انسان عاشورایی خداوند را در همه جا مییابد

روزنامه همشهری 13 آذر 1390اندیشه > دین – واقعه عاشورا تأثیری انکارناپذیر بر فرهنگ اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی بهویژه شیعی نهاده است، از این حیث، یکی از بارزترین ویژگیهای این واقعه فرا زمانی و مکانی بودن آن است .
این به آن معناست که مولفهها و ویژگیهایی در این قیام وجود دارد که آن را ورای ظرف تاریخی خود قرار میدهد، از اینرو بر آن شدیم تا با طرح این پرسش که امروزه چه درسهایی میتوان از عاشورا فراگرفت بهسراغ اندیشمندان و صاحبنظران حوزه تاریخ اسلام برویم و پاسخ این پرسش را از آنها جویا شویم.
دکتر قاسم کاکایی:
برای اینکه ببینیم چه درسی یا درسهایی از عاشورا میتوان گرفت، باید عاشورا را بشناسیم و ماهیت و چیستی این واقعه را تعیین کنیم، لذا وقتی ماهیت عاشورا را شناختیم، آنگاه درسهایی را که میتوان از آن گرفت، روشن میشود. کربلا چند بعد دارد که به آن اشاره میکنم:
بعد سیاسی کربلا. این بعد مربوط به جریان سیاست و اجتماع بوده و شمشیر و ایجاد حکومت نماد آن است.
بعد حماسی کربلا. نماد این بعد خون است و اینکه عزت و کرامت انسان باید حفظ شود و انسان به هیچ روی زیر بار ننگ نرود: «الموت اولی من رکوب العار؛ مرگ از زیر بار ننگ رفتن بهتر است».
بعد تراژیک کربلا. این بعد نشان میدهد که کربلا یک مصیبت و فاجعه بشری و حاکی از مظلومیت امام حسین(ع) است. نماد این بعد اشک بر مظلومیت امام حسین(ع) است.
بعد عرفانی کربلا. این بعد بر مسئله از خودگذشتن و فنا فیالله متمرکز است. نماد این بعد خود امام حسین(ع) بوده که در واقع خلیفهالله در روی زمین است. اگر هر یک از این چهار بعد را بررسی کنیم، درسهایی را میتوان از کربلا گرفت. در بعد سیاسی امام حسین(ع) در پی حفظ دین و شریعت بودند؛ دینی که بهغیر اسلام آلوده شده بود. بنابراین داعیه امام حسین(ع) حفظ و احیای دین اسلام بود. بعد حماسی قیام امام در آستانه انقلاب اسلامی پررنگ شد. همانگونه که ملاحظه میشود، در اینجا زیر بار ظلم نرفتن و حفظ عزت و کرامت انسان مطرح است. درس امام حسین در اینجا، درس عزت نفس است، از نظر امام حسین(ع) با هر چیزی که شرافت انسانی را لکهدار و مخدوش سازد، باید مبارزه کرد، از این رو فرهنگ تملق و چاپلوسی، 180درجه مقابل فرهنگ کربلاست. زیبایی حرکت امام حسین(ع) این است که عزت نفس انسان را حفظ میکنند، حتی در آنجایی که به ظاهر، زور ایشان نمیرسد، نه تسلیم میشوند و نه فرار میکنند. اما درسی که از بعد تراژیک حادثه کربلا میتوان گرفت این است که بر مصیبت وارده بر امام اشک بریزیم. من در کتاب «گلبانگ سربلندی» که اقتباسی از این بیت حافظ است که میگوید:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
وجوه گوناگونی را برای اشک بر امام حسین(ع) برشمردهاند. یکی از این وجوه، اشک بر مظلومیت و فاجعه و مصیبت است اما وجوه دیگری هم وجود دارد که مجموعه آنها کربلا را زیبا کرده و در واقع ما بر آن زیبایی اشک میریزیم؛ درست مثل وقتی که ابنزیاد از زینب(س) پرسید که چگونه کشتهشدن همه خانواده را دیدید و ایشان ضمن اشک ریختن پاسخ دادند: «جز زیبایی چیزی ندیدم». بنابراین بر زیبایی هم میتوان اشک ریخت.در خصوص بعد عرفانی کربلا هم چند مطلب را میتوان آموخت:
مرگاندیش باشیم. لازم نیست که حتما شهید شویم یا همیشه در جنگ و جبهه باشیم؛ مرگاندیشی به این معنا که دنیا را هدف و غایت همه چیز ندانیم. امام حسین(ع) در نامهای از کربلا به محمد حنفیه مینویسند: «گویا دنیا هیچگاه نبوده است و گویا آخرت همیشه بوده است». درسی که امام حسین(ع) در اینجا به ما میدهند این است که در دنیا باشیم ولی آخرتنگر باشیم. دنیا همه همت ما نباشد، همواره آخرت را بر پا ببینیم.
نفی خودخواهی بکنیم. به این معنا که خودبین نباشیم و از خود وارسته باشیم. خودخواهی بزرگترین درد اخلاقی بشر است. امام حسین(ع) در کربلا درس نفی خودخواهی به ما میدهند اما این نفی(خودخواهی) جز با عشق صورت نمیگیرد. به قول مولانا عشق است که خودخواهی را میسوزاند. این عشق را امام حسین(ع) در کربلا آموختند. اگر عشق آمد، عاطفه هم خود به خود قوی میشود. روابطی که امام حسین(ع)، اصحاب و خاندان ایشان در کربلا داشتند، یک رابطه خدایی بود. این رابطه روح عاطفه بود، از این رو بحث عاطفه در کربلا پررنگ است؛ زیرا ناشی از عشق خداست.
هر روز را عاشورایی و هر مکان را کربلایی ببینیم. مگر در کربلا چه اتفاقی افتاده بود؟ در کربلا ظهور کامل خداوند رخ داده بود. ما هم باید همواره و در همهجا و هر زمانی، ظهور خداوند را بیابیم ولو آنکه برحسب ظاهر، جنگی در کار نباشد. «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» به این معناست که خداوند در همه جا و همه زمانها تجلی دارد. انسان عاشورایی، خداوند را در همه جا میشناسد:
دیدهای از شاه خواهم شه شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس