ای تو ساقیِّ مهربانیها

عصر جمعه‌است عنایتی ای جان!
غصه می‌بارد از زمین و زمان

هم محرّم نهاده غم بر دل
هم مضاعف شده غم هجران

نیست از بهر آن غمم مرهم
هم نباشد ز بهر این، درمان

نازنین تا به کی پس پرده!
ای تو ثانی عشَر مَه تابان!

ای تو ساقیِّ مهربانیها!
وی به دست تو روضهٔ رضوان!

جمع گشته بساط میخانه
ما خماریم و بی‌خبر مستان

همچو صحرای خشک شد این دل
الغیاث ای تو حضرت باران!

ما سراسر نیاز همچو کویر
رفته‌اند اولیا از این سامان

کوچ کرده نجابت از شیراز
رفته انصاری از همه همدان

یادگاری ز شیخ انصاری
بود در دست رستم دستان

نوری از شیخ عارف همدان
هم به شیراز گشته بُد رخشان

بانویی همچو مریم عذرا
پر ز مهر و محبت و ایمان

همسر آن محمد خوش‌خو
مر ورا همچو سرو در بستان

ارجعی او شنیده این جمعه
پر زد و گشته بر پدر مهمان

در بهشت و کنار آن پدرش
نغمه‌خوان گشته مرغ خوش‌الحان

در محرّم به روز جمعه یقین
با حسین‌است و مهدی‌اش پیمان

قاسما خاک پای اینان باش
غیر ایشان نیاوری به زبان!
چمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹

۱۵ محرم ۱۴۴۲

 

روز به خاک سپاری

بانو عذرا انصاری همدانی

دختر مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه

در دارالرحمه شیراز

حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی مدرس حوزه و دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید