِ دانشگاه كمبريج خواهد بود. اما آن فصل اشعاري عربي را در بردارد كه با اين كتاب گلچين هم‌پوشاني دارند. اين اشعار را مؤلف در همان فصل به انگليسي نيز ترجمه كرده است. نقل اشعار عربیِ آن فصل در اين كتاب، احتياج به حفظ حق چاپ ندارد چون كه اين حق متعلق به شعراي سرايندۀ آنهاست نه دانشگاه كمبريج. اما ترجمۀ اين اشعار به انگليسي، بخشی از آن فصل است و اگر مؤلف با پروفسور سرجنت شرط نمي‌كرد وحق چاپ این ترجمه‌ها را برای خود حفظ نمي‌نمود، نمي‌توانست آن ترجمه‌ها را مجدداً در كتاب گلچين چاپ و منتشر كند.

10- Nonetheless, for what it contains apart from quotations, I think that the chapter might be of considerable interest to   any interested reader of this anthology
ترجمۀ نگارنده: در عين حال، فكر مي‌كنم كه آن فصل نيز، صرف‌نظر از اشعار نقل شده در آن،‌ به ‌خاطر مطالب ديگري كه در بردارد براي هر خوانندۀ علاقه‌مند به اين كتاب مي‌تواند تا حد زيادي جالب توجه باشد.
ترجمۀ مترجم:‌ با اين حال، فكر مي‌كنم فصل مزبور نيز پس از نقل قول‌ها و اشعار عرفاني به جهت پاره‌اي مطالب ديگر مي‌تواند براي هر كس كه اين گلچين را مي‌خواند جالب توجه باشد.
عبارت apart from به پس از، ترجمه شده و درنتیجه، معناي كل عبارت را مبهم كرده است. مؤلف مي‌خواهد بگويد كه خواننده‌اي كه اين كتاب را خوانده باشد، خواندن آن فصل از تاريخ ادبيات عرب كمبريج را بي‌فايده نخواهد يافت چرا كه آن فصل علاوه بر اشعار نقل شده مطالب ديگري را نيز دربردارد، در حالي كه اين گلچين صرفاً‌ حاوي اشعار و ترجمۀ آن‌هاست.

11-     .Nor did the Sufis of that city fail to take advantage of his presence there
ترجمۀ نگارنده: صوفيان آن شهر (بغداد) نيز از فيض حضور او در اين شهر محروم نشدند.
ترجمۀ مترجم: بدين جهت صوفيان بغداد نتوانستند از حضور او در اين شهر بهره‌اي ببرند (ص 27، س15).
در اینجا مترجم با نادیده گرفتن nor که جمله را منفی میکند بلکه با تحریف معنای آن به «بدین جهت» ، ترجمه‌اي به دست داده است كاملاً متضاد با مراد مؤلف.
12-      .(The readers will see what we have in mind from single lines (two lines in English
ترجمۀ نگارنده: خواننده ]حتی[ از تک‌بيت‌ها (كه در ترجمۀ انگليسي در دو سطر آمده‌اند) نیز منظور ما را درخواهد يافت.
ترجمۀ مترجم: خواننده آنچه را كه در ذهن ماست، از تک‌بيتي‌ها يا دو‌بيتي‌هاي او خواهد ديد(ص 91، س9).
معلوم نيست كه پرانتزي كه مؤلف باز كرده است كجا رفته است، «دوبیتی‌ها» از کجا آمده اند، in English‌ چرا غائب شده و كلمۀ «يا» بين تك بيتي‌ها و دوبيتي‌ها از كجا پیدا شده است. مؤلف هر بيت را در ترجمۀ انگليسي به جای یک سطر در دو سطر آورده است اما اين مطلب ساده را مترجم متوجه نشده و آن را با آوردن «دوبیتی!» پوشانده و موجب گمراهی خواننده شده است.
13-Nicholson gives good reasons for supposing that these odes were written in Macca in 611 and that in them the poet is   looking back to a visit he had made there twelve years previously
ترجمۀ نگارنده: نيكلسون دلائلي قابل توجه براي اثبات اين فرضيه ارائه مي‌دهد كه اين قصائد در سال 611 هجري در شهر مكه نوشته شده‌اند و شاعر (ابن عربی) در اين قصائد به ملاقاتی نظر دارد كه دوازده سال پيش از آن، در اين شهر برای او اتفاق افتاده بود.
ترجمۀ مترجم: نيكلسون استدلالي شايان توجه بر اين فرضيه دارد كه اين غزليات و عقايد در مكه در سال 611هـ . نوشته شده و در اين بين شاعر دوباره به زيارت شهري رسيده كه بيش از دوازده سال در انتظارش بوده است (ص116، س 24).
مترجم محترم اولاً‌ odes را كه به معناي قصائد است به «غزليات و عقايد» برگردانده، ثانياً‌ با اشتباه گرفتن دو اصطلاح looking back to و looking for مجبور به داستان سرايي شده، ثالثاً previously را ناديده گرفته، رابعاً فرق بین «زیارتِ شهر مکه» و «زیارت در شهر مکه» را متوجه نشده است. آنچه ابن عربی در ترجمان الاشواق در سال 611 و در شهر مکه سروده است ناظر به ملاقاتی است که دوازده سال قبل از آن، در شهر مکه با دختری به نام نظام داشته است نه راجع به زیارت شهر مکه، در حالی که ترجمۀ مترجم محترم تنها چیزی را که در بر ندارد همین مطلب است.
14-      .Much of what he wrote in verse … cannot be called a poetry in the strict sense
ترجمۀ نگارنده: بسياري از آنچه را او به نظم درآورده است… نمي‌توان به معناي دقيق كلمه، شعر ناميد.
ترجمۀ مترجم: بسياري از نوشته‌هاي او را… نمي‌توان به تمام معني كلمه شعر ناميد(ص168، س9).
در اين‌جا مترجم با نفهميدن و يا ناديده گرفتن معناي in verse و حذف آن، خواننده را در برابر اين سؤال قرار مي‌دهد كه مگر قرار بوده است كه بسياري از نوشته‌هاي او را شعر به حساب آوريم. در حالي كه اگر بگوييم كه بسياري از آنچه را او به نظم درآورده است نمي‌توانيم به معناي دقيق كلمه شعر بناميم، سخني منطقي گفته‌ايم چرا كه بسياري از نظم‌ها شعرند، لذا اين انتظار كه بسياري از نظم‌هاي او نیز شعر باشد انتظار نابجايي نيست.
15- But verse can serve also the purpose, sometimes more effectively than the prose, of conveying a significant truth to  disciples and fixing it unforgettably in their intelligence
ترجمۀ نگارنده: ولي نظم نيز، حتي گاهي تأثيرگذارتر از نثر، مي‌تواند در خدمت اين هدف در آيد كه حقيقتی مهم را به شاگردان القا كند و آن را به نحوی فراموش ناشدني در ذهن ايشان تثبيت نمايد.
ترجمۀ مترجم:‌ اما متوني هستند كه از نثرها بيشتر تأثيرگذارده‌اند و مقصود را به خوبي مي‌رسانند. چرا كه حقيقتي واضح و درخشان را در برداشته و آن را به خردهاي مريدان به نحو فراموش ناشدني منتقل مي‌كند(ص 168، س11).
باز هم در اين عبارت، مترجم متوجه معناي verse نشده و آن را به متون ترجمه كرده، can serve را كلاً معني نكرده، significant را كه در اين‌جا به معناي «مهم» است به «واضح و درخشان» برگردانده، convey را که به معنای القا کردن است با contain اشتباه گرفته و آن را به «دربرداشتن» ترجمه کرده و fix را كه به معناي تثبيت كردن است به منتقل كردن برگردانده است. يعني این ترجمه، تجزيه‌اش بسيار خراب است و اگر تجزيه‌اش هم خوب باشد بسيار بدتركيب است. آخر اين عبارت چه معنايي دارد كه «اما متوني هستند كه از نثرها بيشتر تأثيرگذارده‌اند»؟ مؤلف در ادامۀ جملۀ قبل مي‌خواهد بگويد كه هرچند بسیاری از نظمهای علی بن عبدالله شوشتری شعر نیستند، اما نظم هم اين تأثير را دارد كه معني را در ذهن شاگردان بهتر تثبيت مي‌كند و كار حفظ آن را آسان‌تر مي‌نمايد. نمي‌دانم چرا ين مسأله به ذهن كسي كه در حوزۀ علميه درس خوانده و با منظومه‌هایی چون الفيۀ ابن مالك و منظومۀ حاج ملا هادي سبزواري آشناست خطور نكرده است.
16- In telling us, as his commentary does, that his question was addressed to those who had helped him in the past on his spiritual path, he speaks as one who is accustomed to communicate with the dead
ترجمۀ نگارنده: وي، چنان كه در شرح خويش آورده است، مي‌گويد كه سؤالش خطاب به كساني است كه در گذشته وي را در طريق معنوي‌اش ياري رسانده‌اند و در اين گفته به عنوان كسي سخن مي‌گويد كه به گفت‌وگو با مردگان عادت دارد.
ترجمۀ مترجم: چنان كه در شرح خود او آمده، اين سؤال يا اعتراض خطاب به كساني است كه در گذشته به او در راه روحاني‌اش كمك كرده‌اند. او به عنوان كسي كه با مرگ ارتباط داشته، سخن مي‌گويد (ص186، پاورقي60).
اين پاورقي مربوط به اين شعر ابن عربي در ص 118 مي‌شود كه:
سألتُهم عن مقيل الركب قيل لنا        مقيلهم حيث فاح الشيح و البان
« از ايشان در باب آسايشگاه قافله پرسيدم. به من گفتند: آسایشگاهشان آن‌جاست كه درختان شيح و بان عطرافشاني مي‌كنند».
معلوم نيست كه چرا مترجم محترم كلمۀ question‌را علاوه بر سؤال به اعتراض هم ترجمه كرده است. اولاً، چه معنی دارد که ابن عربي به کسانی که وی را در طریق معنوی یاری رسانده اند اعتراض داشته باشد؟ ثانیاً، كجا question‌ معناي اعتراض مي‌دهد؟ ثالثاً این بیت فقط حاوی سؤال است و نه اعتراض. همچنين مترجم محترم the dead‌ (مردگان) را با the death (مرگ) اشتباه گرفته و باعث شده است كه ما مخاطبانِ سؤالِ ابن عربي را نشناسيم و ارتباط جملات با هم گم شود. ابن عربی در اینجا از مردگان سؤال میکند و کاری با مرگ ندارد. ضمن آن‌كه «با مرگ ارتباط داشتن» که در ترجمۀ مترجم آمده است، هيچ معناي منطقی و محصلي ندارد. همچنين با عدم ترجمۀwho is accustomed to عادت ابن عربی بر ما پوشیده شده و درنتیجه، از معني مورد نظر دورتر شده‌ایم.
17-     .Like his predecessor he was one of the greatest of the early Sufis
ترجمۀ نگارنده: وي به‌مانند سلف خويش (ذوالنون) يكي از بزرگ‌ترين صوفيان قديم است.
ترجمۀ مترجم: او- مانند دو عارف پيش گفته- از بزرگ‌ترين صوفيان نخستين به‌شمار مي‌آيد (ص37، س5).
در اینجا predecessor اولاً به صورت جمع ترجمه شده، ثانياً به‌جای «سلف» به «پيش گفته» برگردانده شده است. واژۀ his نیز ترجمه نشده است.
18-            But the verdict against him, which was final for his life on earth
has proved to be anything but final in other aspects

ترجمۀ نگارنده: اما معلوم شد كه حكم دادگاه عليه او (حلاج) كه پايان‌بخشِ حيات دنيوي‌اش بود، هرچيزي مي‌توانست باشد جز پايان ساير ابعاد وجودي‌اش(نمي‌تواند پايان ساير ابعاد وجودي‌اش باشد).
ترجمۀ مترجم: اما حكم دادگاه عليه او به زندگي اين جهاني او خاتمه داد و ساير ابعاد نيز خاتمه يافته تلقي شد (ص 60، س1).
ملاحظه مي‌شود كه مترجم در اين‌جا معنايي خلاف مراد مؤلف ارائه داده، نيز لطف و زيبايي سخن او را از بين برده است.
19- Wine is here the symbol of Gnosis and Love in their Essential oneness, the Divine Radiance whereby all things exist and the Divine Attraction whereby all existence is reabsorbed into its principle
ترجمۀ نگارنده:‌ شراب در اين‌جا نمادي است از معرفت و محبت در وحدت ذاتيشان، [يعني نمادي از] تجلي ربوبي كه با آن، همه چيز پا به عرصۀ وجود مي‌گذارد و [نمادي از] جذبۀ الاهي كه با آن، همۀ هستي به اصل خويش بازگشته، به محاق مي‌رود.
ترجمۀ مترجم: شراب (خمر) در اين‌جا نمادي از معرفت و محبت در گوهري يگانه است. يعني تجلي الاهي كه در همه چيز موجود است و جذبۀ الاهي كه همه جا موجود است و محب را به سوي اصل خويش باز‌جذب مي‌كند(ص 129، س13).
صرف‌نظر از اشكالات ديگري كه بر ترجمه وارد است، مترجم با نفهميدن معناي whereby و ترجمۀ آن به «همه چیز» و یا «همه جا»، لطافت عرفاني سخن را از بين برده و به هيچ‌وجه تفاوت دو معناي بسط و قبض الهی و در نتیجه، اظهار و اخفای عالَم را، كه به ترتیب در تجلي و جذبه نهفته است، نرسانده و آن‌جا كه سخن از بازگشت كل هستي به اصل خويش است پاي محب را به ميدان آورده است كه اثري از آن در متن نيست؛ همچنين در ترجمۀ عبارت Essential oneness كه به معناي «وحدت ذاتي» است جاي موصوف و صفت را عوض كرده و آن را به «گوهري يگانه» برگردانده و their را نیز ترجمه نکرده است.
20-     who was responsible for what the French Scholar saw as a rabid falling away from the true Sufism of Hallaj….
ترجمۀ نگارنده:‌ … كه وي [يعني ابن عربي با وارد ساختن آموزۀ وحدت وجود در تصوف] مسؤول آن چيزي است كه اين محقق فرانسوي (ماسينيون) ‌آن را انحرافي شديد از تصوف حقيقيِ حلاج مي‌شمرد.
ترجمۀ مترجم: … و بدين لحاظ او را مسؤول آنچه متخصصان فرانسوي بدان انحراف سريع صوفيه از تصوف حقيقي حلاج مي‌نامند، مي‌داند (ص183، س29).
مترجم محترم با خلط کردن کاربردهای حرف تعريف the، عبارت the French Scholar («اين محقق فرانسوي» و يا «محقق فرانسوي يادشده») را به «متخصصان فرانسوي» برگردانده و جمع هم بسته است. همچنین واژۀ rabid (حاد و مفرط) را با rapid (سريع)، اشتباه گرفته است. عبارت فارسي نيز صرف‌نظر از ترجمه بودن، غلط است.
سخن آخر آن که مطمئنم سركار خانم دكتر پورگيو به عللي كه در مقدمه گفتم نخواسته و يا نتوانسته‌اند كه اين ترجمه را ويرايش كنند ولي چون اجازه داده‌اند كه نامشان از سوي مترجم به عنوان ويراستار اين كتاب رقم بخورد(ص12)، نمي‌توانند هيچ مسؤوليتي را در قبال این ترجمۀ ضعیف نپذيرند. مترجم پس از خرج کردنِ اعتبارِ خانم دکتر پورگیو، اعتبارِ جناب استاد ملکیان را نیز درگیرِ این ترجمه کرده و نوشته است که: « از جناب استاد ملکیان دبیر مجموعۀ بینش معنوی که با حسن نظر خویش ویرایش جدید این کتاب را در مجموعۀ مزبور قرار دادند سپاسگزارم»(ص 12). نگارنده متعجب بود که استاد ملكيان- كه تسلط، دقت نظر و وسواس ايشان در امر ترجمه مثال‌زدنی است- چگونه به این ترجمه حساسیت نشان نداده‌اند. در تماسی که، با واسطه، با ایشان داشتم، برایم پیغام فرستادند که این ترجمه را چه قبل ازچاپ آن توسط نشر نگاه معاصر و چه بعد از آن، هرگز ندیده‌اند!
به هر حال، ذکر این تاریخچه برای آن بود که از «کتاب‌سازی» پرهیز شود؛ کار ترجمه سهل گرفته نشود؛ مترجمان و ناشران آن را کاری کاملاً تخصصی به حساب آورند و صلاحیت مترجم، دقت، رعایتِ امانت، حزم و احتیاط را اصولی اساسی در ترجمه بدانند. این امر به حفظ حقوق معنوی و اخلاقی مؤلف نیز کمک خواهد کرد و باعث خواهد شد تا سخنی را که او گفته است تحریف نکنیم و سخنی را که نگفته است به وی نسبت ندهیم. همچنین باعث میشود که به خواننده یا پژوهشگری که کتاب مورد نظر را با نام مؤلف در دست گرفته است این اطمینان را بدهیم که آنچه را میخواند از مؤلف است نه از دیگران.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید