به مناسبت حلول ماه محرم: گوشه ای از کتاب گلبانگ سربلندی

كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا
كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا

 همزمان با شروع ماه محرم، گوشه ای از کتاب گلبانگ سربلندی (گفتارها و روضه های عاشورایی) تألیف دکتر قاسم کاکایی، استاد دانشگاه شیراز  که از سوی انتشارات هرمس در ۴۰۰ صفحه منتشر شده است، همراه با معرفی این کتاب و بخشی از پیشگفتار مؤلف و نیز فهرست مطالب آن را در اینجا می آوریم.

                                       شب اول: نقاش كربلا

خيز تا بر كلك آن نقاش جان افشان كنيم

                     كاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

اگر بخواهيم از كربلا بگوييم و از عاشورا، مي‌مانيم كه چه سوژه‌اي برگزينيم و كدام بُعد را بنگريم. محور كربلا حسين‌بن علي(ع) است كه تجلي خداست، همان خدايي كه هدف خلقت را معرفت قرار داده است كه «ما خلقت الانس و الجن الا ليعبدون». در روايت آمده است كه مراد از «ليعبدون» همان «ليعرفون» يعني معرفت است. خدا جلوه‌ها دارد و آيات و نشانه‌هاي خود را در تابلوي آفاق و انفس چنان نقاشي كرده است كه همه به اين معرفت برسند كه انه الحق: «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق» ما همه چيز را در آفاق – برون- و در انفس – درون- نشان مي‌دهيم تا مشخص شود و روشن گردد كه انه الحق. او حق است. خدا حق است. به تعبير برخي روايات ضمير «ه» به خدا برمي‌گردد كه انه الحق. حق بايد جلوه كند. جلال حق بايد تجلي يابد و جمال او متجلي گردد. دين خدا بايد ظهور يابد. «ليظهره علي الدين كله».

 فلسفه‌ي خلقت و تكوين، ظهور حق است و فلسفه‌ي نبوت و تشريع، زمينه‌سازي همان ظهور. خدا همه جا ظاهر است ولي جاهايي هست كه ظهور او بيشتر است و در جاهايي ظهور او به اوج مي‌رسد. همه‌ي انبيا و اوليا تجلي اعظم خدايند و خدا را ظاهر مي‌سازند تكويناً و تشريعاً. هر كدام از ايشان، خصوصيت خاصي دارند كه در يك موقعيت تاريخي خاص، حق را تجلي مي‌دهند. خصوصيتي كه در وجود نازنين امام حسين(ع) و جريان عظيم كربلا و عاشورا نهفته است اين است كه حسين(ع) همه‌ي آن ظهور تكويني و تشريعي را به صورت يك تابلو زيبا در يك برهه‌ي كوتاه زماني – يك نيم روز (عاشورا)- و در يك محدوده‌ي كوچك مكاني- صحراي كربلا – با هنرمنديِ تمام، يك جا، به تصوير كشيده است.

خيز تا بر كلك آن نقاش جان‌افشان كنيم

                     كاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

آن نقاش كه آن همه نقش عجب در گردش پرگار داشت اگر خداست – كه هست- وجه او و جلوه‌ي او حسين(ع) است كه اين همه نقش عجب در كربلا به وجود آورده است. تابلوي ترسيمي‌او در عاشورا و كربلا، همه‌ي تكوين و تشريع، اصول و فروع دين را يك‌جا در كمترين محدوده‌ي زماني و مكاني، به زيبايي هر چه تمام‌تر، به نمايش گذاشته است. اين است كه امام راحل اصرار داشت كه «عاشورا را زنده نگه داريد». عاشورا همه‌ي دين است. فلسفه‌ي خلقت است. جلوه‌ي كامل خود خداست.

همه‌ي تكوين و تشريع بر محور حق و حقيقت دور مي‌زند و تابلويي كه حسين بن علي(ع) تصوير كرد يك حقيقت است. همه‌ي آن‌هايي كه به دنبال اسطوره و حماسه هستند بايد بيايند و اين تابلويي را كه حسين‌(ع) ترسيم كرده است ببينند و مطالعه كنند. حقيقت است، داستان نيست. يك تراژدي و يك درام است كه واقعيت دارد. بزم و رزمي‌ است كه با هم آميخته و حق و حقيقت را جلوه‌گر كرده است. انسانْ آرمان‌گرا است و در اين آرمان‌گرايي سراغ اسطوره مي‌رود. اسطوره داستان و افسانه‌اي است كه مبين آرمان‌ها و آرزوهاي بشر است؛ اوج زيبايي و جمال و جلالي است كه بشر آن را مي‌خواهد و مي‌جويد ولي نيافته، لذا در قالب اسطوره جلوه‌گر شده است. اساطير و خدايان يونان، زئوس كه خداي قدرت است و ونوس كه خداي زيبايي، مبين همين جلال و جمال‌اند كه بشر در پي عشق ورزيدن و پرستش آن‌هاست. آن‌چه در قالب داستاني و شكل هنري جلوه كرده است نيز از همين ريشه نشأت مي‌گيرد. مثلاً حماسه‌ي بزرگ فردوسي، شاهنامه، مي‌خواهد براي ايران و ايراني اسطوره بسازد. يك اسطوره مي‌سازد به نام رستم كه مظهري است از قدرت و جوانمردي. اسطوره‌اي ديگر به نام سياوش كه مظهر معصوميت و مظلوميت است. خونش به ناحق ريخته شده است و اين خون عليه ظلم و كژي مي‌جوشد. اما همه‌ي اين‌ها اسطوره و آرمان و آرزو است. مولوي به صورت آرزو گفت كه: «شير خدا و رستم دستانم آرزوست».

اگر از صحنه‌ي رزم «شاهنامه» خارج شده و پا در بزم عشاق بگذاريم، حكيم نظامي ‌نيز- كه چون حكيم فردوسي از مفاخر صحنه‌ي فرهنگ و ادب است- دست به اسطوره پردازي مي‌زند و اوج عشق را در داستان «ليلي و مجنون» و يا «خسرو و شيرين» ‌به نمايش مي‌گذارد.

اما هيچ داستاني زيباتر از حقيقت و هيچ حقيقتي زيباتر از خود حق نيست. كربلا داستان اين حق و حقيقت است. حقيقتي كه در روز مشخص – عاشورا- و در تاريخ معين -سال 61 هجري- و با رواياتي دقيق، بيان و ترسيم شده است. زيباترين اسطوره‌ها، در كربلا، لباس حقيقت به تن مي‌كنند و مي‌شوند حسين(ع)، اباالفضل(ع) و زينب(ع).

حسين(ع) در يك مقطع كوتاه زمان- عاشورا- و در يك خطه‌ي كوچك زمين- كربلا- حماسه‌اي عظيم آفريد كه همه چيز را جاويد كرد. عشق را، دين را، امر به معروف و نهي از منكر را،‌ نماز و حج را، جهاد را و همه‌ي زيبايي‌هاي تكويني و تشريعي را. تركيبي به وجود آورد از حماسه‌ و عشق،‌ سياست و عرفان، رزم و بزم، جلال و جمال. اگر بخواهيم از او سخن بگوييم نمي‌دانيم كه كدام بعد را بگيريم و از كدام جنبه وارد شويم كه:

با صد هزار جلوه برون آمدي كه من    با صد هزار ديده تماشا كنم تو را

كافي است كه از يك سو، نگاهي به رجزهاي دليران صحنه كربلا بيندازيم، و از سوي ديگر، دعاها و مناجات‌هاي اينان را در كربلا در نظر آوريم، تا ببينيم كه چگونه رزم و بزم در كربلا با هم آميخته است. تا بفهميم كه شهيدان كربلا با شمشيري در دست، و با دشمني خون‌خوار پيش رو، چگونه در ميدان كربلا با مولانا همنوايند كه:

يك دست جام باده و يك دست زلف يار

                               رقصي چنين ميانه‌ي ميدانم آرزوست

و تا ببينيم كه چگونه ايشان «پارسايان شبند و شيران روز».

فهرست:

فصل اول: کربلا و عشق

شب اول: نقاش کربلا

شب دوم: سلام بر عشق

شب سوم: حبیب عشق‌بازان‌

شب چهارم: گلبانگ سربلندی

شب پنجم: سیاهِ رو سپید

شب ششم: شیرین‌تر از عسل

خارج از نوبت: کبوترِ پربسته

شب هفتم: ماهی بر لب دریا

شب هشتم: کعبۀ شش گوشه

شب نهم: سه حرف عشق

شب دهم: مستان سلامت می کنند

شب یازدهم:دخترِ تنهای خدا

 

فصل دوم: کربلا: دنیا و آخرت

مجلس اول: مقدمه

مجلس دوم: یقین

مجلس سوم: حیات

مجلس چهارم: قلب

مجلس پنجم: آب حیات

مجلس ششم: مرگ اندیشی

مجلس هفتم: دین

مجلس هشتم: قیام یا قعود؟

 

فصل سوم: راز جاودانگی و ماندگاری عاشورا

حلقۀ اول: خدا

حلقۀدوم: شمشیر

حلقۀ سوم: خون

حلقۀ چهارم: خاک

حلقۀ پنجم: آب

حلقۀششم: اشک

حلقۀ هفتم: ذکر

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید