دکتر قاسم کاکایی استاد فلسفه و عرفان دانشگاه شیراز
روزنامه ایران- چهارشنبه 93/4/25– بررسی چگونگی و کیفیت ارتباط انسان با معبود همواره امری مورد توجه ادیان و عرفا بودهاست، این موضوع در فضای اسلامی از دو منظر «ایمان» و «نیایش» قابل طرح است، قرآن کریم در آیه 24 سوره انفال میگوید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ: ای مؤمنان، خدا و پیامبر را اجابت کنید وقتی که دعوت میکند شما را به سوی چیزی که حیات میدهد.» و چنین استجابت پیامبر را مؤلفه ایمان معرفی میکند. گاه خدا در مقام خالق، بشر را میخواند و انتظار استجابت دارد و گاه بشر آنجا که خدا در آیه 60 سوره فاطر میگوید: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» خدا را در قالبی از نیایش صدا میزند و خدا استجابت میکند. از این رو، ارتباط دعا و ایمان به نوعی داد و ستد بین زمین و آسمان است. جایی خدا میخواند، بشر ایمان میآورد و جایی بشر میخواند و خدا استجابت میکند.
ایمان، جمع باورهای دینی است که تنها شناخت را در بر نمیگیرد؛ فراتر رفته و در پس این شناخت گویی علقه، تعلق و عشقی نیز شکل میگیرد. از این منظر ایمان تنها شناختی فارغ بالانه از معبود نیست، بلکه تبلوری از یک سرسپردگی است؛ به طوری که طرف مقابل را درگیر میکند.
از آنجا که شناخت فارغ بالانه از حیطه معارف فراتر نمیرود، ایمان را نیز نمیتوان به شناختی فارغ بالانه از خداوند تقلیل داد. شناخت به عنوان دروازه ایمان، محبت و معرفت را با هم آمیخته میکند و برای ایمان مراتب و شدت و ضعف قائل میشود. از این رو ممکن است ایمان متولد، سست یا قطع شود؛ دعا و نیایش در این بین نقشی انسجامبخش و پیوند دهنده را در جهت ایجاد، تعمیق، تشدید، بازسازی و ترمیم این رابطه ایفا میکند و در کسوت امری پیوند دهنده به نزدیکی این شکاف کمک میکند. همچون توبه که به عنوان یکی از اشکال دعا، به باز گشت انسان برای ارتباط با معبودش کمک میکند. بر این اساس، ادعیه ما تنها تکرار واژهها نیست بلکه نخست از خداوند معرفتی ارائه میکند و سپس به دنبال معرفت ایجاد شده محبت به معبود را در انسان متجلی میکند و چنین بر امر تشدید و تعمیق ایمان صحه میگذارد.
مولانا ایمان را تعلق به خدایی متشخص و انسان وار میداند که در پس رابطهای عاشقانه و دو سویه قوام مییابد؛ کما این که در ادعیه هم همواره او را با لفظ یا «من» در معنای «ای کسی» خطاب میکنیم که این خود بیانگر رابطهای بینا شخصی است؛ این رابطه دوسویه و فعلیت بخشیدن به بشر برای قوام ارتباطش با معبود، مشخص کننده درجه ایمان است. از آنجا که همت افراد در شناخت معبود متغیر است، لذا درجات ایمان، دعاها و نیایشها هم با هم فرق میکند. به قول حافظ: تو و طوبی و ما و قامت یار/ فکر هر کس به قدر همت اوست
فارغ از بحثهای فوق اگر بخواهیم برای نیایش کارکرد قائل شویم، باید دانست که قاطبه مردم نیایش را حاجت خواهی تعبیر میکنند و اتفاقاً اکثر حاجتها هم برخاسته از امور دنیوی است و حاجتهای معنوی چندان مدنظر نیست. در این نگرش با نوعی برداشت ماشینانگارانه از خداوند مواجه میشویم در حالی که جنس رابطه ما با خداوند از نوع personal (شخصی) است. هدف از طرح حاجتخواهی در ادعیه ما حتی در صحیفه سجادیه و در دیدگاه مولانا بهانهای برای سخن گفتن با معشوق است. تا آنجا که گفته شده نمک سر سفره خود را نیز از خداوند طلب کنید. در واقع دعا باب سخن گشودن با خدا و ارتباط برقرار کردن با او است. به قول حافظ:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد/ باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
با دوست به سر کردن یعنی نیایش و مولانا بهشت را هم براساس این ارتباط درجهبندی شده تعبیر میکند، یک جا در قرآن به مؤمنان وعده نهرهای جاری و درختان انبوه داده شده و درآیه 30 سوره فجر «فا دخلی فی عبادی وادخلی جنتی» آمده است، جنت خود خدا است و کنار او نشستن بالاترین مرتبه بهشت است. اینجا است که میگویند:
از در خویش خدایا به بهشتم نفرست
فارغ از کارکرد نیایش به عنوان تحکیم کننده رابطه با معبود، دعا اثراتی را هم بر نیایش کننده میگذارد که خاصیت درمانگری دارد کما این که در ادعیه آورده شده «یا من اسمه دوا و ذکره شفا» البته باید توجه داشت که این خاصیت درمانگری در حوزه فواید نیایش قرار گرفته و هدف از نیایش درمانگری نیست و هدف چیز دیگری است. اما سؤالی که اغلب ذهن را به خود مشغول میکند، این است که از آنجا که پروردگار دانای مطلق است، پس دعا کردن و درخواست از او چه لزومی مییابد؟
حقیقت این است که هیچ چیزی از پروردگار پنهان نیست و او بر همه چیز دانا و توانا است اما تأکید خداوند بر «خواستن»، فعلیت بخشیدن به بنده است چراکه میخواهد انسان «شخص» باشد و با او سخن بگوید. مولانا در دیوان شمس در این باره میگوید:
اگر دعا نکنم لطف او همی گوید
که سرد و بسته چرایی بگو زبان داری
یعنی از رهگذر نیایش به دنبال ذوب کردن یخ وجودی انسان است تا به دنبال آن دیالوگی برخاسته از محبت و معرفت برقرار کند و ایمان را غنا ببخشد. لذا به زبان آوری است که انسان را از چوب و سنگ و گیاه تفکیک کرده و او را در مقام انسانی که با معبودش معاشقه میکند، ارتقا میبخشد.
کای کمینه بخششت ملک جهان
من چه گویم چون تو میدانی نهان
لیک گفتی گر چه میدانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
از این رو گفتن و خواستن نوعی «بودگی» است. یعنی من هستم و میخواهم از این رهگذر با معبود همنشین شوم که این خود زیباترین مرتبه نیایش و همان بهشت حقیقی است. مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده <ایران> از سخنرانی دکتر قاسم کاکایی است که با عنوان <نیایش؛ کلید بهشت> در مرکز ایوان شمس ارائه شد.